سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زبان آموزی

ای مردم! هرگاه دانستید، پس به آن عمل کنید؛ شاید که هدایت یابید . [امام علی علیه السلام]

نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

این روزها
سه شنبه 96 مرداد 24  9:2 عصر

 

این روزها(تابستان 1396)، سر و کار ما با از راه رسیدگان جوانی است در دانشگاه فرهنگیان، که گویی می‌خواهند از ماه مهر، به جمع آموزگاران ایران بپیوندند؛ امید که پیوستنی فرخنده گام و خجسته فرجام باشد، این که که هستند و در چه پایه‌ای از علم و دانش و معرفت ایستاده‌اند، در اینجا ما را با آن کاری نیست؛ چه، چند روزی است با آنان نشست و برخاستی داریم، نیم بند؛ از این رو، نسزد که در سزا یا ناسزا، سخنی برانیم و کشتی بر خشک بپیماییم که سخت نابخردانه است.

حضرت مولا علی (ع) در حکمت های نهج البلاغه فرموده‌اند: «فِی تَقَلُّبِ الأحوالِ، عِلمُ جواهرِ الرِّجالِ».

امروز، یک شنبه 22 مرداد سال هزار و سیصد و نود شش، سخن از نوشتن و بندنگاری بود. هر کس بندی می‌نوشت و ما نیز. بندها را به فراخور زمان در کلاس می‌خواندند. این دو بند را که با دو موضوع در کلاس نوشتیم و برای نوکاران خواندیم، برای شما نیز می‌نگاریم تا بماند و دیگران بخوانند به روزگاران:

1-     چشم

چشم، راه و گذرگاهی است به دنیای درون؛ برای شناخت هر پدیده ای می‌بایست به دنیای درون آن راه یافت. انسان موجودی پیچیده و هزارتوی است. یکی از شاه راه‌های ورود به این لایه‌های پنهان، دو چشم انسان است.

چشمان، به رنگ و به شکل و حالت و تاثیرگذاری، بازشناخته می‌شوند.

از این رو، گفته‌اند: ازرق چشم، تنگ چشم، شوخ چشم و شور چشم و چشم زخم و...؛

بنابراین، از چشمان خود به خوبی نگاهبانی کنید و هرکس را اجازه‌ی ورود بدان سراچه ندهید تا از شومی و شوخی و شوری و... برهید.

2-   برگ

برگ، هم وزن و هم آوا و هم سنگِ مرگ!

چه واژه‌ی تک هجا و کوتاه امّا پر از غوغا و خش خش پاییزی!

مرگ، سرشار از سکوت و هیاهو، سکوتِ رونده و هیاهوی ماندگان؛

برگ، سرشار از رنگ و رگ، رنگ های سوخته و ارغوانی و رگ‌های خسته از زندگانی؛

ما گاهی سرسبز و پرتراوتیم (نه طراوت)، هم چون برگ درختان بهاری؛ گاهی زرد و پژمرده همانند برگ‌های پاییزی؛ و گاهی نیز زمستانی و بی بار و برگ، چونان مرگ، با سکوتی سرد !

 

 



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    هوای مکتب خانه
    چهارشنبه 96 مرداد 18  11:54 صبح

    یحیی دولت آبادی (درگذشته به سال 1297 قمری) درکتاب "تاریخ معاصر یا حیات یحیی "هنگام بحث از «امین الدوله و معارف عمومی» به نکاتی اشاره می‌کند که از دید بررسی سیر تاریخی آموزش و تألیف کتاب درسی هم قابل اهمّیت است، وی می‌نویسد:

    «امین الدوله در چند ماه اقامت آذربایجان، بهتر اقدامی که نموده، تأسیس مکتبی بوده است به نام رشدیه به سبک جدید و چون عازم تهران گشت، دانسته است رشدیه با نبود او دوام نمی‌یابد، به این سبب مدیر مکتب را به تهران آورده که در مرکز به این کار شروع نماید. باید دانست که تا این تاریخ، تدریس الفبای مقطّع و تعلیم اشکال حروف در حال وصل و فصل، معمول نبوده بلکه به تعلیم و تعلّم مبتدیان و تسهیل امر تعلیمات ابتدایی، اهمّیت داده نمی‌شده است. مکتب‌خانه‌های ابتدایی، عبارت بوده از دکّه‌هایی که در بازار و سرگذرها و گاهی در مسجدهای کوچک برای تعلیم و تربیت کودکان دایر بوده، در مکتب‌ها، حروف تهجّی را به طفل یاد داده، بی آن که در ترکیب نمودن کلمات با صدا، آموزگاران مکاتب، خود قاعده‌‌ای در دست داشته باشند، چه رسد که آموزندگان را بیاموزانند؛ این است که نو رسان پس از چند سال که عمر خود را در مکاتب مزبور صرف می‌نموده، باز نمی‌توانستند عبارتی را صحیح بخوانند و بنویسند...



