سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زبان آموزی

سوزش درد بردباری را جرعه جرعه درکش که آن اساس حکمت و ثمره دانش است . [امام علی علیه السلام]

نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

نشانِ اضافه، نه همزه
جمعه 97 تیر 22  11:42 صبح

 

در زبان فارسی، هرگاه بخواهیم واژه‌ای را به واژه‌ی دیگر اضافه کنیم، پس از کلمه‌ی نخست، واج یا صدایی در تلفّظ پدیدار می‌شود، این صدا را در خط فارسی، بسته به این که پایان واژه چه حرفی باشد، با یکی از نشان‌ها در آخرین حرفِ کلمه‌ی نخست این گونه می‌نویسیم: -ِ یا یِ یا ة.

مانند نمونه‌های زیر:

-         کتابِ گلستان؛

-         سبویِ آب؛

-         خانة سبز؛ که بهتر است به شکل «خانه‌یِ سبز» نوشته شود؛

برخی همین نمونه‌ی سوم(ة) را به نادرست، «همزه » می‌خوانند. حال آن که همزه (« ء » یا« ا »)حرفی صامت از حروف الفباست که با یکی از مصوّت‌ها در آغاز هجا می‌آید.

روانشاد «محمّد پروین گنابادی»(1357-1282 خورشیدی) در مطلبی کوتاه با عنوان: «دستور برای خواندن و نوشتن: کسره‌ی اضافه»، نوشته است:

« در زبان پارسی، علامت اضافه، کسره‌ای است که به آخرِ مضاف می‌پیوندد؛ مانند: فرهنگِ ایران، دانشِ فیزیک.

ولی پیوستنِ کسره به آخر بسیاری از کلمه ها متعذّر است؛ مانند: دانا، سخن‌گو، خانه.

یعنی کلمه های مختوم به « الف، واوِ ساکنِ ماقبلِ مضموم، های غیر ملفوظ».

از این رو، برای این که بتوان کسره‌ی اضافه را به آخرِ این گونه کلمه‌ها افزود، یایی به آخر ِآن‌ها در می‌آورند و کسره را بدان می‌پیوندند؛ بدین سان: دانایِ ایران، سخن‌گویِ کشور، خانه‌یِ تو.

در رسم خط قدیم به جای تمامِ «ی»، قسمت اوّل آن را با کسره بالای «ه» می‌گذارند، بدین سان: خانة تو ، و این علامت، یای کوچک یا نیمی از «ی» با کسره است نه همزه؛ چنان که برخی به غلط، آن را همزه پنداشته‌اند؛ زیرا اوّلاً همزه در وسط و آخر کلمه های فارسی نیست و ثانیاً چنین لهجه و قاعده‌ای وجود ندارد که همزه‌ی عربی را به آخر کلمه ی فارسی بیفزایند و آن را تلفّظ کنند؛ به همین سبب، در رسم خط امروز به جای نوشتن« خانة تو»، « خانه‌ی تو » هم معمول است و البتّه این شیوه، صحیح‌تر است تا دیگر کسی به توهّم، یای کوچک را همزه نپندارد».( مجله ی تعلیم و تربیت، سال 1338، ...)

 



نظرات شما ()

نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

زبان عاطفه و زبان علم
شنبه 97 تیر 16  1:23 عصر

زبان عاطفی و زبان ارجاعی

زبان عاطفه، زبان دل و چند لایه است و معنی در آن چونان ماهی، لغزان و از دست گریزان؛ امّا زبان علم، روشن و بی پیرایه است و معنی در آن، پیدا و نمایان.

استاد شفیعی کدکنی می نویسد:

گزاره‌هایی از نوع «مثلّث سه ضلع دارد»، دارای صدق و کذب است؛ زیرا بازگشتش به عالم حسّ و تجربه است؛ تمام کسانی که معنی «مثلث» و «سه» و «ضلع» و «دارد» را می‌دانند، وقتی به آن گزاره رو به رو می‌شوند، ذهنشان به یک امرِ واحد «ارجاع» می‌دهد. ولی گزاره‌ی «چه صبح باشکوهی است»، به حالات گوینده و شنونده وابسته است و به تعداد گویندگان و شنوندگان، میزان عکس العمل مخاطب در مورد آن می‌تواند متفاوت و متعدد باشد. ما «مثلث» را به زبان ارجاعی (referential) می‌توانیم توضیح بدهیم؛ ولی در مورد «شکوه» هرگز نمی‌توانیم به زبان ارجاعی سخن بگوییم. مثلث یک کلمه‌ی ملموس و تجربی و علمی است؛ ولی شکوه و امثال آن، کلمه‌ی عاطفی (emotive) است و هر کس از ظنّ خود یار آن می‌شود... معنی در گزاره‌ی «مثلّث سه ضلع دارد»، امری است ثابت ولی در «چه صبح باشکوهی است»، امری است نسبی و وابسته به حالات گوینده و حالات درونی ...

