سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زبان آموزی

حکیم، کسی است که بدی را با خوبی پاداش دهد . [امام علی علیه السلام]

نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

بمباران حس ها
شنبه 93 دی 27  7:38 عصر

بمباران حسها، یا بارش خدایان

...سرزمینی دیگر هست که هر دم و آنی، چیزها بر سرش می‌بارد. این سرزمین در تازشِ بارش است. آن هم نه از یک در و بام، بلکه از پنج روزن آشکار و پنج درگاه نهان، پیوسته چیزها به درون می ریزد. به اقیانوس و دریاها بنگرید؛ زندگی آن‌ها به هزاران جویبار و رودبارک‌ها بازبسته است. دریاها هم از زمین سیراب می‌شوند و هم از آسمان، مایه می‌گیرند.

در من و شما هم خدای شگفتی آفرین، اقیانوسی آفریده است که هم از رودهای درونی مایه‌ور می‌شود و هم از جوی‌های بیرونی، آبیاری می‌گردد. امام علی (ع) به همین فراخنای دنیای درون اشاره دارد آن جا که فرموده است:

« أ تَزعَمُ أنَّکَ جِرمُ صغیر وَ فیکَ انطَوَى العالمُ الأکبر؛ آیا می پنداری تو موجود کوچک و ناچیزی هستی در حالی که جهانی فراخ‌تر از این عالم در وجود تو، نهاده شده‌است».( پرتوى از اصول کافى‏،...).

این جهان ناپیداکرانی که در نهاد ما نهاده شده است؛ روزن ها و در و بامی و آسمانی دارد. مغز، سرزمین این جهان است و ذهن شاید آسمان آن باشد. از جهان برون، بسیار چیزها دم به دم به درون می‌ریزد. از پنج روزنِ حواس برونی، بمباران دانش، پیوسته بر سر مغز می‌بارد.

گیرنده‌های حسّی، چشم و گوش و بینی و پوست و ذائقه هستند که شکارگران رخدادهای جهان بیرون‌اند. نکته‌ی شگفت آفرینش پرودگار در این است که برای آستانه‌ی گیرایی این حس‌ها، مرز و حدّی قرار داده‌است و دامنه‌ی حساسیت و طول موج آن‌ها را به توان پذیرایی انسان، گره زده است. دمی درنگ کنید و به این بیندیشید که اگر می توانستیم همه ی پدیده ها، ریز و درشت، خوش بو و بدبو را ببینیم و ببوییم و همه ی صداهای درون طبیعت را با نوسان گوناگون بشنوییم و همه ی چیزها را به تن، لمس کنیم و تمام مزه ها را بچشیم، آیا می توانستیم، لحظه‌ای آرامش داشته باشیم؟

«صدها کانال تلویزیونی هست که از بین‌شان، انتخاب می‌کنیم؛ حجم عظیمی از اخبار روی اینترنت، وسایل ارتباط جمعی قابل حمل و این همه برنامه که نمی‌توان با همه‌شان هماهنگ شد. همه چیز اطراف ما از بیلبردهای آزادراه و اتوبوس‌ها تا زوزه‌ی یک نواخت تلویزیون که موسیقی متن زندگی خیلی از انسان‌هاست؛ ما را بمباران درون داد حسّی می‌کند... لحظه‌ای به این فکر کنید؛ ما به عنوان انسان، طوری تنظیم شده‌ایم که دنیای اطرافمان را فیلتر کنیم تا بتوانیم دست به عمل بزنیم. اگر می‌توانستیم هرچه را در دسترسمان هست، ببینیم، ببویم، لمس کنیم، بچشیم و بشنویم، فلج می‌شویم... . به همه‌ی چیزهایی که در یک روز مشخّص مشاهده می کنید، فکر کنید به سبب حمله‌ی حسّی که در زندگی بیش‌تر ماها اتفاق می‌افتد، این درون داد را فیلتر می‌کنیم تا به دردمان بخورد. چه طور تصمیم می‌گیرید چه چیزی وارد شود و چه چیزی وارد نشود؟».( هرینگ،1391، ...).

اکنون بیاییم بر سر موضوع خودمان، این که چگونه از این بمباران درون دادها و هجوم حواس، بهره برگیریم و از این بارش خدایان بر سر مغز، برای بارورسازی ذهن در نوشتن و خلق و آفرینش، سود بجوییم؟

حسّ بویایی سراچه ی ذهن را بویا می سازد. حسّ شنوایی، روح را به رقص می آورد و یا متاثّر می سازد؛ حسّ چشایی، کام تصویری از مزه ها در ذهن پدید می آورد؛ حسّ بینایی، جمال جو و تماشاگه عالم است؛ حسّ پساوایی، شاهراه تصویر سازی ذهنی و شناخت از راه لمس است. به همین سبب است که گفته اند:«مَن فَقَدَ حسّاً فَقَدْ فَقَدَ علماً»[ اساس الاقتباس، ....] یعنی اگر کسی حسّی از حواسّ ظاهری را از کف داد، علمِ وابسته به آن حس را هم از دست می دهد؛ ............... 



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    واژگان متن ، بازیگران نمایش و عناصرپیرازبانی
    جمعه 93 دی 5  11:11 عصر

    رقص واژگان، نمایش بازیگران

    نخست نقشه و نمودار ذهنی خودم را پیش رویتان می نهم و سپس آن را گزارش می کنم: 

    زبان:

    1-  در متن نوشتاری

    2- در متن دیداری: الف- صحنه ی نمایش تئاتر   ب: نگاره یا تصویر

    - صحنه ی نمایش- بازیگر، حرکات و نقش ها

    - تصویر، نمادهای بصری و سازه های دیداری

    خواست من از این نمایه، بررسی کارکرد زبان در دنیای متن نوشتاری و کارکرد زبان در جهان نمایش یا متن دیداری است.

    در متن نوشتاری، تنها نمود زبان، در واژگان آشکار می‌شود. یعنی، تنها نمودگار هویت متن، حس و حال چیره بر سراپرده‌ی واژگان است. به دیگر سخن، واژه‌ها در متن نوشته، اصلی‌ترین وظیفه‌ی رسانایی پیام را بر دوش دارند و همه‌ی پست و بلند دنیای درون و برون شخصیت‌ها و پهنای کلام را باید نشان دهند.

    متن نوشته، با واژه زاده می‌شود و در واژه، گسترش می‌یابد. گستره‌ی واژگانی، قلمرو متن را پدیدار می‌سازد.