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    آفرینش سراپا صنعت
    جمعه 96 مرداد 6  11:48 صبح

    «ولتر»(1778-1694) حکیم و اندیشمند فرانسوی، گفت و گویی خیالی، سامان داده است میان

    یک فیلسوف با طبیعت که از راه پرسش و پاسخ، فرایند سخن را پیش می‌برند.

    آنگاه که فیلسوف از برخی از کار و گفتار طبیعت به شگفتی در می افتد، طبیعت در واکنش به او

    سخن نغز و پرمغزی می‌گوید:


    «فرزند، این تعجّب به تو از این راه، دست داده که نام مرا به غلط گذاشته‌اند و مرا طبیعت نامیده‌اند و حال آن که من سراپا صنعتم»!

    مقصود این است که در طبیعت، دست صانع، آشکارا دیده می‌شود. 

                                                                 (سیرحکمت در اروپا،1360، ج 2)

     

    بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست

    بگشای لب که قند فراوانم آرزوست

    ای آفتاب حُسن، برون آ دَمی ز ابر

    کان چهره ی مشعشع تابانم آرزوست

    پنهان ز دیده ها و همه دیده ها از اوست

    آن آشکار صنعت پنهانم آرزوست

                                                      ( مولانا جلال الدین محمد)

     



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    کی بوده ای نهفته
    جمعه 96 تیر 9  12:34 عصر

    کی بوده ای نهفته که پیدا کنم تو را؟!

    « دنی دیدرو»(1784-1713) از نویسندگان معتبر فرانسه و پدیدآور« دایرة المعارف»، سخنان لطیفی در « خداپرستی»( نه عیسی پرستی) دارد. از عبارات تامّل برانگیز و عارفانه ی «دیدرو» این کلمات است که در پایان کتابی که «در بیان حقیقت طبیعت» نوشته است، به صورت دعا آورده می‌گوید:

    « بیان خود را از طبیعت آغاز کردم که می‌گویند صنع توست و به تو انجام می‌دهم که نامت در روی زمین، خداست. خدایا نمی‌دانم هستی یا نیستی؛ امّا اندیشه‌ام را بر این می‌گذارم که تو ضمیر مر ا می‌بینی و کردار چنان می‌کنم که در حضور تو باشم.

    اگر بدانم که برخلاف عقل خود یا حکم تو، گناهی کرده‌ام، از زندگی گذشته‌ی خود ناخشنود خواهم بود؛ امّا از آینده آسوده‌ام چون همین که من گناه خود را تصدیق کردم، تو از آن می‌گذری. در این دنیا از تو چیزی نمی‌خواهم؛ زیرا آنچه باید بشود، اگر تو نیستی به طبیعت و اگر تو هستی به حکم تو می‌شود.

    اگر عالم دیگری هست، آنجا از تو امید پاداش دارم؛ هرچند در این عالم، آنچه کرده‌ام، برای خود کرده‌ام. اگر از پی نیکی بروم، باری نبرده‌ام و اگر بدی کنم، از تو غافل بوده‌ام. خواه تو را موجود بدانم، خواه ندانم.

    حقیقت و فضیلت را دوست می‌دارم و از دروغ و نا به‌کاری بیزارم. چنینم که هستم؛ خواه پاره‌ای از ماده‌ی واجب و جاوید باشم، خواه مخلوق تو باشم؛ امّا اگر نیکوکار و مهربانم ابناء نوعم را چه تفاوت که به تصادف نیکو افتاده‌ام و به اختیار خود نیکی کرده‌ام یا فضل و رحمت تو شامل حالم بوده است». (فروغی،1360، سیرحکمت)



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    نگفتم روزه، بسیاری نپاید
    چهارشنبه 96 خرداد 31  3:32 عصر

    تحلیل لحنی غزلی از سعدی:

    در بررسی بافتار آوایی هر متن و دست یابی به خوانشی رهوار، می‌باید سه گام را برداریم تا به چشم اندازی روشن از متن برسیم؛ این سه گام در واژه ی « محل» گرد آمده اند که سرواژه ای است از: مقام، حال و لحن.