«عطار» در «الاهی نامه»(الاهی نامه)، ظاهراً به همین حقیقت، دست یافته بود:

زبان علم می‌جوشد چو خورشید           زبان معرفت گنگ است جاوید

در شعر و در هنرها و در قلمرو تجربه‌ی دینی و تجربه‌ی عرفانی ما با ساحت عاطفی زبان سروکار داریم... زبان معرفت را که زبان عاطفی است، عطار زبانی گنگ می‌خواند؛ ... و زبان علم را به مانند خورشید تابنده و همیشه روشن می‌بیند.

در یک گزاره‌ی دینی و عرفانی و یا در یک بیت شعر به تعداد شنوندگان و حالات ایشان ما «معانی» مختلف خواهیم داشت؛... زبان عاطفی که همان زبان معرفت است؛ در حالات مختلف انسان، معانی بیشمار دارد. به همین دلیل «علم» کهنه می‌شود و «هنر» همیشه نو است. (شفیعی کدکنی، 1392، زبان شعر در نثر صوفیه...)

 



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    هرمنوتیک سنّتی
    یکشنبه 97 تیر 3  1:22 عصر

    هرمنوتیکِ سنّتی( زبان محور)

    تا پیش از رنسانس در غرب، هرمنوتیک سنتی منحصر به فهم و تفسیر کتاب مقدّس به دست روحانیان کلیسا بود و به ویژه در مباحث مربوط به تفسیر متون دینی، متن را عبارت از استعمال زبان در خدمت بیان افکار و عقاید مولّفانشان می دانستند.

    در تلقّی سنتی از هرمنوتیک، برای فهم متن به چیزی جز دانستن زبان و قواعد دستوری نیاز نبود.

     پیش از " فریدریش دانیل ارنست شلایر ماخر"( 1768-1834)، برای فهم یک متن، صرفاً به تفسیر دستوری یا نحوی بسنده می شد. 

    در این دوران، هرمنوتیک عمدتاً زبان محور بود و متن، محصولی زبانی تلقّی می شد.

     

    * نقل از کتاب: عوامل فهم متن، 1393.



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    باب الله
    پنج شنبه 97 خرداد 17  4:5 عصر

     

    بدان سان که پیش از این، نگاشته ایم؛ زبان و چشم و گوش و پوست و بینی درهایی هستند که از جهان بیرون، خبرها و یافته ها را به دنیای درون و کارخانه ی مغز می رسانند؛ به بیان دیگر، در قلمرو، یادگیری و زبان آموزی، این پنج در، رودهای درون ریز یا راه های مایه ور سازِ دریای ذهن انسان به شمار می آیند.

    بنابراین، پیِ و بُنلادِ پندار و کردار آدمی از همین درون دادها سامان می یابد.

    اگر از این گذرگاه ها مراقبت نشود و هر چیزی در بستر این رودها قرار گیرند و به درون راه یابند، دیری نمی پاید که ذهن انسان، آن تازگی، زلالی و تراوت و پاکی و چشمه واربودنش  را از کف می دهد و به گندابی دگرگون می شود.

    ماه رمضان و روزه داری، از این دید، بستن ِ شورابه ها و پالایش آب راهه هاست و مراقبت و ورزش خویشتن داری است. پرورش روحیه ی گزینشگری و انتخاب بهترین هاست؛ این که بیاموزیم به هرچیزی در هر زمانی گوش نسپاریم یا خوردنی های گونه گون، پیش چشم و در دسترس باشد امّا نفسِ سرکش را ادب آموزیم که خویشتن داری کند.

    در تعبیری دقیق از استاد علامه " حسن زاده ی آملی" آمده است که : {گوش، باب الله است، باید از آن مراقبت کرد}.