    از دیدی دیگر می‌توان، واژگان را سرزمینیان، جهانِ متن دانست. اگر متن را جهانی بینگاریم، زندگان و  باشندگانِ این جهان، واژگان هستند. هرچه واژه های به کارآمده و راه یافته به این سرزمین، سخته، سرزنده، پرمایه، زایا، خورسیما و نیروزا، گوارا و گوش نواز باشند، نشانگر پرمایگی و توانمندی این سرزمین است. از این رو، در کاربست واژگان باید باریک‌نگر باشیم و نسلی از واژگان پرورده و به اندام و فریبا را به سراچه ی ذهن بپذیریم و آن گاه که از زایچه‌ی ذهن، واژگان، آهنگ سربرآوردن و زاده شدن دارند، به هر واژه‌ی ناشسته رویی نباید فرصت دیدار بدهیم. زبان فارسی، جغرافیایی پرفرّ و فروغ دارد و واژگانش که ساکنانش هستند، تباری نژاده و فرّخ روی دارند. در آوا، خوش آهنگ و در سیما بهرنگ و در پیکر، فریبرز و سیمین تن‌اند.

    بنابراین، اگر نوشته‌ای، جهانی تیره و تار و ناگوار دارد، این تیره‌رویی، ریشه در شبستانِ ذهن نویسنده دارد؛ ذهنی که خارزار است نه گل زار. از خارستان، شومی وگجستگی و گزندگی می‌زاید؛ از شبستان، تاریکی و اهرمن رویی، زاده می‌شود.  

     زبان فارسی، این ویژگی و توانایی را دارد که نوبران ِخوش گوارا و نوباوگانِ تازه روی و مه‌شیدی و خورچهر را به دیدار آورد. من و شما کاربران این زبان باید چنین توانایی را در خود پدیدآوریم که زادگان فرخنده‌ای را به جهان و گویشوران این پهنه، هدیه کنیم.

    امّا در متن دیداری: نخست باید بگوییم خواست ما از « متن دیداری» صحنه‌ی نمایش( تئاتر) و تصویر است.

    در متن تصویر، به جای واژه، نمادهای بصری(رنگ، انداره، شکل، جهت و...) می‌نشینند و در صحنه‌ی نمایش، شخصیت‌ها بازیگری و صحنه‌گردانی می‌کنند و در حقیقت، جای واژه را می‌گیرند. پس آن کارکرد و نقشی را که کلمه در نوشتار داشت، در تصویر عناصر بصری و در نمایش، فرد حاضر در صحنه، این وظیفه را به فرجام می برد.

    در متن نوشتاری، کلمات بار ذهن را بر دوش داشتند، این جا نمادهای دیداری و حرکات بدن بازیگر، پیام رسانی می‌کنند. به همین سبب، نگاره و تصویر، بازنماینده ی دنیای ذهن نگارگر و حرکات بدن بازیگر در تئاتر، نشانگر پیام و دورن مایه ی نمایش است.

    اگر تدریس را هم گونه ای نمایش، به شمار آوریم؛ یکی از کاراترین کارافزارها، بهره گیری از زبان بدن و عناصرپیرازبانی برای پیوندهای غیر کلامی و تاثیرگذاری حسی- عاطفی در هنگام آموزش است.

    «مقوله های گوناگون پیام های غیرکلامی عبارت اند از: ظاهر فیزیکی، اشاره ی حرکتی و حرکت چهره و رفتارچشم، رفتار آوایی، فضا، لمس کردن، محیط و زمان. ....          



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    تصویرنویسی چیست؟
    جمعه 93 آبان 30  12:19 صبح

    تصویرنویسی از دید شناخت واژگانی، یک بافت ترکیبی- اشتقاقی است که از سه پاره ی (تصویر+ نویس+ی) ساخته شده و به معنای: نگاه کردن به تصویر و نوشتن ِ آن چه از تصویر به ذهن برده ایم، نوشتنِ تصویر، نوشتن در باره ی تصویر، توصیف و تفسیر تصویر، نگاره نویسی، تصویرگزاری(یعنی گزارش نویسی از تصویر).

     بنابراین، تصویردر این جا، ایستگاه اندیشیدن، بهانه ی خوب دیدن و به کارانداختن مغز و  تولید نوشته است. هم چنان که از این معانی دریافت می شود؛ تصویر نویسی دو مرحله ی کلی دارد: خواندن( تصویرخوانی)، نوشتن( تصویر نگاری)

    -       الف: خواندن( تصویرخوانی)

    خواندن خود چند سازه یا پاره دارد: خواننده – خواندن-  متن – معنا.

    خواننده، من و شما یا هرکسی است که متن پیش رو را می خواند.

    خواندن یا خوانش، آن کاری است که به هنگام رویارویی با متن رخ می دهد.

    متن آن چیزی است که در برابر دیدگان ما یا هر خواننده، جای می گیرد و دست مایه ای برای به کار افتادن چرخه های کارخانه ی فکر می شود. به بیان دیگر، هر صفحه، صحنه و رویداد، از دید ما متن است. از رو، متن می تواند دیداری باشد مانند تصویر، صحنه، فیلم یا رویداد ، می تواند شنیداری باشد مانند هر صدایی که آگاهانه به آن گوش می سپاریم و در پی آن ذهن،  معناسازی می کند و یا  می تواند خوانداری باشد مانند این نوشته یا هر نوشته ی دیگر که در آن، کلمات نماد دیداری هستند؛ به همین سبب متن های خوانداری، متن های دیداری هم به شمار می روند. پس، متن نوشته و متن تصویری هر دو دیداری اند؛ تفاوتشان در این است که در متن دیداری تصویری، نماد  خواندن، شکل ، نگاره، صحنه یا رویداد است اما در متن نوشتاری، نماد خواندن، واژه ها هستند.

    یادکردِ این سخن هم بایسته است که از دیدی دیگر، می توان بر بنیاد پنج درگاهِ حسّی، متن ها را به پنج گونه، رده بندی کرد:

    -      متن شنیداری: آوا و صدایی است که از راه دو گوش، دریافت و خوانده می شود.

    -      متن دیداری: نشان و نمادی است که از دریچه ی چشمان، دریافت و خوانده می شود.

    -       متن بویشی: چیزی است پراکنده در هوا که از بادراهِ رفت و برگشتی نفَس، از سوراخ های بینی، دریافت و خوانده می شود.

    -       متن چششی: چاشنی، طعم و مزه ای است که از راه حسّ چشیدن، در گستره ی دهان و زبان،  دریافت و خوانده می شود.

    -      متن پساوشی: پیکره و جسمی است که از راه پسودن و لمس، چگونگی جنس آن ها دریافت و خوانده می شود. نابینایان از این گونه متن و خوانش، بهره می گیرند.

