خوانش و فَهمِش:
ساختِ این واژه، برآمده از بُنِ «خوان» از مصدرِ خواندن، با پساوندِ «-ِش» است. خوانش مانند بینش، گویش و روش، اسم مصدر است.کلمهی خوانش، در فارسی معیار، تقریباً نوزاد و مربوط به یکی دو دههی اخیر است؛ امّا در گویشهای کهن ایرانی مانند «طبری» این واژه به شکل «خونِش xonesh » (به معنای خواندن) کاربرد داشته است. در گویش مازندرانی امروز نیز این واژه به همین معنا، روایی دارد. مثلاً هنگامی که می گویند: «بِلبِلِ خونِش» یعنی «خواندن و آوای بلبل»؛ البتّه «خونش» معانی دیگری هم دارد که در این جا ما را با آن، کاری نیست.
در این کتاب (کتابِ «جهان متن»، زیر چاپ)، کلمهی خوانش را به دو معنی به کار گرفتهایم:
- الف: خواندنِ نمادهای نوشتاری از روی نوشته؛ که مراحلی دارد:
*گشودن چشمان به روی متن یا نوشته؛
*شناخت نمادهای خطی یا الفبا؛
*انطباق سیمای هر نماد نوشتاری یا الفبا با آواهای آن؛ مانند «و» با چند صدا.
*انطباق آوای هر نماد با سیماهای نوشتاری آن؛ مانند صدای/ ز / با چند سیما؛
*بازشناسی ساختِ واجی، هجایی و بافتار کلمات و ترکیبها؛
*تبدیل نماد خطی به نماد آوایی یا خواندن با صدا و آوای بلند؛
* رعایت آهنگ مناسب خواندن و لحن ویژهی متن.
-ب: گزارش و تفسیر، فهم و دریافت.
در حقیقت، اصلیترین کارکرد ِ خواندن، رسیدن به معنا و پیام یا ادراک محتوای متن است. به دیگر سخن، خوانش، آغازِ فرایندی است که به فَهمِش و درک میانجامد. فهمش هم مراحلی دارد:
· رساندن نمادهای متن (واژهها و جملهها و پیکرهی متن) به سامانهی مغز؛
· بازشناسی واژگان و انطباق با معانی مناسب؛
· پیوند میان معانی کلمات با پیکرهی نوشتار؛
· دریافت پیام اولیه و آشکار متن؛
· معنا یابی؛
· استدلال و کشف روابط میان متن حاضر با پیش خواندهها؛
· فهمش و معنا سازی.
(برگ هایی از کتاب« جهانِ متن» که به زودی منتشر خواهد شد)
DrAkbariSheldare@ نشانی تلگرام