    در نگاهِ ما از منظر زبان آموزی، همه ی پنج حسّ ظاهر یا همان رودهای درون ریز، بابِ رحمت و حکمت الهی هستند؛ در حالت روزه گرفتن، مراقبت و پاسبانی از این درها، بیشتر و جدّی تَر می شود.



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    بی بهاترین ارزِ عالم
    سه شنبه 97 اردیبهشت 18  4:4 عصر

    بهای هر نَفَس

    این روزها همه ی رسانه ها و گمانه ها از چند و چون و بالا و پایین رفتنِ بهای ارز، می گویند و می نویسند و عمر عزیز را بر سرِ هیچ می بازند و در هوای ناپاک و سیاست زده، نفس می کشند و روز و شب را شماره می کنند!

    امّا راست آن است که گویی هنوز همچنان سخن سعدی شیرازی را باید به زر نوشت و بازخواند که:

    " منّت خدای را، عزَّ و جَلَّ، که طاعتش موجب قربت و به شکر اندرش، مزید نعمت؛ هر نفسی که فرو می رود، مُمِدّ حیات است و چون بر می آید، مُفرّحِ ذات؛ پس در هر نفسی دو نعمت، موجود است و به هر نعمتی، شکری واجب...".

    در این روزگار غریب، کسی هست که رفت و برگشت های دَم و بازدم هایش را شماره کند و بهای این نعمت الهی را که ما به رایگان، آن را درمی بازیم،  بداند و آن را پای آدم نمایان نریزد!

    ما إنسان ها معمولاً گستاخ و ناسپاس هستیم.

    خدای مهربان، نعمت های فزون از شمار، به ما بخشیده است؛ آنگاه آن ها قدر می دانیم که دیگر فرصت ها از کف رفته است. مثلاً بهای هر نفسمان را زمانی می فهمیم که در بخش مراقبت ویژه ی تنفّسی " آر سی یو" و در زیر دستگاه تنفّس مصنوعی قرار گرفته باشیم. 

    راستی، داشت یادم می رفت، امروز بهای هر نفس، در آشفته بازارِ انسانیتِ کشور ما چند است؟



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    دویِ اِمدادی
    یکشنبه 97 اردیبهشت 9  7:9 صبح

     

    دویِ امدادی؛    

                                                                                                                                                                                                                                 

    روز دوشنبه سوم اردیبهشت 1397 بود و من به دعوت دانشگاه فرهنگیان در شهر بجنورد ، روزی ابری و آسمان منتظر باران؛ امّا تالار همایش، سرشار از تراوت ( نه طراوت) و تازگی دانشجویانِ آموزش زبان و من در هزارتویِ نگاه های بینندگان، گرمِ سخنان. از سه گوشه و مثلثِ خوانش، می‌گفتم. لابه لای سخن، یکی را از میان «چشمانِ پُر از سوال و عسل» به اشاره، پیش خواندم و او از میان انبوه استادان( دکتر اکبرزاد، دکتر صفر زاده، دکتر منفردی، دکتر امانی، دکتر مهماندوست، خانم دکتر علوی و...) و دبیران و دانشجویان دانشگاه فرهنگیان استان خراسان شمالی، برخاست و صندلی ها و آدمهایش را پشت سر نهاد و از پله ها بالا آمد و شاید با شوق و هراس، اندکی به من نزدیک شد و همان جا ایستاد، امّا نگران؛ گویی توانِ پیش آمدنش نبود. به هر حال، جوان بود و راه ناشناخته و او در ابهام، که من چه در سر دارم. چون هنوز چیزی نپرسیده بودم. من چند گام به سویش برداشتم، کنارش ایستادم و آرام، او را به بر کشیدم؛ این هم حسّی، مرا برد به هزارتویِ خاطرات کودکی ام؛ آن روزی که دست در لانه ی گنجشکی بردم و ضربانِ پُر حرارت و آسیمه وارِ قلبش را در دستم احساس کردم، آنچنان که گویی پس از دهه ها هنوز آن ضربان و گرمای وجودِ بچه گنجشک، داغش بر دستم مانده است. خلاصه، این آقا پسرِ دانشجو معلّم که شاید در مرزِ بیست و یکی دو سالگی بود، به گمانم آمد که همان است، همان گنجشکک مهربان و نگران! سرش را بوسیدم و گفتم: من امروز با این سخنان در جمع شما، چونان آن دونده ی دویِ امدادی هستم که با تمام توان( علمی و آموزشی) دویدم و به شما رسیدم و اکنون این چوبه و دست افزار را به دست شما می دهم و باقیِ مسیر زبان آموزی در پهنه ی تعلیم و تربیت کشور را به شما و لطف پروردگار پاک می سپارم...؛ در این هنگام، هنگامه و غوغایی در میان اهل همایش برانگیخته شد و ما را با خود بُرد تا ناکجا:    

                                                                                                                                                       

    «تا کجا می بَرَد این نقشِ به دیوار مرا /

    تا بدانجا که فرو می‌ماند/

    چشم از دیدن و لب نیز ز گفتار مرا !».    