    این که هر کدام، چه هستند و چه ساخت و سامانی دارند، در تازه ترین تالیف، آمده است که ان شاالله، به زودی روانه ی بازارخواهد شد و شما که به این زمینه گرایانید، خواهید خواند.

    در این جا، بی هیچ شرح و گزارشی، نمونه ای می آوریم و شما را به این هماورد فکری نو، فرامی خوانیم.

    نگفتم روزه بسیاری نپاید

    مقام: مژده و بشارت؛

    حال: شاد و آمیخته به بَهجَت و سرور معنوی؛

    لحن: غنایی و شاداب.

    نگفتم روزه، بسیاری نپاید                             ریاضت بگذرد، سختی سر آید

    پس از دشواری، آسانی ست ناچار                   ولیکن آدمی را، صبر باید

    رُخ از ما تا به کی پنهان کند، عید                   هلال این است کابرو می‌نماید

    سرا بُستان در این موسم چه بندی؟                درش بگشای تا دل برگشاید...

    که پندارم نگـار سرو بالا                              در این دم، تهنیت گویان در آید

    چو یار اندر حدیث آید به مجلس                    مغنّی را بگو تا کم سُراید

    که شعر اندر چنین مجلس نگنجد                   بلی گر گفته‌ی سعدی ست شاید

    کلیات سعدی، ص 608

    کلیات سعدی، بامقدمه ی اقبال آشتیانی و فروغی، انتشارات جاویدان، چاپ ششم، 1367

     



  • کلمات کلیدی : متن، مقام، حال و لحن
  • نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    چگونه می نویسم
    دوشنبه 96 خرداد 8  12:55 عصر

     

    برتراند راسل: چگونه می‌نویسم؟

    یخشی از نوشته ی راسل را با ترجمه ی دریابندری، برایتان می نگارم تا در خوانشِ این کتاب، با من همسُفره و هم بهره شوید:

    «دستورهای ساده‌ای است که به نظر من می‌شود به نویسندگان نثر مرسل توصیه کرد:

     اوّل: اگر کلمه‌ای کوتاه، افاده‌ی معنی‌کند، هرگز کلمه‌ی دراز به کار نبرید.

    دوم: اگر بخواهید جمله‌ای بنویسید که در ضمن آن ناچارید چندین معترضه بیاورید، چند تا از این معترضه‌ها را در جمله‌ی دیگری بیاورید.

    سوم: نگذارید که آغاز جمله در خواننده، انتظاری پدید آورد که در پایان جمله، خلاف آن ظاهر می‌شود. مثلاً این جمله را در نظر بگیرید که ممکن است در نوشته‌ای در باب جامعه‌شناسی بیاید:

    «افراد انسانی از رفتار ناپسند کاملاً برکنار هستند، منتها فقط در صورتی که شرایط لازم معینی، که جز در نسبت کمی از موارد واقعی فراهم نمی‌شود، بر اثر حصول توافق دشواری بین اوضاع مساعد، خواه فطری و خواه محیطی، اتفاقاً منجر به تولید فردی شود که در او بسیاری از خصایص به نحوی که از لحاظ اجتماعی مفید است از حد عادی منحرف شده باشد».

     حالا بگذارید ببینیم این جمله را می‌توان به زبان آدمیزاد ترجمه کرد یا نه. من این را پیشنهاد می‌کنم: «همه‌ی آدم‌ها، یا تقریباً همه‌ی آدم‌ها رذل‌اند. آن‌هایی که رذل نیستند هم از حیث نسبت و هم از حیث تربیت، بخت بلندی داشته‌اند».

     این جمله هم کوتاه‌تر است و هم فهمیدنش آسان‌تر، و درست همان مطلب جمله‌ی قبلی را بیان می‌کند؛ ولی متأسفانه باید بگویم که هر استادی اگر به جای جمله‌ی اوّل جمله‌ی دوم را به کار ببرد، از دانشگاه بیرونش می‌کنند.
    این نکته، اندرزی به خاطر من می‌آورد که برای آن عدّه از شنوندگان من که ممکن است استاد دانشگاه باشند، مفید خواهد بود. من مجازم زبان ساده به کار برم، برای این‌که همه می‌دانند من اگر بخواهم می‌توانم منطق ریاضی هم به کار برم. این جمله را در نظر بگیرید: «بعضی از مردم با خواهر عیال متوفای خود ازدواج می‌کنند».

