سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زبان آموزی

به من نوری ببخش که در پرتوش میان مردم گام بردارم و در تاریکی ها بدان راه یابم و در شکّ و شبهه ها روشن شوم . [امام زین العابدین علیه السلام]

نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

مایگانِ زبان
پنج شنبه 96 دی 28  10:4 صبح

بحثی در کاربست مَثَل یا ضرب المَثَل

پیش از این، در زمینه‌ی جایگاه مَثَل و مثل‌نویسی و اهداف بهره‌گیری از آن در برنامه و محتوای درسی نگاشته‌ایم؛ اکنون چیستی مَثَل و ضرب المثل را از دیدِ توانش‌های زبانی و کارکردهای آن در پروردنِ مهارت‌های زبان، بررسی می‌کنیم.

 مَثَل و ضرب‌المثل یکی از ظرفیت‌های زایای زبانی است که فراگیری آن، ذهنِ زبان‌آموز را سیراب و مایه‌ور می‌سازد و گویشورِ زبان را به شیواسخنی، گشاده‌زبانی و گزیده‌گویی می‌رساند و در نوشتن به چابک‌پیمایی و رهوارنویسی می‌کشاند.

مَثَل و ضرب‌المثل، همواره در نگاه ما، به برف انبارهای سرِ قله‌ها می‌ماند که آنچنان کُندسیر و آرام، اندک اندک، به روزگاران، آب می‌شود و در بیشینه‌ی روزهای سال، دامنه‌ها را تر و تازه و سرزنده و آبناک نگاه می‌دارد تا به هنگام، گُل‌های گوناگون و رنگارنگ در آن برویاند.

ضرب‌المثل‌ها هم هنگامی که در ذهن، می‌نشینند و جایگیر می‌شوند، فراخنای ذهن و سراچه‌ی زبان را در خُنکای سرشار از معنای خود می‌پرورند تا در هنگام گفتار و نوشتار، نوباوه‌های معنا، فرخنده‌خوی و تازه‌روی، رخ نمایند. برای نمونه، آن دَم که ضرب‌المثل «ماهی از سَر گنده گردد، نی ز دُم» از تاریکخانه‌ی ذهن، رخساره می‌نماید و به زبان آگاهی می‌رسد؛ جهانی از تصاویر و معانی پیش چشمِ اهلِ زبان، پدیدار می‌شود و در پی آن، واژگانِ فریبا به زبان در گفتار و نوشتار، هجوم می‌آورند و بی‌تابی می‌کنند تا چهره، نمایان سازند زیرا که گفته اند و شنیده ایم که «پری رو، تابِ مستوری ندارد».

تا هنگامی و هنگامه ای دیگر، خدا چه خواهد!



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    نگارشِ خودکار
    چهارشنبه 96 آذر 29  12:27 عصر

    داستان بسیار جدّی و بسیار غم‌انگیز!

    «یکی بود یکی نبود، هزارپایی بود که با وجود آن همه پا، عجیب خوب می‌رقصید.

    این هزارپا، هروقت به رقص می‌پرداخت، جانوران جنگل، همه برای تماشا، گرد می‌آمدند و همه محوِ زیبایی رقص او می‌شدند؛ همه به جز لاک‌پشت، که رقص هزارپا را دوست نمی‌داشت.

    لاک‌پشت، پیش خود فکر کرد: چه طور می‌توانم جلو رقصیدن هزارپا را بگیرم؟

    نمی‌توانست صاف و ساده بگوید که رقص او را دوست ندارد. در ضمن هم نمی‌توانست بگوید خودش بهتر می‌رقصد و اگر می‌گفت مگر کسی حرفش را باور می‌کرد؟

    پس، دست به تمهیدی شیطانی زد.