                                نشانی تلگرام@DrAkbariSheldare      

                                                                                                                                                                                           

     



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    آواخوانی و خاموش خوانی
    چهارشنبه 97 فروردین 22  8:44 صبح

     

    خواندن، از راه زبان، آشکار می‌شود

    یکی از راه های آشکارسازی عمل خواندن، تلفّظ یا بیان آشکار و با صدای بلندِ نمادهای نوشتاری یا کلمات است. به بیان دیگر، خواندن از منظر نمودِ آوایی به دو گونه است:

    الف: خواندن با آوا و صدا؛(آواخوانی)؛

    ب: خواندن بی آوا و صدا یا خموش؛(خاموش خوانی)؛

    در گونه‌ی نخستِ خواندن، رفتار خواننده با تولید آوا همراه است؛ یعنی نخست چشم، شکل نوشتاری واژه را بر صفحه می‌بیند و آن را به مغز مخابره می‌کند؛ مغز پس از شناسایی و رمزگشایی صوتی، میان صدا و سیما ارتباط و انطباق برقرار می‌سازد و سپس این صدای تشخیص داده شده را بر زبانِ خواننده، روان می‌گرداند؛ در این لحظه، شنونده، صدای الفاظ را از زبان خواننده می‌شنود.

    شاید بتوان گفت، ذهن آن صدایی را که با دیدن سیمای واژگان، از ضمیر ناخودآگاه در خود ادراک می‌کند، فرمان تولید همان را به اندامگانِ تولید آوا و تلفّظ( دهان و زبان و لب و دندان) می‌دهد؛ یعنی صدایی را که از پیش (از تلفّظِ آموزگار) شنیده و در انباره‌ی(حافظه‌ی) شنیداری خود دارد؛ اکنون همان را به خودآگاهی و کاربرد در می‌آورد...

    *بُرشی از کتاب منتشر نشده ی «جهان متن» به همین قلم.تلگرام@DrAkbariSheldare

     



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    آوای هستی
    دوشنبه 96 اسفند 7  12:59 عصر

     

     

    «هاید‌گر» در آثار سال‌های پایانی خویش، زبان را « خانه‌ی‌ هستی»(house of being   ) و صدای هستی می‌داند و بر این باور است که برای شنیدن ندای هستی و درک معنای وجود، به ندای زبان باید گوش فرا داد.

    هایدگر می‌گوید: «زبان، خانه‌ی هستی است و صدای هستی از طریق زبان شنیده می‌شود».

    بر بنیانِ همین تفکّر، هایدگر، لهجه و گویش و زبان‌های محلّی را هم سرچشمه‌ی معنا و روح اسرارآمیز زبان ملّی می‌داند. وی در گفت و گوی خود با یک ژاپنی« زبان، خانه‌ی وجود»(هایدگر، 1392، ...) می‌گوید:

    «بیشتر مردم، گمان می‌کنند، زبان محلّی(Dialekt) صورتی کژ و ناساز از زبان مردم درس خوانده و زبان کتابت است؛ امّا حقیقت امر، خلاف این است. زبان محلّی، سرچشمه‌ی پوشیده در اسرار هر زبان کاملی است؛ از این سرچشمه به سوی ما روان می‌شود، همه‌ی آنچه روح زبان در خود نهان دارد. بنابراین، لهجه‌ی رایج در سرزمینی، سرمایه‌ی هنگفتی است، ... به ویژه این که مردم به لهجه‌ی خود نه فقط سخن می‌گویند، بلکه فکر می‌کنند و عمل می‌کنند».

     



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    مهارتهای برون مَدرسی زبان
    سه شنبه 96 بهمن 17  11:51 صبح

    مهارت‌های شفاهی یا برون مَدرسی زبان

    زبان‌آموز، هنگامی که لب به سخن‌گفتن می‌گشاید و کلمه یا جمله‌ای برزبان می‌آورد؛ آن کلمه یا جمله، محصول پویه‌های کارخانه‌ی ذهن اوست که دریافت‌های خویش را به صورت فراورده‌ی تولیدی و برونداد یا صادرِ زبانی به گوش ما می‌رساند.