     من می‌توانم این را به زبانی بیان کنم که فهمیدن آن، مستلزم چندین سال تحصیل باشد. این به من آزادی می‌دهد. من به استادهای جوان پیشنهاد می‌کنم که نخستین اثرشان را به زبانی بنویسند که فقط چند نفر اهل اصطلاح آن را بفهمند.این کار را که کردند، آن وقت دیگر می‌توانند هر مطلبی را که دارند به زبانی بیان کنند که همه «حالی‌شان بشود». در این ایّام که حیات و ممات ما هم دست استادهای دانشگاه است، من جز این نمی‌توانم فکر کنم که اگر جنابان استادان پند مرا به کار بندند، مستحق حق‌شناسی ما خواهند بود».(راسل، کتاب« عرفان و منطق»)

     



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    حکمت یا حافظه
    شنبه 96 اردیبهشت 9  11:49 عصر

    حکمت آموزی یا حافظه پروری

     میشل دو مونتنی( از نویسندگان و فیلسوفان مشهور فرانسوی قرن شانزدهم در دوره ی رنسانس)  می‌نویسد:

    «شادمانه به مضمون پوچی و بیهودگی تعلیم و تربیت خودمان بازمی‌گردم: هدف آن نه خوب و حکیم کردن ما، بلکه عالم کردن ما بوده و در این امر موفق شده است. این تعلیم و تربیت به ما یاد نداده است که در پی فضیلت باشیم و حکمت را فراگیریم. این تعلیم و تربیت، مشتقات و ریشه شناسی آن‌ها را به ما آموخته است...

    ما به سرعت می‌پرسیم: آیا او یونانی یا لاتین بلد است؟، آیا می‌تواند نظم و نثر بنویسد؟

    ولی مهم‌ترین سؤال را کم‌تر از همه مطرح می‌کنیم؛ آیا بهتر و حکیم تر شده است؟ ما باید به دنبال درک بهترین چیز، و نه دانستن بیش‌ترین چیزها باشیم.

    ما صرفاً حافظه را پر می‌کنیم و فهم و درک امر خوب و بد را خالی می‌گذاریم..

    اگر علومی که در مدرسه فرا می‌گیریم، ارواحمان را متعالی‌تر و ما را اندیشمندتر نسازد، بی درنگ حکم می‌کنم که شاگردان، تمام وقت خود را به بازی تنیس اختصاص دهند». (دوباتن، صص 181 و 182)



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    چشم عقاب و دل شهباز
    سه شنبه 96 فروردین 22  8:2 صبح

    شکارگرانِ معنا

    اگر چه عالم پر از موضوع است و به هر سمت و سو بنگریم، موضوع های فراوانی به چشم می‌آید؛ امّا باید دانست که موضوع‌یابی، کار آسانی نیست؛ نگاهی خلاق و باریک‌نگر باید داشته باشیم تا پدیده‌ها را دگرگونه ببینیم.

    ما معمولاً گرفتار غبار عادت‌ها هستیم؛ با چشمان باز نگاه می‌کنیم ولی نمی‌بینیم. دیدنی دگرگونه باید بیاموزیم و چشمی عقاب وار داشته باشیم تا حقایق را شکار کنیم.

     به قول اقبال لاهوری در « زبور عجم»:

                   «مانند صبا خیز و وزیدن دگر آموز         دامان گل و لاله کشیدن دگر آموز

                                             اندر دلک غنچه خزیدن دگر آموز...

             کافر دل آواره دگر باره به او بند      بر خویش گشا دیده و از غیر فرو بند

                                          دیدن دگر آموز و ندیدن دگر آموز

                 دم چیست پیام است، شنیدی؟ نشنیدی     در خاک تو یک جلوه ی عام است ندیدی

                                        دیدن دگر آموز و شنیدن دگر آموز

                  ما چشم عقاب و دل شهباز نداریم         چون مرغ سرا، لذّت پرواز نداریم

                                      ای مرغ سرا، خیز و پریدن دگر آموز».