    از این دیدگاه، خواندن هم بر حسب ابزار پنج حس، به پنج گونه، بخش‌پذیر می‌شود که برای سادگی نامگذاری، نام همان ابزارها را بر این گونه‌ها نهاده‌ام:

    1-    خواندن گوشی؛ در این گونه ، مغز اطلاعات را از راه گوش، دریافت می کند.

    2-    خواندن چشمی؛ در این گونه ، مغز اطلاعات را از راه چشم، دریافت می کند.

    3-    خواندن دماغی؛در این گونه ، مغز اطلاعات را از راه بینی، دریافت می کند.

    4-    خواندن زبانی؛ در این گونه ، مغز اطلاعات را از راه زبان، دریافت می کند.

    5-    خواندن پوستی؛ در این گونه ، مغز اطلاعات را از راه پوست، دریافت می کند.

    پیداست که در«تصویر خوانی»، گونه ی دوم خواندن و شاهراه چشم، در کار خواهد بود. به همین روی، می گوییم تصویرخوانی، تمرینِ خوب دیدن و پرورش دقّت در نگاه است. ....



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    میل به مانایی در زبان گشایی
    جمعه 93 آبان 2  11:48 عصر

    جاودان خواهی و میل به مانایی

    توانایی سخن گفتن، ویژه ی انسان است. انسان، جاندار و باشنده ای اجتماعی است که با همزیستگی در پیکره ی جامعه، چیستی او معنادار می شود. برای زیستن با هم و در کنار هم، به بنیان های همسو و همگونی نیاز داریم تا همه ی جمع و جامعه را به هماهنگی و همخوانی و پیوند برساند. یکی از توانایی های بشر که شاهراه ارتباطی است، زبان است. هنگام برآوردن نیاز، خواستمان را بر دوش زبان می نهمیم. سخن گفتن، گذرگاهی است که ما باید از آن عبورکنیم تا به نیازهایمان برسیم، چه نیاز جسم و چه نیاز جان.

    تا نگرید ابر، کی خندد چمن                                                 تا نگرید طفل، کی جوشد لبن

    طفل یک روزه، همی‌داند طریق                                           که بگریم تا رسد دایه ی شفیق

    تو نمی‌دانی که دایه ی دایگان                                            کم دهد بی‌گریه، شیر او رایگان

    گفتِ« فَلیَبکوا کثیرا »گوش دار                                            تا بریزد شیر فضل کردگار

    گریه ی ابرست و سوز آفتاب                                               اُستن دنیا همین دو رشته تاب

    گر نبودی سوز مهر و اشک ابر                                             کی شدی جسم و عرض زفت و سطبر؟(مثنوی معنوی)

    انسان ها برای دریافت و رساندن پیام به همدیگر از پل های ارتباطی گوناگونی بهره می گیرند. این پل ها در حقیقت، نمودهای زبان هستند. برای نمونه گاهی به اشارت ابرو، دست ، سر و حتی چرخ چشم پیام هایی را به دیگران می رسانیم.

    پس برای رسیدن به فهم یکسان و پیوند نیکوتر با هم، به زبان یکسان و مشترکی نیاز داریم. از این رو، سخن می گوییم و می شنویم که پیامی بدهیم یا بگیریم. ستد و داد پیام، اصلی ترین کارکرد زبان است.

    شرط نخست با هم بودن، همزبانی است. همدلی هم در پی آن فراچنگ می آید. زیرا زبان، دریچه ای است که به سوی دنیای درون گشوده می شود. آن گاه که زبان می گشاییم، نمایی از درونمان را می نمایانیم.

    بنابراین، سخن می گوییم تا بودنمان را نشان دهیم و پیام بُوِش خویش را به گوش دیگران برسانیم. گاهی از این هم فراتر می رویم و در پی آنیم که از راه نوشتن، چگونه بودنمان و چگونه اندیشیدنمان را آشکار سازیم. گاهی سحن می گوییم تا پرده از سخن ناگفته، برداریم و رازی را بگشاییم. زبان از این دید، کلیددار گنجینه ی ذهن و جاان است. چهره ی جان و بوی نهان سراپرده ی آن، را می‌توان از زبان گشایی و باهم آیی واژگان دریافت.

    گویی« مولانا » به همین ویژگی زبان اشاره دارد، آن جا که می گوید:

    آدمی، مخفی ست در زیر زبان                                            این زبان، پرده‌ست بر درگاه جان

    چون که بادی پرده را در هم کشید                                       سِرّ ِصحنِ خانه، شد بر ما پدید

    کاندر آن خانه، گهر یا گندم ست                                            گنج زر یا جمله، مار و کژدم ست

    یا دراو گنج ست و ماری بر کران                                           زان که نبوَد گنج زر، بی پاسبان( مثنوی معنوی )

    سخن فرجامین این که، سخن می گوییم تا:

    -        خواست ها و نیازهای خود را برآوریم.

    -       پیوندی به مهر با دیگران بر پا کنیم.

    -       دل خود و دیگران را شاد گردانیم.

    -       حقی را آشکار سازیم.

    -       پیامی را به گوش دیگران برسانیم.

    -       در برابر بیدادی برخروشیم.

    -       بودنمان را فریاد بزنیم.

    -       چگونه اندیشیدنمان را نشان دهیم.

    -       چگونه زیستنمان را آشکار سازیم.

     -       یادگاری از ما در این گنبد گردون برجای بماند و نبود خویش را در زنجیره ی کلاممان امتداد ببخشیم و باز هم بگوییم که هستیم و این خود نشان از کشش جاودان خواهی و میل به مانایی در انسان های بزرگ است.



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    از اندیشیدن تا نوشتن
    جمعه 93 مهر 18  1:32 صبح

       آیا نوشتن، فرزند اندیشیدن است یا نوشتن خود اندیشیدن است؟ برخی بر این گمان اند که نوشتن، همان تفکر و اندیشه ورزی است. یعنی هرکس که می نویسد در حال فکرکردن است. از این رو، در نگاه این افراد، نوشتن، فاصله ای با اندیشیدن ندارد که هیچ بلکه خود تفکر است.

    اینان نگاه فرایندی به نوشتن ندارند. به این همانی باور دارند. این همانی نوشتن با اندیشیدن. این که اکنون می نویسم دارم فکر می کنم و این که فکر می کنم می نویسم. یعنی این دو، یک چیز هستند. اصلا دویی در میان نمی بینند.