    نشست و نامه‌ای به هزارپا نوشت. گفت:

    «ای هزارپای بی همتا، من یکی از ستایشگرانِ جان نثارِ رقص شما هستم. دلم می‌خواهد بدانم شما هنگام رقصیدن، چه فوت و فنّی به کار می‌برید. آیا اوّل پای چپ شماره 28 خود را برمی‌دارید و بعد پای راست شماره 39 را؟ یا این که ابتدا با پای راست شماره 117 شروع می‌کنید و پای چپ شماره 944 را دنبال آن می‌آورید؟ چشم به راه پاسخ شما با بی صبری تمام.

    ارادتمند واقعی، لاک‌پشت».

     هزارپا، نامه را که خواند، بی‌درنگ به فکر فرو رفت: واقعاً موقع رقص چه می‌کند، کدام پا را ابتدا برمی‌دارد و کدام پا را بعد؟.

    می‌دانی آخر سر چه شد؟!...                                           (نقل از « دنیای سوفی»، 1380،ص...)

    لاک‌پشت تباران و ستَروَنانِ فکری بسیار اند و همواره در تلاش اند تا رهواری و سبک‌خیزی را از دیگران بگیرند و همه را چونان خویش، گران‌خیز و کُندسیر و سنگواره سازند!

    نشانی تلگرام:htts://t.me/DrAkbariSheldare



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    عدالت و جنایت
    یکشنبه 96 آبان 28  11:54 صبح

     

    عدالت و جنایت در نگاه افلاطون 

      عدالت یعنی هر کس کار مخصوص خود را انجام دهد و خلاف این، جنایت است.

    ما از آغاز کار که شالوده‌ی شهر خویش را می‌ریختیم؛ یک اصل کلّی مقرر داشتیم که اگرخطا نکنم، همانا اصل عدالت است و ما این طور گفتیم که هر یک فرد در شهر ما باید منحصراً یک کار داشته باشد؛ یعنی کاری که طبیعتاً برای آن، استعداد خاص داشته باشد. پرداختن به کار خود و پرهیز از دخالت در کار دیگران، عین عدالت است....

    پس تجاوز به وظایف دیگران و اختلاف طبقات، آسیب بزرگی به شهر، وارد خواهد ساخت و اگر بگوییم که این جنایت واقعی است، خطا نیست. ( افلاطون، جمهور، ترجمه ی فواد روحانی) 

    نشانی تلگرام:htts://t.me/DrAkbariSheldare

     

     



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    غم این خفته ی چند
    دوشنبه 96 آبان 22  10:54 صبح

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ 

    إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زلزال‌ها?1? آنگاه که زمین به لرزش [شدید] خود لرزانیده شود؛

    وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا?2? و زمین بارهاى سنگین خود را برون افکند؛

    وَ قَالَ الْإِنْسَانُ مَا لَهَا?3? و انسان گوید [زمین] را چه شده است؟!(قرآن کریم، سوره‌ی زلزال)

     شامگاه روز یک شنبه 21/8/1396 خبری ناگوار از وقوع زلزله در مناطق شمال عراق، به گوش رسید. ابری گران از غم بر دل نشست. اندک اندک، دامنه‌ی خبر و گرانی ابر اندوه، فراخ تر شد( ابر آمد و باز بر سرِ سبزه گریست) و شنیدیم که استان‌های غربی کشور( ایلام و کرمانشاه) هم به خود لرزیدند و جمعی را به کام خود کشیدند!

    بلرزیدی زمین، لرزیدنی سخت              که کوه اندر فتادی زو، به گردن

    تو گفتی هر زمانی، ژنده پیلی               بلرزاند ز رنجِ پشگان، تن (منوچهری دامغانی)

    دلگزایی این اندوه از آن است که می‌بینی هم نوعانِ تو، بی‌خبر و با تمام امید و آرمان که فردایی را به روز آورند و کاری را بیاغازند؛ ناگهان، در زیر آوار مانده‌ا‌ند و جان به خالقِ زلزله‌ی هستی سپرده‌اند!

    اکنون، همه در این غمکده، حیران و نگرانند؛ کاری از دست کسی برنمی‌آید« غیر تسلیم و رضا، کو چاره‌ای؟!».

    « فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصارِ».(حشر، آیه 2)

    خدای مهربان همه ی رفتگان این حادثه‌ی طبیعی را در آرامکده‌ی جاودان خویش، جای دهاد و سنگینی این غم و فقدان عزیزان را برای بازماندگان، سبک و آسان گرداناد.

    «لیک، غمِ این خفته ی چند// خواب در چشمِ تَرَم می شکند»( نیما یوشیج)

     



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    چهلواره ی عاشورایی
    چهارشنبه 96 آبان 17  8:48 صبح

     

    چهلواره ی عاشورایی

    اربعین، چهل یا چهلم، از دهم محرم روز شهادت امام حسین(ع) تا بیستم ماه صفر، چهل روز است. بازمانده ی کاروان اهل بیت و عاشوراییان در راه بازگشت از شام، منزلگاه ها و شهرها و آبادی های بسیاری را پسِ سر گذاشت و به مرز عراق رسید؛ اهل بیت خواستند که آنان را از راه کربلا ببرند، هنگامی که کاروان به زمین کربلا رسید، بیستم صفر بود؛ یعنی چهل روز پس از فراواقعه ی عاشورا و شهادت امام و یارانش. در اینجا به «جابربن عبدااله انصاری» و جماعتی از بنی هاشم برخوردند که برای زیارت قبر سیدالشّهدا آمده بودند. بدین سان، پاسداشت چهلم شهادت عاشوراییان، از آن هنگام تا کنون برپا می شود، اما خیزابه و تب لرزه های اقیانوسِ انسانی، هر سال در این ماجرا، شگفت انگیزتر از پیش است. 

       در سروده ی اربعینی زیر، میرزا محمود فدایی، سوگ سرای روزگار قاجار به روایت امام جعفر صادق (ع) اشاره دارد، آنجا که فرموده است:« السّماءُ بَکَت عَلَی الحسینِ أربَعینَ صَباحاً».

     

    زین غم ، همی نه دیده ی اهل جهان گریست

     

    یک اربعین به ماتم او آسمان گریست

    هر دل که بود از غم او ناله کرد سر

     

    هر کس که بود در همه کون و مکان گریست

    پشت کمان، ز بار غم او گرفت، خم

     

    نوک سنان به سوز دلش بی گمان گریست

    هر نوک نیزه ای که بر او خورد، ناله کرد

     

    هر تیر کینه ای که گذشت از کمان گریست

    تیر ستم نشست چو بر غنچه ی لبش

     

    تنها همین نه غنچه ، گل و گلستان گریست

    سوز دلش به زخم سرش شعله ور بسوخت

     

    زخم سرش به سوز دلش، خون فشان گریست

    گردون ز درد ِ آن سر ِ بر نیزه، بر تپید

     

    هامون ز زخم آن تن در خون تپان گریست

    جانِ جهان چو رفت به تن ، زین جهان برون

     

    تنها نه جنّ و انس ، تمام جهان گریست

    چون شد گذارِ قافله ی غم به قتلگاه

     

    جمّازه از نظاره ی آن کشتگان گریست

    طاسِ فلک ز بانگ درا از نوا فتاد

     

    چشم مَلَک به ناله بر آن کاروان گریست

    می کرد تا سکینه ز بهرِ پدر، سراغ

     

    در صحن باغ ، فاخته کوکو زنان گریست

    از آبِ دیده خاکِ زمین را نمود، گِل

     

    بی دل ، به برکشید تنش را به سانِ دل
     

     

     

    (کلیات سوگ نامه ی عاشورایی فدایی، 1394، تهران، نشر فرتاب، ص278)

    نشانی تلگرام:htts://t.me/DrAkbariSheldare



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    خوانش و فهمش
    یکشنبه 96 آبان 7  7:28 عصر

    خوانش و فَهمِش:

    ساختِ این واژه، برآمده از بُنِ «خوان» از مصدرِ خواندن، با پساوندِ «-ِش» است. خوانش مانند بینش، گویش و روش، اسم مصدر است.کلمه‌ی خوانش، در فارسی معیار، تقریباً نوزاد و مربوط به یکی دو دهه‌ی اخیر است؛ امّا در گویش‌های کهن ایرانی مانند «طبری» این واژه به شکل «خونِش xonesh  » (به معنای خواندن) کاربرد داشته است. در گویش مازندرانی امروز نیز این واژه به همین معنا، روایی دارد. مثلاً هنگامی که می گویند: «بِلبِلِ خونِش» یعنی «خواندن و آوای بلبل»؛ البتّه «خونش» معانی دیگری هم دارد که در این جا ما را با آن، کاری نیست.

    در این کتاب (کتابِ «جهان متن»، زیر چاپ)، کلمه‌ی خوانش را به دو معنی به کار گرفته‌ایم:

    - الف: خواندنِ نمادهای نوشتاری از روی نوشته؛ که مراحلی دارد:

    *گشودن چشمان به روی متن یا نوشته؛

    *شناخت نمادهای خطی یا الفبا؛

    *انطباق سیمای هر نماد نوشتاری یا الفبا با آواهای آن؛ مانند «و» با چند صدا.

    *انطباق آوای هر نماد با سیماهای نوشتاری آن؛ مانند صدای/ ز / با چند سیما؛

    *بازشناسی ساختِ واجی، هجایی و بافتار کلمات و ترکیب‌ها؛

    *تبدیل نماد خطی به نماد آوایی یا خواندن با صدا و آوای بلند؛

    * رعایت آهنگ مناسب خواندن و لحن ویژه‌ی متن.

    -ب: گزارش و تفسیر، فهم و دریافت.

    در حقیقت، اصلی‌ترین کارکرد ِ خواندن، رسیدن به معنا و پیام یا ادراک محتوای متن است. به دیگر سخن، خوانش، آغازِ فرایندی است که به فَهمِش و درک می‌انجامد. فهمش هم مراحلی دارد:

    ·        رساندن نمادهای متن (واژه‌ها و جمله‌ها و پیکره‌ی متن) به سامانه‌ی مغز؛

    ·        بازشناسی واژگان و انطباق با معانی مناسب؛

    ·        پیوند میان معانی کلمات با پیکره‌ی نوشتار؛

    ·        دریافت پیام اولیه و آشکار متن؛

    ·        معنا یابی؛

    ·        استدلال و کشف روابط میان متن حاضر با پیش خوانده‌ها؛

    ·        فهمش و معنا سازی.

                                                           (برگ هایی از کتاب« جهانِ متن» که به زودی منتشر خواهد شد)

                                                                         DrAkbariSheldare@ نشانی تلگرام



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    متن های خوانش پذیر
    چهارشنبه 96 مهر 19  9:26 صبح


    الف: متون خوانش پذیر؛
    این گونه متن هاچند ساحت و چند صدا دارند. چندصدایی بیانگر قابلیت انعطاف و تنوّع پذیری آن است. جهان این متن ها جامعه ی باز و آزاد دارد. وجود ساحت ها و صداهای چندگانه، دیدگاه ها و افکار گوناگون را به خود فرامی خواند؛ از این رو، هرخواننده ای به فراخور سامانه ی فکری خویش با آن پیوند می یابد و با جهان آن متن، همزیست و هم صدا می شود.
    متن های خوانش پذیر، فضایی مه آلود دارند؛ به همین سبب، هرکس حقیقت را در چنان فضایی می بیند و نقشی از آن را برای خویش در ذهن، تصویر می کند. به بیان دیگر، حقیقت محتوایی متن های خوانش پذیر، چونان فیل در تاریکی است و هرکس آن را بر پایه ی دامنه ی إدراکی و دریافت خویش، شناسایی و گزارش می کند.
    برای نمونه، غزل های حافظ، شطحیات عارفان، آیات متشابه یا متشابهات قرآن کریم و ... را می توان در رده ی این متون جای داد.