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    صدای خوانش، سیمای اندرون
    دوشنبه 96 فروردین 14  12:8 عصر

    صدای شما هنگام خوانش متن، بخشی از پیکره ی زیستی و شخصی شماست. هوایی که نفس می‌کشید، در تن شما جاری می‌شود؛ رنگ و بوی افکار و احساسات شما را جذب می‌کند و وقتی بیرون می‌آید، سرشار از جوهره ی وجود شماست. صدا و آهنگ خواندن شما، پژواکی از اندرونه ی شماست. چیزی این چنین نزدیک به انسان باید قوی، آهنگین، ناب، جذّاب، فرح بخش و بازنمایاننده‌ی شخصیت شما باشد. (ص 15)

    صدایی که از دهان شما بیرون می‌آید، چشم اندازهایی از هویت شما در اذهان شنونده ایجاد می‌کند؛ این که صاحب چه رفتاری هستید، چه اندازه در دسترس هستید، احساس طنز در شما به چه شباهت دارد و انرژی شما در چه سطحی است؛ این‌ها نمونه‌هایی معدود است که ما در صدای خود، آن‌ها را به تصویر می‌کشیم. ( ص 23)

    صدا و آهنگ خوانش، بر بنیاد لحن چیره بر فضای متن، سامان می گیرد.

    صدا و لحن با حس و حال خواننده و فضای متن در می آمیزد و هویت خوانشی متن را پی می ریزد.



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    دل تکانی
    یکشنبه 95 اسفند 29  8:8 صبح

    نو نو می‌رسد

    پس تو را هر لحظه، مرگ و رجعتی ست                           مصطفی فرمود، دنیا ساعتی ست

    هر نفس نو می‌شود دنیا و ما                                               بی‌خبر از نو شدن اندر بقا

    عمر همچون جوی، نو نو می‌رسد                                       مستمری می‌نماید در جسد

    مولوی، مثنوی معنوی، دفتر اوّل

     

    ای عزیز، هر دم و ساعت و روزمان، لطف و بهره‌ و مائده‌ای است که از آسمان الهی بر ما می‌بارد. «هر نفس آواز عشق، می‌رسد از چپ و راست».

    این مائده‌ی الهی را بزرگ و گرامی بداریم؛ یعنی همین دم و نفسی که من هم اکنون می‌کشم و می‌نویسم و تو هم اینک با استمرار آن، خواندنِ نوشته را پیش می‌بری، نعمتی از این سفره‌ی خدای مهربان است و ما روزی خورِ آن خوانِ بی کران و کناره‌ایم.

    این سخن خود، شرح وگزارشی است از آیه‌ی 114 سوره‌ی مائده، که در آن، یک بار هم واژه‌ی «عید» به کارگرفته شده‌است: «اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنزِلْ عَلَیْنَا مَائِدَةً مِّنَ السَّمَاءِ تَکُونُ لَنَا عِیدًا لِّأَوَّلِنَا وَآخِرِنَا وَآیَةً مِّنکَ وَارْزُقْنَا وَأَنتَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ».

    اکنون که همگان، مهمان سفره‌ی آن خدای صورتگر و بی صورت هستیم، از روی نیاز و با حالت التماسی از سرِ شوق و بهجت درون، درخواست کنیم و حاجت به درگاهش بریم که:

     بار خدایا، ما هر سال، خانه‌های آب و گِلمان را می‌تکانیم، امّا خانه‌ی دلمان، دیری است که غبار گرفته و تارهای عنکبوت، بر بسته است و به زنگار نشسته است، ما در این روزگار آلوده به فن و فسون و فسانه، به دل تکانی، محتاجیم. الهی، پرتوی از انوار و اشراق جان بخش و زندگی ساز و مانای خویش را بر خانه‌ی دلمان، بتابان و شبستانِ دل را چراغان و نورباران ساز.

    ای خدای حال گردان              حال ما نیکو بگردان



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    <   <<   6   7   8   9   10   >>   >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    کودک و زبان مادری-7
    کودک و زبان مادری-6
    کودک و زبان مادری - 5
    کودک و زبان مادری - 4
    کودک و زبان مادری-3
    کودک و زبان مادری-2
    کودک و زبان مادری -1
    زبان، شاهراه رسیدن به جهان نور و روشنایی و علم
    کالبد شکافی رمان «ملت عشق»
    نمایی از درون
    کارافزارهای خواندن
    واگرایی و جمهوری خوانش
    خواندن، رویاروشدن با جهان متن
    جغرافیای متن
    خواندن، شناخت و ادراک
    [همه عناوین(247)][عناوین آرشیوشده]