    باور من، این نیست. من نگرشی فرایندی به نوشتن دارم. نوشتن را یکی از حلقه های زنجیره ای می دانم که خاستگاه آن دنیای مغز است. از مغز تا به دل و دست و زبان، راهی دراز است. عمل نوشتن را دست به جا می آورد. دست کارگزار فرماندهی به نام مغز و خرد است. آن چه مغز فرمان می دهد، دست و قلم نگارنده، بی کم و کاست می نگارد. دست و زبان، فراشِ دل و کارپذیر خرد اند.

    حکیم سنایی در قصیده ی شماره 198 می گوید:

    دلا تا کی درین زندان، فریب این و آن بینی                    یکی زین چاه ظلمانی، برون شو تا جهان بینی...

    اگر در باغ عشق آیی، همه فراش دل یابی                       وگر در راه دین آیی، همه نقاش جان بینی...

    درین ره، گرم رو می‌باش لیک از روی نادانی                    نگر نندیشیا هرگز که این ره را کران بینی...

    زبان از حرف پیمایی، یکی یک چند کوته کن                  چو از ظاهر خمش گردی همه باطن زبان بینی...

    ز یزدان دان نه از ارکان که کوته دیدگی باشد                  که خطی کز خرد خیزد، تو آن را از بنان بینی

      میرزا ابوالقاسم عارف قزوینی،درمورد نقش قلم و قلم به دستان می گوید  :

    قلم گیر و همچون قلم راست باش                    نه هرچه خیال کجت خواست باش

    کجی گر ز شمشیر جوئی بجاست                    قلم راست باید، چو کج شد، خطاست

    قلــم کز پی زحمت مردم است                        قلـم نیست، نیش دم کژدم است             

    قلـم چون گرفتی دو روئی مکن                        غـرض ورزی و کینـه جوئی مکــن

    به کف خاک چشـم فتــوت مپاش                   گرفتـی قلـــم، بی مـروت مبــــاش

    سخن بیشمار است و مطلب هزار                      مگــو حــرف بی مغــز نـااستـــــوار

    یا آن چنان که «مولانا محمد ولی دشت بیاضی» گفته است:

    صفحه در کف از مدیح حضرتت، زینت پذیر                     در بنان کلکی ز فکر مدحتت، معنی نگار.

    شاید بتوان مغز را به کارخانه ای مانند کرد. این کارخانه برای رسیدن به تولید باید ابزارها و مواد خامی داشته باشد و چرخه هایی را بگذراند و سپس به فراورده و تولید بینجامد.

     نوشتن، جریان آب گوارایی است که در بستر رودخانه، روان است. نوشته همان آب است که گوارا و یا ناخوشگوار خواهد بود.

    بنابراین، نوشته، نوبر و ثمر اندیشیدن، و نوشتن نمودی از اندیشیدن است نه خود آن. از دید جایگاه، اول تفکر و اندیشیدن است و در پسِ آن، گفتن یا نوشتن. این که قُدما گفته اند: «اوّل اندیشه، وانگهی گفتار». به همین معناست و تاییدی بر این که:

    -        از دید پیشی و پسی، نخست اندیشیدن جای دارد و گفتار و نوشتار، پسین و پی آیند آن هستند.

    -        اندیشه از گفتار و نوشتار جدا و پیش درآمد آن است، سخن از این همانی نیست.

    -        همواره، فاصله ای از نظر مرتبه و جایگاه، میان تفکر و نوشتن هست، گه دراز و گاه کوتاه.



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    انجمنی برای نقد
    پنج شنبه 93 مهر 10  11:35 عصر

    عصر روز شنبه، نشست نقد دو کتاب تازه زادِ آموزش مهارت های نوشتاری پایه ی هفتم و هشتم  از سوی انجمن قلم ایران با حضور جمعی از نویسندگان کشور برگزار گردید. اگر چه پیش از این، در جمع مدرسان کشوری و استادان زبان و ادبیات فارسی و همین طور در گروه های آموزشی استان ها این کتاب، بررسی، تحلیل و کالبدشکافی محتوایی و ساختاری شده بود اما این نشست اولین جلسه ی رسمی نقد این دو کتاب در بیرون از فضای آموزش و پرورش بود. آن چه در پی می آید سرخط و چکیده ی سخن هاست:

    نشست انجمن قلم( عصر روز شنبه پنجم مهر 1393 ساعت 16 تا 30/ 19)

    سرخط سخن منتقدان و سخن گویان در باره ی کتاب « آموزش مهارت های نوشتاری(نگارش و انشا)»:

    *آقای محمد میرکیانی(نویسنده ی کودک و نوجوان):

    -        هر کتابی که تالیف می شود شایسته  و لایق احترام است.

    -       یکی از دشوارترین کارها، تالیف کتاب برای آموزش نوشتن و انشا است.تالیف در علوم پایه کار ساده تری است.

    -       انشا از نادرترین درسی است که دانش آموز را به خلوت خود می برد و فضای کشف و شهود است.

    -       چرا این کتاب دو اسم دارد و چرا  واژه ی انشا را حذف کردید؟

    -       این کتاب آموزش نویسندگی است ، نه انشا .

    -       بازنویسی، ادامه ی حیات حکایت ها و متون کهن است.

    -       زبان کتاب درسی باید فاخر و معیار باشد، زبان کتاب ، صمیمی نیست.

    -       از واژه سازی و کاربرد کلمات مرده باید پرهیز کرد. چرا در کنار کلمه ی «معیار» کلمه ی «سنجه» آمده است؟

    -       صفحه آرایی کتاب، مجله ای است و صحافی کتاب هم شأن آن را حفظ نکرده، احترام برانگیز نیست.

     

    *دکتر غلامعلی حداد عادل( رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی):

         - سپاسگزاری از وزارت آموزش و پرورش به خاطر تالیف این کتاب.

        - من  در این جلسه، خیلی با احتیاط صحبت می کنم. یک وجه احتیاط من این است که هیچ وقت معلم انشا نبوده ام.

       - توانایی در انشا را با توانایی در ذهن و تفکّر همراه می دانم. و همین کار انشا نویسی را سخت می کند، چون با فکر کردن توأم است. انیشتین می گفت: فکر کردن، مشکل ترین کار دنیاست.

      - مشحص کردن قدم های پیشین و گام های بعدی در تالیف خیلی مهم است.

     - از نظر من آموزش انشا به کتاب نیاز ندارد. فقط برای معلم باید کتاب تالیف کرد نه برای دانش آموزان.

        - تلاش کنیم تا ترس از نوشتن، از بین برود.

         - به نظر من این کتاب، کمی تحت تاثیر کارهای غربی هاست. آموزش قالب و ساختار برای این پایه زود است. به همین دلیل من در موفق شدن این شیوه تردید دارم.