    رفتارهای کلامی و آوایی که در لحظات خاص از ما صادر می‌شود، خود پیامی دارد و سبب ایجاد ارتباط و رسانایی پیام می‌شود. حتّی رفتارهای بدنی، حرکات چشم و ابرو، حالات و رنگ چهره نیز واکنش و برونداد طبیعی بدن هستند که بخشی از هیجان‌ها و خیزابه‌های گفتار درونی را آشکار می‌سازند و پیامی را به بیننده، انتقال می‌دهند.

    همه‌ی این مواردی که برشمردیم(سخن گفتن؛ دیگر رفتارهای کلامی، آوایی؛ زبان بدن)، از گونه‌ی رفتارهای شفاهی(لبی، زبانی و بدنی) هستند که معمولاً در محیط و شرایط زنده و در حضور دو سوی سخن( گویند و شنونده یا پیام‌رسان و پیام‌گیر)، رخ می‌دهند. مهارت نوشتن از گونه‌ای دیگر است.

     

    نشانی تلگرام:htts://t.me/DrAkbariSheldare



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    مایگانِ زبان
    پنج شنبه 96 دی 28  10:4 صبح

    بحثی در کاربست مَثَل یا ضرب المَثَل

    پیش از این، در زمینه‌ی جایگاه مَثَل و مثل‌نویسی و اهداف بهره‌گیری از آن در برنامه و محتوای درسی نگاشته‌ایم؛ اکنون چیستی مَثَل و ضرب المثل را از دیدِ توانش‌های زبانی و کارکردهای آن در پروردنِ مهارت‌های زبان، بررسی می‌کنیم.

     مَثَل و ضرب‌المثل یکی از ظرفیت‌های زایای زبانی است که فراگیری آن، ذهنِ زبان‌آموز را سیراب و مایه‌ور می‌سازد و گویشورِ زبان را به شیواسخنی، گشاده‌زبانی و گزیده‌گویی می‌رساند و در نوشتن به چابک‌پیمایی و رهوارنویسی می‌کشاند.

    مَثَل و ضرب‌المثل، همواره در نگاه ما، به برف انبارهای سرِ قله‌ها می‌ماند که آنچنان کُندسیر و آرام، اندک اندک، به روزگاران، آب می‌شود و در بیشینه‌ی روزهای سال، دامنه‌ها را تر و تازه و سرزنده و آبناک نگاه می‌دارد تا به هنگام، گُل‌های گوناگون و رنگارنگ در آن برویاند.

    ضرب‌المثل‌ها هم هنگامی که در ذهن، می‌نشینند و جایگیر می‌شوند، فراخنای ذهن و سراچه‌ی زبان را در خُنکای سرشار از معنای خود می‌پرورند تا در هنگام گفتار و نوشتار، نوباوه‌های معنا، فرخنده‌خوی و تازه‌روی، رخ نمایند. برای نمونه، آن دَم که ضرب‌المثل «ماهی از سَر گنده گردد، نی ز دُم» از تاریکخانه‌ی ذهن، رخساره می‌نماید و به زبان آگاهی می‌رسد؛ جهانی از تصاویر و معانی پیش چشمِ اهلِ زبان، پدیدار می‌شود و در پی آن، واژگانِ فریبا به زبان در گفتار و نوشتار، هجوم می‌آورند و بی‌تابی می‌کنند تا چهره، نمایان سازند زیرا که گفته اند و شنیده ایم که «پری رو، تابِ مستوری ندارد».

    تا هنگامی و هنگامه ای دیگر، خدا چه خواهد!