    دوشنبه 103 اردیبهشت 17

    کل:   568757   بازدید

    امروز:   105   بازدید

    دیروز:   134   بازدید

    فهرست

    [خـانه]

    [ RSS ]

    [ Atom ]

    [شناسنامه]

    [پست الکترونیــک]

    [ورود به بخش مدیریت]

    پیوندهای روزانه

    وبلاگ ادبی [263]
    سایت های ادبی [272]
    گروه ادبیات فارسی [689]
    [آرشیو(3)]

    آشنایی با من

    زبان آموزی

    لوگوی خودم

    زبان آموزی

    دسته بندی یادداشتها

    مقتل[2] . مقتل ، فدایی مازندرانی ، ادب عاشورایی . مقتل فدایی مازندرانی . مقتل فدایی مازندرانی ، نوحه ها . نشان اضافه، همزه، خط فارسی . نگرش شبکه ای ، فارسی ششم، رویکردخاص،رویکردعام، برنامه ی درسی ملی . نوروز . واژه های مصوّب . واژه، گزینش، بافت سخن، کاربست . کُنش خواندن، دریافت، فرایندهای مغزی . کودک، زبان، حس ها، واژه ها . کودک، زبان، خانو.اده، محیط، . کودکف زبان آموزی، حافظه ی شنیداری، ایرج میرزا . آبشخور . آداب نوشتن ، هنجارهای درست نویسی . آموزش ، فراشناخت ، هداف ، مراحل . آهنگ، لحن، عاطفه و فضای حسّی متن، ادبیات، علوم و فنون . آوردگاه، علوم، فنون، ادبیات، فارسی، دهم . انشا ،توسعه ی تفکر و پرورش توانایی . ایران . ایستگاه سوم - علوم - فنون . تربیت . تصویرگری، صندوقی، کتاب درسی . جشن . جنیدی . حافظ . حس ها، رودهای درون ریز، ذهن و یادگیری . خودارزیابی، پاسخ، علوم و فنون، ادبی، پایه ی دهم، کتاب درسی. . دگردیسی،فرارفتن،خاک شدن ،شکفتن،تیمار نفس سرگش . زبان . زبان آموزی،درهای علوم،حواس برونی . زبان فارسی، نشانه ها، نام گذاری و... . زبان، بافت ها و باروها، زمان.دگردیسی. . زبان، تلفّظ، کودکان، . زبان، زایش و فرسایش . زبان، گفتار، نوشتار، واژ، هم آیند و پس آیند. . زبان، کودک، مادرآوَرد بودن. . شعر فاطمی . صلاحی . صور خیال . طنز . علوم ، فنون، ادبیات، کارگاه، کالبدشکافی، فصل، پایه ی دهم . علوم و فنون، ادبی، خودارزیابی، تاریخ ادبیات . علوم، فنون، ادبی، خودارزیابی، دهم، قلمرو ها . علوم، فنون، ادبیات، کالبدشکافی، قلمرو ها، کتاب درسی . علوم، فنون، دهم، خوانش و نگارش . غزلیات شمس ، مولانا جلال الدین . فارس، آباده، سفرنگاشت . فارسی دهم، کالبد شکافی، قلمرو ها . فدایی ، اربعین . فدایی مازندرانی . فدایی مازندرانی ، صور خیال ، شعر عاشورایی . فدایی مازندرانی، مرثیه، هلال غم، محرم . فرهنگ، معلم، گوهر، هنر، پیکره و قلب . فرهنگستان . قرآن . کارگاه، تحلیل، علوم ،فنون، ادبیات، بازآموزی، یادیاری . کلیات، سوگ نامه، عاشورایی ، فدایی، مقتل منظوم . کودک . متن، جهان متن، رابطه، خوانش، چندآوایی . متن، خواننده، معنا . متن، ساختار و پیکره، جغرافیا . متن، گونه های متن، متن شنیداری . متن، مقام، حال و لحن . متن-خوانش پذیری- چندصدایی .

    آرشیو

    زبان آموری
    عاشورایی
    روش های یاد دهی - یادگیری
    بهاریه
    خواندن
    مولوی جلال فرهنگ
    فرهنگستان
    نام ها و یاد ها
    سپاس نامه
    درودی چو نور دل
    مهارت های نوشتاری

    اشتراک

     

    طراح قالب

    www.parsiblog.com