    -       درست نویسی ها با نیاز بچه ها هماهنگی ندارد. بهتر است بر اساس آسیب شناسی نوشته های دانش آموزان تنظیم شود.

    -       بگذارید این یک سال اول تالیف و آموزش این کتاب ها آزمایشی باشد.

    -       شهامت داشته باشید اگر کتاب در عمل خوب نبود، سال بعد آن را بردارید.

     

    *دکتر حسن ذوالفقاری( عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس):

    - به نظر من انشا به کتاب نیاز ندارد.

    - از نظر برنامه ای این کار ایراد دارد. دانش آموز هشتم  که هفتم را نخوانده چه باید بکند؟

    - نثر متن های کتاب یکدست نیست.

    - اختصاص یک کتاب (هفتم) به بند نویسی افراط است. این کار می توانست در دو سه درس تمام شود.

    - درست نویسی ها با هم و با درس ارتباط ندارند.

    - چرا ارزش یابی در کتاب چاپ شده است؟

    - هر دو کتاب به ویرایش دقیق تری نیاز دارند.

     

    *آقای مجید عمیق ( مترجم و نویسنده):

    - کاش این کتاب آن ور آبی بود.

    - در خارج برای آموزش نوشتن هیچ کتابی ندارند.

    - درست نویسی باید یکجا به صورت بخش مستقلی بیاید.

    - این کتاب با عجله نوشته شده، به همین سبب فصل بندی مناسبی ندارد.

    - از منابع خارجی به نادرست استفاده شده است.

     

    * آقای حسین حسینی نژاد(مدیرمسول ماهنامه ی انشاو نویسندگی):

    - آموزش و پرورش به حرف ها و اعتراض ها و نقدها و نظرات دیگران توجهی ندارد و کارخودش را می کند.

    - نباید یک نفر برای کشور کتاب درسی بنویسد. باید از مشارکت دیگران در تالیف کتاب درسی استفاده شود.

     

    *دکتر فریدون اکبری شلدره( رئیس گروه زبان و ادب فارسی دفتر تالیف کتاب های درسی):

    - من هرگز در پی پاسخ به نقدها نیستم. تلاش برای پاسخ، ما را از هدفمان دور می کند. همه ی خوانندگان کتاب ، حق دارند خوانش خود را گزارش کنند.ما بیش تر به دنبال شکار نگاه ها و طرح های ناب هستیم تا کتاب را از این که هست، پیراسته تر و استوارتر سازیم.

    - نقدها نشان می دهد که هنوز اسیر عادت ها  و در چنبره ی آموزش پیشینی گرفتاریم.

    - رویکرد اصلی این کتاب های نوپدید، رویکرد مهارتی است. لازم است منتقدان با کتاب خوبگیرند آن را دقیق تر مطالعه کنند تا با مبانی نظری و رویکرد این کتاب آشنا شوند.

    - نوشتن این کتاب، جرئت و جسارت نیاز داشت چون بنیانش بر عادت ستیزی استوار است. ما با توکل به خدای بزرگ دست به این ساختارشکنی زدیم و خلاف آمد ذهن ها، گام برداشتیم.

    - حرکت ما از زبان به سوی ادبیات است. نخست، کسب توانایی نوشتن، سپس پرورش مهارت نویسندگی.ما از مهارت نوشتن سخن می گوییم، نه از انشانویسی.

    - آگاهانه از رویکردی هنری و انشاوار به نوشتن، پرهیز کرده ایم. زیرا یکی از آسیب های تاریخی آموزش ما همین بود.



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    خاستگاه و فرودگاه ِ نوشتن
    دوشنبه 93 شهریور 17  11:11 عصر

    ذهن و دل، زبان و دست

    دنیای ذهن برآمده و فراورده ی کارخانه ی مغز است. آنچه از مغز سربرآورد و به اقلیم دل رسید ، این جایی می شود. هر چه آن جایی و سر به هوا بود؛ چون سرازیر شد و به دامگاه دل درافتاد ، رنگ و بوی این خانه را به خود می‌گیرد و سر به زیر می‌شود.

    فکر، فراورده و دانه ی مزرعه ی ذهن است، وقتی به پهنه ی دل فرود می‌آید با وزش باد احساس و خنکای عاطفه و گرمای عشق و باران محبت، تر  و تازه و رویا و شکوفا می‌شود. پس از این، بر دست و زبان، می روید و  نمایان می گردد و گل می کند.

    اگر بگوییم پیوستگی این سه(ذهن و دل و دست یا زبان) پیوندی از بالا به پایین است، به معنای این است که مغز به دل و دست فرمانرانی می کند اما اگر بر این باور باشیم که خاستگاه همه چیز دل است و دل آرامگاه و هسته ی فرمانگذاری ذهن و زبان است؛ نگرشی دلگرا خواهیم داشت.

    توگویی از کهن روزگاران تا به امروز این چند و چون بر سر تعیین فرمانروایی، پیوسته بازاری گرم داشته و دارد. ارسطو و پی سپرانش مغز اندیش بودند و مرکز و گرانیگاه همه چیز انسان را در مغز و فرایندهای کارگاه مغزی جست و جو می‌کردند و ارزش و بود و نمود انسان را به توانایی و میزان آفرینش ذهنی او می دانستند و به چشم عقل و خرد، پدیده ها را می دیدند و می سنجیدند .

    افلاطون و همکیشانش، ریشه ی تمام کارو کردار انسان را در دل می جستند و دل را زایشگاه عاطفه و احساس و درون بینی و کشف و اشراق می دانستند و بر این باور بودند که خورشید عشق و محبت از لب دیواره ی دل، سربرخواهدآورد. اینان همه چیز عالم را از دریچه ی چشمان دل می نگریستند.

    دل و مغز، دو دریچه و چشم اند برای نگریستن به جهان پیرامون، این که شما از کدام چشم به تماشای جهان بیرون بنشینی؛ به بسیار چیزها بازمی گردد اما بیانگر آن است که کشش تو به کدام سمت و سو است. به هر سویی گرایان باشی، ناهمگون و ناموزون و یک چشم خواهی بود. انسان یک چشم و یک سویه بین، نیمه ی وجودش در سایه است. یک پهنه ی مغزش کارا و بیناست.

    به گمانم نیکوترین حال آن است که همسنگی هر دو را به همراهی و همگرایی بکشانیم و به دو دیده؛ عالم را تماشاگاه خود سازیم تا همبری و تعادل در کار و کردار و نوشتاری ما آشکارگردد. پس دست و زبان ما هنگامی از کژ کاری و کژگویی رها خواهد شد و راست رویی را پیشه خواهد کرد که همه را به دو چشم عقل و عاطفه ببیند. چنین انسانی، دو نیمکره ی مغزی و وجودی اش بیدار و سرزمین روشنان است.