    نشانی تلگرام : @DrAkbariSheldare



    نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    آمده ماهِ محرّم
    پنج شنبه 96 شهریور 30  11:20 عصر

    آمده ماهِ محرّم

      

    موسم آه و فغان است آمده ماهِ محرّم

     

    وقت آشوب جهان است آمده ماهِ محرّم

    شد دگر زهرا سیه پوش، خون مظلومان زده جوش

     

    ای دل غمدیده بخروش آمده ماه محرّم

     ماه ماتم قدخمیده از افق دیگر دمیده

     

    تیغ غم بردل کشیده آمده ماه محرّم

    ماتم شاه شهید است موسم فتح یزید است

     

    شورش محشر پدید است آمده ماه محرّم 
     

    در چمن بر شاخه‌ی گل، می‌نماید ناله بلبل

     

    طرّه افشانده است سُنبل آمده ماه محرّم

    یاوران یاری نمایید، خون ز دل جاری نمایید 

     

    ناله و زاری نمایید آمده ماه محرّم 

    روز ما چون شب، سیاه است، حاصل ما اشک و آه است

     

    این به ماهی، آن به ماه است آمده ماه محرّم 

    ماتم لب تشنگان است، چشم انجم خون چکان است

     

    قامت گردون کمان است آمده ماه محرّم
     

    شهسوار کربلا کو، زاده‌ی خیرالنّسا کو

     

    ماه بُرج مرتضی کو، آمده ماه محرّم...

    تازه آمد داغ لاله، داغ بر دل شد حواله

     

    سر زده از سینه ناله، آمده ماه محرّم...

    از دَمِ کِلکِ « فدایی» تازه شد شرح جدایی

     

    کاین دَم از حکم خدایی، آمده ماه محرّم

     

     

    میرزا محمود فدایی مازندرانی(1200تا1280 قمری)

     

     کلیات سوگنامه ی عاشورایی فدایی، (مقتل منظوم)،چاپ 1394، صص 509 و 510



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    خوانش پذیری متون
    پنج شنبه 96 شهریور 16  10:44 عصر

    راز خوانش پذیری متن ها

    بیهقی در پایان «قصه‌ی نصر احمد در علاج خشم خود» می‌نویسد: این فصل نیز به پایان آمد و چنان دانم که خردمندان- هرچند سخن دراز کشیده‌ام- بپسندند که هیچ نبشته نیست که به یک بار خواندن نیرزدو پس از این عصر، مردمان دیگر عصرها با آن رجوع کنند و بدانند و مرا مقرّر است که امروز که من این تألیف می‌کنم، در این حضرتِ بزرگ، بزرگان‌اند... که ایشان سواره‌اند و من پیاده... چنان واجب کُنَدی که ایشان بنوشتندی و من بیاموزمی و چون سخن گویندی، بشنَوَمی».( تاریخ بیهقی، 1368، ج 1، ص161) 

    اینکه هر نوشته‌ای به یک بار خواندن می‌ارزد، سخن درستی است؛ زیرا تا نخوانیم نمی‌توانیم عیار آن را تعیین کنیم؛ اگرچه امروزه برخی گمان می‌کنند که با این عمر کوتاه، نمی‌توان هر چیزی را خواند، باید گزینش کرد و آثاری را خواند که ارزش خواندن داشته باشند. لیکن گمان ما این است که هر نوشته‌ای به چند بار خواندن نمی‌ارزد. برخی متن‌ها را یک بار می‌خوانیم و آن را برای همیشه، از دست می‌نهیم و کنار می‌گذاریم؛ امّا برخی را که روح خوانش پذیری دارند، چند بار می‌خوانیم و باز هم خار خاری در دورن داریم که دگر بار، زمانی به چنگ آوریم، بنشینیم، بر زانویش بنشانیم و خواندنش را از سر بگیریم.