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    <      1   2   3   4   5   >>   >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    کودک و زبان مادری - 5
    کودک و زبان مادری - 4
    کودک و زبان مادری-3
    کودک و زبان مادری-2
    کودک و زبان مادری -1
    زبان، شاهراه رسیدن به جهان نور و روشنایی و علم
    کالبد شکافی رمان «ملت عشق»
    نمایی از درون
    کارافزارهای خواندن
    واگرایی و جمهوری خوانش
    خواندن، رویاروشدن با جهان متن
    جغرافیای متن
    خواندن، شناخت و ادراک
    تصویرسازی شگردی کارا در آموزش
    گم گوشه های عاطفی در کنش خواندن
    [همه عناوین(245)][عناوین آرشیوشده]

    جمعه 103 فروردین 31

    کل:   566714   بازدید

    امروز:   7   بازدید

    دیروز:   52   بازدید

    فهرست

    [خـانه]

    [ RSS ]

    [ Atom ]

    [شناسنامه]

    [پست الکترونیــک]

    [ورود به بخش مدیریت]

    پیوندهای روزانه

    وبلاگ ادبی [263]
    سایت های ادبی [271]
    گروه ادبیات فارسی [688]
    [آرشیو(3)]

    آشنایی با من

    زبان آموزی

    لوگوی خودم

    زبان آموزی

    دسته بندی یادداشتها

    مقتل[2] . مقتل ، فدایی مازندرانی ، ادب عاشورایی . مقتل فدایی مازندرانی . مقتل فدایی مازندرانی ، نوحه ها . نشان اضافه، همزه، خط فارسی . نگرش شبکه ای ، فارسی ششم، رویکردخاص،رویکردعام، برنامه ی درسی ملی . نوروز . واژه های مصوّب . واژه، گزینش، بافت سخن، کاربست . کُنش خواندن، دریافت، فرایندهای مغزی . کودک، زبان، حس ها، واژه ها . کودکف زبان آموزی، حافظه ی شنیداری، ایرج میرزا . آبشخور . آداب نوشتن ، هنجارهای درست نویسی . آموزش ، فراشناخت ، هداف ، مراحل . آهنگ، لحن، عاطفه و فضای حسّی متن، ادبیات، علوم و فنون . آوردگاه، علوم، فنون، ادبیات، فارسی، دهم . انشا ،توسعه ی تفکر و پرورش توانایی . ایران . ایستگاه سوم - علوم - فنون . تربیت . تصویرگری، صندوقی، کتاب درسی . جشن . جنیدی . حافظ . خودارزیابی، پاسخ، علوم و فنون، ادبی، پایه ی دهم، کتاب درسی. . دگردیسی،فرارفتن،خاک شدن ،شکفتن،تیمار نفس سرگش . زبان . زبان آموزی،درهای علوم،حواس برونی . زبان فارسی، نشانه ها، نام گذاری و... . زبان، بافت ها و باروها، زمان.دگردیسی. . زبان، تلفّظ، کودکان، . زبان، زایش و فرسایش . زبان، گفتار، نوشتار، واژ، هم آیند و پس آیند. . زبان، کودک، مادرآوَرد بودن. . شعر فاطمی . صلاحی . صور خیال . طنز . علوم ، فنون، ادبیات، کارگاه، کالبدشکافی، فصل، پایه ی دهم . علوم و فنون، ادبی، خودارزیابی، تاریخ ادبیات . علوم، فنون، ادبی، خودارزیابی، دهم، قلمرو ها . علوم، فنون، ادبیات، کالبدشکافی، قلمرو ها، کتاب درسی . علوم، فنون، دهم، خوانش و نگارش . غزلیات شمس ، مولانا جلال الدین . فارس، آباده، سفرنگاشت . فارسی دهم، کالبد شکافی، قلمرو ها . فدایی ، اربعین . فدایی مازندرانی . فدایی مازندرانی ، صور خیال ، شعر عاشورایی . فدایی مازندرانی، مرثیه، هلال غم، محرم . فرهنگ، معلم، گوهر، هنر، پیکره و قلب . فرهنگستان . قرآن . کارگاه، تحلیل، علوم ،فنون، ادبیات، بازآموزی، یادیاری . کلیات، سوگ نامه، عاشورایی ، فدایی، مقتل منظوم . کودک . متن، جهان متن، رابطه، خوانش، چندآوایی . متن، خواننده، معنا . متن، ساختار و پیکره، جغرافیا . متن، گونه های متن، متن شنیداری . متن، مقام، حال و لحن . متن-خوانش پذیری- چندصدایی .

    آرشیو

    زبان آموری
    عاشورایی
    روش های یاد دهی - یادگیری
    بهاریه
    خواندن
    مولوی جلال فرهنگ
    فرهنگستان
    نام ها و یاد ها
    سپاس نامه
    درودی چو نور دل
    مهارت های نوشتاری

    اشتراک

     

    طراح قالب

    www.parsiblog.com