    اکنون برگردیم به سوی فراورده ی ذهن که به دل می رسد و سرانجام از دست و زبان، روان می شود. آن چه از زبان، جاری می شود« گفتار » است و آن چه از دست و قلم می زاید و می جوشد و  بر صفحه ی سفید کاغذ فرود می‌آید، نوشتار است. زبان، ابزار سر است برای رسانایی آن چه دارد و دست، کارافزار دیگری که خبر را در فضایی تازه و به رنگ و آهنگی ویژه، نمایان می سازد.

    آبشخور گفتار و نوشتار اگر از هر دو گردنه ی مغز و گذرگاه دل، گذشته باشد، پرورده و سخته و خوشگوار خواهد بود و همنوایی و همسنگی و تعادل پهنای جهان فکر گوینده و نویسنده را آشکار خواهد کرد .

     

    نبشتن ز گفتن مهم تر شناس       به گاه نوشتن به جای آر هوش ( مسعود سعد)



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    پلی از جنس نوشتن
    دوشنبه 93 شهریور 10  10:36 عصر

    نوشتن، مهارتی ارتباطی در زندگی اجتماعی و پلی به جهان فردا

    انسان،آفریده ای است که زندگانی جمعی و همزیستی مهرآمیز و عاطفه بنیان دارد و  از راه های گوناگون می تواند پس زمینه ی جهان درون خود را از پرده به در اندازد و به دیگران بگوید و از دیگران بشنود.

     گاهی می توان از دریچه ی دو چشم، پل بست بر لب چشمان دیگری نشست و به دنیای درونش نگریست. گاهی می توان از گذرگاه دو گوش وارد جهان جان شنونده شد. گاهی به بویی و گاهی به لمس و پسودن چیزی و هنگامی هم با چشیدن مزه ای می توان راهی به فراسو یافت. اما از میان این همه ، شاید تنها راه دیرمان و و فرازمان ، بهره گیری ازخط و نوشتن اشت.

    خط، نمادی نوشتاری است که همسو با هنجارهای زبانی و بر پایه ی پسند و پذیرش اهل زبان، کارایی و روایی می یابد و بخشی از حالات آوایی زبان را می نمایاند. در گذشته که خط یکسره، دست نویس بود، کاملا با ضرباهنگ وجودی نویسنده، همخویی و همخوانی داشت و نشان از پست و بلند درونه ی نویسنده و بازنمایاننده ی اطوار نهانی او بود. می شد از کج روی ها و راستکاری های قلم، به کژاندیشی و راست گمانی نگارنده اش راه یافت.  

    امروزه شاید به سبب ابزارنویسی، خط آن هویت و نمایندگی خود را از کف داده است. یعنی بهره گیری از نویسه ها و کارافزارهای نوشتاری، آن حس و حال را از خط و نوشته ربوده است. به گمانم خط، دیگر آن جلوه گری و دلربایی گذشته را ندارد و  فقط خبررسان است و پیام نگاری می کند. کالبدی است که بی روح زیبایی شناختی، سبب معنا سازی می شود. خط قدیم چونان بلبل، خبر رسانی و معنا سازی می کرد؛ هم به چشم، فریبا بود و هم به معنی، جان پرور، اما خط و نوشته های برآمده از ابزارهای نو، چونان کلاغی هستند که تنها خبر می دهند، بی آن که شوقی برانگیزند.

    به هر روی، دنیای امروز، پهنه ی ستد و داد است. راه این پیوند، ارتباط است. همه ی مهارت های زبانی در سنجش با نوشته، زیست و بود کوتاهی تری دارند؛ ماندگار نیستند. اما نوشته، مرز زمان را در می نوردد و علم و دانش را به چنگ می گیرد و به پسینیان می رساند.(قیدوا العلم بالکتابة ). آثار مکتوب، پلی به جهان فرداست.

     پس با نوشتن، هم می توانیم با همروزگاران خود همسخن شویم و هم می توانیم با کسانی رویارو و هم آغوش گردیم که ما آنان را نمی بینیم ولی حس و حالمان را در فضای بیکرانه ی عالم خواهیم گسترد و با آنان همزیستی خواهیم داشت. خوب اندیشیدن و نیکو نوشتن، راهی برای بی فروغ کردن زنگار زمان است. 



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    دوره نگاری 4
    جمعه 93 شهریور 7  9:5 عصر

    گوارا چون آب

    گذشت همچون برق و باد. دوره ی دوم آموزش مدرسان کشوری کتاب «آموزش مهارت های نوشتاری» را می گویم. امروز هفتم شهریور 1393،چهارمین و آخرین روز دوره بود. مثل برنامه ی درسی هر روز چهار کلاس با چهار استاد برگزار شد. همکارانم آقای گودرزی، آقای صدیق پور و خانم سجودی بودند. هر کدام سه زنگ صبح را به کلاس رفتیم و درس هفت، درس هشت و در پایان هم زنگ نوشتار به خط پایان دوره ها پیوند زدیم.

    برگزاری چنین دوره های کشوری کاری دشوار اما جریان ساز و تاثیرگذار است. من بر این باورم که گران سنگی که امسال بااین کتاب ها و دوره ها در دامنه ی اقیانوس آرام ذهن های همکاران و پهنه ی آموزش عمومی کشور درانداخته ایم؛ طول موج ها و خیزابه هایی درازآهنگ و پیچان را در کشور برخواهد انگیخت. در همین دو دوره هم من بارها شاهد لب پَر شدن این هیجان ها و سرریز کردن موج این چندو چون ها از دیواره ی ذهن و زبان مدرسان حاضر در دوره ها بودم. درس تجربه و اندوخته ی آموخته ها در چنین هنگامه هایی این است که نرمی و انعطاف پذیری خود را بالا ببریم و بر گستره و ژرفای شکیبایی و دانایی خود بیفزاییم تا توفندگی توفان و گردن شکنی موج ها به آرامشی برسد و گرنه موج سواری و گردن افرازی در میان امواج، جسارت و مهارت و ورزیدگی ویژه ای می خواهد و از مهارت در می‌گذرد و به هنرمندی می انجامد.

    به هر روی، پایان دوره های آموزشی دو رو دارد. یک روی آن، کار آموزش ما و فراگیری شرکت کنندگان بود، ما آن بودیم که در ظرف زمان و مکان تعیین شده، نمودیم و جز آن و بیش از این هم نیستیم اما شما مدرسان شرکت کننده از این ظرف و محتوا چه توشه ای اندوخته اید، خود دانید. وزن و کارمایه ی علمی شما در روزهای پیش رو، در برابر نگاه معلمان و در کفه ی چشمان و دو نیمکره ی مغزی آنان به سنجه در خواهد آمد.