    راستی چرا چنین است؟

    در این باره با شما سخن ها داریم، لیک چشم به داور داریم که زمان کی خواهد آمد؟



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    این روزها
    سه شنبه 96 مرداد 24  9:2 عصر

     

    این روزها(تابستان 1396)، سر و کار ما با از راه رسیدگان جوانی است در دانشگاه فرهنگیان، که گویی می‌خواهند از ماه مهر، به جمع آموزگاران ایران بپیوندند؛ امید که پیوستنی فرخنده گام و خجسته فرجام باشد، این که که هستند و در چه پایه‌ای از علم و دانش و معرفت ایستاده‌اند، در اینجا ما را با آن کاری نیست؛ چه، چند روزی است با آنان نشست و برخاستی داریم، نیم بند؛ از این رو، نسزد که در سزا یا ناسزا، سخنی برانیم و کشتی بر خشک بپیماییم که سخت نابخردانه است.

    حضرت مولا علی (ع) در حکمت های نهج البلاغه فرموده‌اند: «فِی تَقَلُّبِ الأحوالِ، عِلمُ جواهرِ الرِّجالِ».

    امروز، یک شنبه 22 مرداد سال هزار و سیصد و نود شش، سخن از نوشتن و بندنگاری بود. هر کس بندی می‌نوشت و ما نیز. بندها را به فراخور زمان در کلاس می‌خواندند. این دو بند را که با دو موضوع در کلاس نوشتیم و برای نوکاران خواندیم، برای شما نیز می‌نگاریم تا بماند و دیگران بخوانند به روزگاران:

    1-     چشم

    چشم، راه و گذرگاهی است به دنیای درون؛ برای شناخت هر پدیده ای می‌بایست به دنیای درون آن راه یافت. انسان موجودی پیچیده و هزارتوی است. یکی از شاه راه‌های ورود به این لایه‌های پنهان، دو چشم انسان است.

    چشمان، به رنگ و به شکل و حالت و تاثیرگذاری، بازشناخته می‌شوند.

    از این رو، گفته‌اند: ازرق چشم، تنگ چشم، شوخ چشم و شور چشم و چشم زخم و...؛

    بنابراین، از چشمان خود به خوبی نگاهبانی کنید و هرکس را اجازه‌ی ورود بدان سراچه ندهید تا از شومی و شوخی و شوری و... برهید.

    2-   برگ

    برگ، هم وزن و هم آوا و هم سنگِ مرگ!

    چه واژه‌ی تک هجا و کوتاه امّا پر از غوغا و خش خش پاییزی!

    مرگ، سرشار از سکوت و هیاهو، سکوتِ رونده و هیاهوی ماندگان؛

    برگ، سرشار از رنگ و رگ، رنگ های سوخته و ارغوانی و رگ‌های خسته از زندگانی؛

    ما گاهی سرسبز و پرتراوتیم (نه طراوت)، هم چون برگ درختان بهاری؛ گاهی زرد و پژمرده همانند برگ‌های پاییزی؛ و گاهی نیز زمستانی و بی بار و برگ، چونان مرگ، با سکوتی سرد !

     

     



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    <   <<   6   7   8   9   10   >>   >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    کودک و زبان مادری-6
    کودک و زبان مادری - 5
    کودک و زبان مادری - 4
    کودک و زبان مادری-3
    کودک و زبان مادری-2
    کودک و زبان مادری -1
    زبان، شاهراه رسیدن به جهان نور و روشنایی و علم
    کالبد شکافی رمان «ملت عشق»
    نمایی از درون
    کارافزارهای خواندن
    واگرایی و جمهوری خوانش
    خواندن، رویاروشدن با جهان متن
    جغرافیای متن
    خواندن، شناخت و ادراک
    تصویرسازی شگردی کارا در آموزش
    [همه عناوین(246)][عناوین آرشیوشده]

    چهارشنبه 103 اردیبهشت 5

    کل:   566976   بازدید

    امروز:   76   بازدید

    دیروز:   40   بازدید

    فهرست

    [خـانه]

    [ RSS ]

    [ Atom ]

    [شناسنامه]

    [پست الکترونیــک]