    روی دیگر دوره ها و پایان آموزش، لحظه شماری برای آغاز هماوردی تازه است. چشم ها نگران آن روز و هنگامی هستند که به زودی برایتان فراخواهد رسید و این شمایید که باید در آن میدان، کاری کارستان کنید و داشته ها و برداشت ها و یادداشت ها را از پرده به دراندازید و بذر نگاه های تازه ی علمی و آمورشی را در گستره ی ذهن معلمان کلاس هایتان بنشانید. روزی که این کار را آغاز می کنید از خدای بزرگ طلب بارش باران نیکویی دارم تا ببارد و این بذرافکنی شما را رویا و شکوفا سازد و فراخنای ذهن و جان معلمان ایران را با دستان شما به سبزینگی و خرّمی برساند.

    اما برای گذر رهوار و به هنجار از گردنه ی حیرانی که در پیش است، شما استادان و دوستان مهربانم را به سفره ی بی کینه‌ی دلم مهمان می‌کنم که:

                    ز یاران ،کینه هرگز در دل یاران نمی ماند               به روی آب، جای قطره ی باران نمی ماند   

    و دل اندوخته های خودم را برایتان برمی‌شمارم تا شاید ره توشه ای باشد شما را؛ پس بشنوید ای دوستان این چند پند:

    -        منابع و آبشخورهای آن موضوع علمی را بجویید و گرد آورید و خود را به زیورهای علوم بیارایید که نیکوترین برج و بارو برای نگهداشت و نکوداشت شماست.

    -        چندین و چند بار موضوع آموزش را واکاوی کنید تا همه ی گم گوشه های آن برایتان آشنا و آشکار گردد.

    -        آستانه ی شکیبایی خود را فراببرید و بنیان های آن را استوار سازد تا به اندک باد ناموافق، گرفتار بادکوبه نشوید و در زیر آوار نمانید. همواره از خدای مهربان، فراخ دلی، گنجایی و شکیبایی را بخواهیم.

    -        در فرایند یاددهی یادگیری، تفاوت های سبک یادگیری، ناهمگونی توانایی های فردی و ناسازی سیلقه ها و ذائقه های اشخاص توجه کنید.

    -        در برابر هر پرسش، بی درنگ به پاسخ نیندیشید و آن چه در دم نخست به ذهن آمد بر زبان نرانید بلکه ایستگاه یا ایستگاه های فکری برای رسیدن به تحلیل های ذهنی و کالبد شکافی سوال ایجاد کنید و دیگران را هم در آن شرکت دهید. این فرصت سازی، دامنه ی ذهن شما را فراخ می سازد و توانایی معناسازی و پاسخ یابی را آسان می گرداند.

    -        هرگز تلاش نکنید که از کتاب و محتوای آن دفاع کنید. این کار شما واکنش های ناسازی را برخواهد انگیخت. چون شما مدرس آن کتاب و محتوا هستید و از شما بررسی، تحلیل آموزه ها و بازگویی و کاربست روش آموزش را چشم دارند.

    -        اگرچه شما مدرس استان خود و استاد کلاستان خواهید بود لیکن بکوشید که به دام واژگان در نیفتید. دیوار و فاصله ای در میان نباشد تا کار آموزش با همدلی و همنوایی و هم خویی و هم خوانی پیش برود و در گره گشایی، گشاده رو و گشاده دل و گشاده دست باشیم.

    -        هرگز در برابر دیگران گمان نکنیم که ما بسیار می‌دانیم؛ زیرا هرچه قدر در دانایی بکوشیم و از نردبان دانش فراتر رویم؛ باز هم مصداقی از کلام خدای رحمان هستیم که فرمود: وَمَا أُوتِیتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِیلاً (اسرا/58)= و شما را از دانش، جز اندکی ، بهره ای نداده اند.

    -        کتاب آموزش مهارت های نوشتاری در پی ایجاد بهانه و فرصت برای طرح ریزی و مهندسی نوشتن و آفرینش و خلق اثر است. همه ی شرکت کنندگان را در هر جلسه به نوشتن وادارید. مشق ذهنی، دست ورزی در نوشتن و تمرین و ورزش چگونه نوشتن از اهداف اصلی ما در این برنامه است.

    -        ره آورد خوانش، آموزش و ورزش های ذهنی و زبانی خود را پس از برگزاری دوره های آموزشی در شهر و دیار خود، برای ما روانه فرمایید.

       دوستدار همه ی شما برادران و خواهران و همکاران خوشگوار تر از آب هستم که در ایران و جهان برای سرزندگی، تراوت(نه طراوت) و شاداب سازی آموزش فرهنگ و زبان و ادبِ همیشه رخشان فارسی، از بن جان، کوشش می کنید.

    برخیز که خود را به چراغی برسانیم           تا فرصت بر هم زدن بال و پری هست

     



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    دوره نگاری 3
    پنج شنبه 93 شهریور 6  9:37 عصر

    توانایی غنیمت دان

    روز سوم دوره ( 6/6/ 1393) را در حالی که زیر درختان تناور محوطه ی دانشگاه شهید رجایی نشسته بودم و نازِ بوته های گل و رقص برگ ها را در نسیم ملایم صبحگاهی تماشا می کردم با غزلی از حافظ آغاز کردم و این بیت را از آن خوشه چیدم  و خوراک امروزم قرار دادم :

    چو بر روی زمین باشی، توانایی غنیمت دان

    که دوران، ناتوانی‌ها بسی زیر زمین دارد

    وقتی به این بیت رسیدم، غزل را رها کردم و چند بار خواندمش، در این بازخوانی ها چشمم دگربار به درختان و سبزه و گل بوته ها افتاد، این بار معنایی تازه داشتند، اینان که از دل زمین روییده و سربرآورده بودند به چشم من نمودی از توانایی های زمین بودند. با خود گفتم اکنون که زمین، داشته های خود را این چنین آشکار کرد فرصت را غنیمت شمرد و توانایی خود را به رخ همگان کشید ؛ وقت آن است که من نیز برخیزم و اینک که مجال زیستن و بودن بر روی زمین را خدای رحمان به من داد، باید آنچه دارم و بدان توانا هستم، به کار آرم که در هنگام به گل خفتن و به سرای خموشان رفتن، پهنه ی ناتوانی هاست و  دیگر کاری از ما برنخواهد خاست.

     به هر روی، سومین روز هم با این پیش درآمد، گذشت، امّا آرامشی پس از طوفان را می دیدم و باورم این است که کتاب «آموزش مهارت هایی نوشتاری» برونه ای دارد و درونه و ژرفایی، و این جمع به آرامش سطح و برونه ی کار، خوگرفته اند. برای رسیدن به لایه ها و پهنای محتوایی و ورود به جهان فریبای متن آن، ورزش های ذهنی فراوان، مطالعات و تاملات بسیاری باید که البته این را عمری و روزگاری می بایست.

    روز سوم همکاران و استادان کلاس ها خانم دکتر نجفی ، اقای گودرزی و آقای صدیق پور بودند. هر یک تا عصر همه ی چهار کلاس را رفتیم و درس ها گفتیم و سخن ها شنیدیم. من درس های کتاب هشتم را بهانه کردم و برنامه ی آموزشی و مباحث علمی خودم را امروز به موضوع های زیر، اختصاص دادم. بحث هایی که از دید من جان و جوهر و بنیان علمی برنامه و کتاب های هفتم و هشتم است و البته در فشرده و چکیده ی خوانش ها و دریافت های حاصل عمر:

    -        نقش کارکردهای مغزی در فرایند زبان آموزی و یاددهی- یادگیری

    -        تحلیل سازه های کتاب بر بنیاد علوم شناختی

    -        تاثیر نیمکره های راست و چپ مغز در تولید زبان و شناخت افراد

    -        رودهای درون ریز ذهنی و بروندادهای زبانی

    -        تلاش برای گشودن چشم های ذهن

    -        آموزش مهارت های نوشتاری بر پایه ی توانایی های ذهنی و...



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

       1   2   3      >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    کودک و زبان مادری - 5
    کودک و زبان مادری - 4
    کودک و زبان مادری-3
    کودک و زبان مادری-2
    کودک و زبان مادری -1
    زبان، شاهراه رسیدن به جهان نور و روشنایی و علم
    کالبد شکافی رمان «ملت عشق»
    نمایی از درون
    کارافزارهای خواندن
    واگرایی و جمهوری خوانش
    خواندن، رویاروشدن با جهان متن
    جغرافیای متن
    خواندن، شناخت و ادراک
    تصویرسازی شگردی کارا در آموزش
    گم گوشه های عاطفی در کنش خواندن
    [همه عناوین(245)][عناوین آرشیوشده]

    سه شنبه 102 اسفند 29

    کل:   565698   بازدید

    امروز:   40   بازدید

    دیروز:   14   بازدید

    فهرست

    [خـانه]

    [ RSS ]

    [ Atom ]

    [شناسنامه]

    [پست الکترونیــک]

    [ورود به بخش مدیریت]

    پیوندهای روزانه

    وبلاگ ادبی [263]
    سایت های ادبی [270]
    گروه ادبیات فارسی [688]
    [آرشیو(3)]

    آشنایی با من

    زبان آموزی

    لوگوی خودم

    زبان آموزی

    دسته بندی یادداشتها

    مقتل[2] . مقتل ، فدایی مازندرانی ، ادب عاشورایی . مقتل فدایی مازندرانی . مقتل فدایی مازندرانی ، نوحه ها . نشان اضافه، همزه، خط فارسی . نگرش شبکه ای ، فارسی ششم، رویکردخاص،رویکردعام، برنامه ی درسی ملی . نوروز . واژه های مصوّب . واژه، گزینش، بافت سخن، کاربست . کُنش خواندن، دریافت، فرایندهای مغزی . کودک، زبان، حس ها، واژه ها . کودکف زبان آموزی، حافظه ی شنیداری، ایرج میرزا . آبشخور . آداب نوشتن ، هنجارهای درست نویسی . آموزش ، فراشناخت ، هداف ، مراحل . آهنگ، لحن، عاطفه و فضای حسّی متن، ادبیات، علوم و فنون . آوردگاه، علوم، فنون، ادبیات، فارسی، دهم . انشا ،توسعه ی تفکر و پرورش توانایی . ایران . ایستگاه سوم - علوم - فنون . تربیت . تصویرگری، صندوقی، کتاب درسی . جشن . جنیدی . حافظ . خودارزیابی، پاسخ، علوم و فنون، ادبی، پایه ی دهم، کتاب درسی. . دگردیسی،فرارفتن،خاک شدن ،شکفتن،تیمار نفس سرگش . زبان . زبان آموزی،درهای علوم،حواس برونی . زبان فارسی، نشانه ها، نام گذاری و... . زبان، بافت ها و باروها، زمان.دگردیسی. . زبان، تلفّظ، کودکان، . زبان، زایش و فرسایش . زبان، گفتار، نوشتار، واژ، هم آیند و پس آیند. . زبان، کودک، مادرآوَرد بودن. . شعر فاطمی . صلاحی . صور خیال . طنز . علوم ، فنون، ادبیات، کارگاه، کالبدشکافی، فصل، پایه ی دهم . علوم و فنون، ادبی، خودارزیابی، تاریخ ادبیات . علوم، فنون، ادبی، خودارزیابی، دهم، قلمرو ها . علوم، فنون، ادبیات، کالبدشکافی، قلمرو ها، کتاب درسی . علوم، فنون، دهم، خوانش و نگارش . غزلیات شمس ، مولانا جلال الدین . فارس، آباده، سفرنگاشت . فارسی دهم، کالبد شکافی، قلمرو ها . فدایی ، اربعین . فدایی مازندرانی . فدایی مازندرانی ، صور خیال ، شعر عاشورایی . فدایی مازندرانی، مرثیه، هلال غم، محرم . فرهنگ، معلم، گوهر، هنر، پیکره و قلب . فرهنگستان . قرآن . کارگاه، تحلیل، علوم ،فنون، ادبیات، بازآموزی، یادیاری . کلیات، سوگ نامه، عاشورایی ، فدایی، مقتل منظوم . کودک . متن، جهان متن، رابطه، خوانش، چندآوایی . متن، خواننده، معنا . متن، ساختار و پیکره، جغرافیا . متن، گونه های متن، متن شنیداری . متن، مقام، حال و لحن . متن-خوانش پذیری- چندصدایی .

    آرشیو

    زبان آموری
    عاشورایی
    روش های یاد دهی - یادگیری
    بهاریه
    خواندن
    مولوی جلال فرهنگ
    فرهنگستان
    نام ها و یاد ها
    سپاس نامه
    درودی چو نور دل
    مهارت های نوشتاری

    اشتراک

     

    طراح قالب

    www.parsiblog.com