    [ورود به بخش مدیریت]

    پیوندهای روزانه

    وبلاگ ادبی [263]
    سایت های ادبی [271]
    گروه ادبیات فارسی [688]
    [آرشیو(3)]

    آشنایی با من

    زبان آموزی

    لوگوی خودم

    زبان آموزی

    دسته بندی یادداشتها

    مقتل[2] . مقتل ، فدایی مازندرانی ، ادب عاشورایی . مقتل فدایی مازندرانی . مقتل فدایی مازندرانی ، نوحه ها . نشان اضافه، همزه، خط فارسی . نگرش شبکه ای ، فارسی ششم، رویکردخاص،رویکردعام، برنامه ی درسی ملی . نوروز . واژه های مصوّب . واژه، گزینش، بافت سخن، کاربست . کُنش خواندن، دریافت، فرایندهای مغزی . کودک، زبان، حس ها، واژه ها . کودک، زبان، خانو.اده، محیط، . کودکف زبان آموزی، حافظه ی شنیداری، ایرج میرزا . آبشخور . آداب نوشتن ، هنجارهای درست نویسی . آموزش ، فراشناخت ، هداف ، مراحل . آهنگ، لحن، عاطفه و فضای حسّی متن، ادبیات، علوم و فنون . آوردگاه، علوم، فنون، ادبیات، فارسی، دهم . انشا ،توسعه ی تفکر و پرورش توانایی . ایران . ایستگاه سوم - علوم - فنون . تربیت . تصویرگری، صندوقی، کتاب درسی . جشن . جنیدی . حافظ . خودارزیابی، پاسخ، علوم و فنون، ادبی، پایه ی دهم، کتاب درسی. . دگردیسی،فرارفتن،خاک شدن ،شکفتن،تیمار نفس سرگش . زبان . زبان آموزی،درهای علوم،حواس برونی . زبان فارسی، نشانه ها، نام گذاری و... . زبان، بافت ها و باروها، زمان.دگردیسی. . زبان، تلفّظ، کودکان، . زبان، زایش و فرسایش . زبان، گفتار، نوشتار، واژ، هم آیند و پس آیند. . زبان، کودک، مادرآوَرد بودن. . شعر فاطمی . صلاحی . صور خیال . طنز . علوم ، فنون، ادبیات، کارگاه، کالبدشکافی، فصل، پایه ی دهم . علوم و فنون، ادبی، خودارزیابی، تاریخ ادبیات . علوم، فنون، ادبی، خودارزیابی، دهم، قلمرو ها . علوم، فنون، ادبیات، کالبدشکافی، قلمرو ها، کتاب درسی . علوم، فنون، دهم، خوانش و نگارش . غزلیات شمس ، مولانا جلال الدین . فارس، آباده، سفرنگاشت . فارسی دهم، کالبد شکافی، قلمرو ها . فدایی ، اربعین . فدایی مازندرانی . فدایی مازندرانی ، صور خیال ، شعر عاشورایی . فدایی مازندرانی، مرثیه، هلال غم، محرم . فرهنگ، معلم، گوهر، هنر، پیکره و قلب . فرهنگستان . قرآن . کارگاه، تحلیل، علوم ،فنون، ادبیات، بازآموزی، یادیاری . کلیات، سوگ نامه، عاشورایی ، فدایی، مقتل منظوم . کودک . متن، جهان متن، رابطه، خوانش، چندآوایی . متن، خواننده، معنا . متن، ساختار و پیکره، جغرافیا . متن، گونه های متن، متن شنیداری . متن، مقام، حال و لحن . متن-خوانش پذیری- چندصدایی .

    آرشیو

    زبان آموری
    عاشورایی
    روش های یاد دهی - یادگیری
    بهاریه
    خواندن
    مولوی جلال فرهنگ
    فرهنگستان
    نام ها و یاد ها
    سپاس نامه
    درودی چو نور دل
    مهارت های نوشتاری

    اشتراک

     

    طراح قالب

    www.parsiblog.com