سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زبان آموزی

آنکه خود را بشناسد، به غایت هر شناخت و دانشی رسیده است . [امام علی علیه السلام]

نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

دوره نگاری 2
چهارشنبه 93 شهریور 5  9:48 عصر

مانند هر روز، صبح زود به دانشگاه شهید رجایی محل آموزش رسیدیم. تنها چیز جالبی که در مسیر رفتن خانه به دانشگاه به چشمم آمد این جمله بود که پشت یک نفتکش ( تانکر) در نزدیکی های پل صدر دیده بودم. نوشته شده بود:

« تنها رفیق بی کلک، باجناق».

ماشین ما سمند بود و من جلو نشسته بودم، از راننده ی خودرو پرسیدم: نوشته ی پشت این نفتکش را خواندی ؟ گفت نه، دقت نکردم. این جمله را با صدای بلند خواندم. راننده هم با نوایی بلندتر از خوانش من خندید و قهقه ای سرداد...

امروز به لطف پروردگار مهربان چهار زنگ و برنامه ی کلاسی با همراهی و همدلی مدرسان کشوری حاضر در این دوره برگزارشد. من و دیگر استادان برپایه ی برنامه ی آموزشی کار کتاب هفتم را به فرجام بردیم. آیا در نگاه مدرسان هم کار به انجام رسید یا نه ؟

باور من این است که همواره پایان فرایند خطی آموزش، آغاز پویه های ذهنی خوانندگان و فراگیران و شرکت کنندگان دوره است. آموزش، چونان درافکندن خرسنگی است در سطح آرام دریای به خود فروخفته، که پس از اندک زمانی خیزابه ها و امواج را در پی، خواهد انگیخت. هرچه از لحظه ها آغاز دور می شویم و به پایان نزدیک می شویم. دامنه و فراخنای تب و تاب و موج خیزی ها گسترده تر می شود.

من چون این غوغای درون مدرسان را در چشمانشان می دیدم و لب پَرشدن پرسش ها را از آنان می شنیدیم ، عصر امروز را نشست همگانی گذاشتم تا گرد هم آییم و همدیگر را بشنویم و هم افق شویم تا به ادراک همسو دست یابیم.

نشست از ساعت شانزده و چهل و پنج دقیقه تا هجده و بیست دقیق درازا یافت. نخست آقای علیرضا مجیدی کدکنی سروده ای نیکو که مایه های نقد اجتماعی نسبت به جایگاه و بی فروغ شدن شأن معلم را فریاد می کرد، خواند و جمعیت هم برایش کف کردند( ببخشید کف زدند). پس از آن هم اقای باوند سوادکوهی از استان مازندران، گاهنامه ی خوشه را معرفی کرد و  همکاران را به همراهی و شرکت در تدوین مقاله فراخواند.

سپس من گفتم می خواهم سه موضوع را برایتان توضیح دهم و اگر زمان داشتم به برخی پرسش ها هم پاسخ دهم.موضوع ها:

-         معرفی فارسی هفتم و هشتم و چند و چون تغییرات

-         شیوه نامه ی ارزش یابی فارسی

-         شیوه نامه ی ارزش یابی املا

پس از توضیح و بازگویی چگونگی ساختار و محتوای فارسی؛ بر دو مساله ی اصلی در آموزش فارسی

تاکید شد :

-        توجّه ویژه به آموزش خرده مهارت های خوانداری

-        توجه به تقویت سواد ادراکی

پس از این، حاضران پرسش خود را یک به یک گفتند و پاسخی شنیدند. یکی از مهم ترین پرسش ها در باره ی « تشدید» در زبان فارسی و چگونگی رویارویی دبیران با آن بود که در شرح گسترده بر این نکته پافشاری کردم که تشدید را در دو قلمرو و از دو دید باید ببینیم و داوری کنیم.

-        تشدید عنصر آوایی زبان است و به همین سبب در آموزش زبان فارسی به عنوان نشانه ای آموزش داده می شود.

-        املا پهنه ی نمود مکتوب زبان است و نشانه ی خطی تشدی تاثیری در ریخت نوشتاری واژه ندارد و بود و نبود آن در شکل املایی کلمه، بی اثر است، از این رو تشدید در ارزش یابی درس املا نباید نمره ای به خود اختصاص دهد.



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    دوره نگاری 1
    سه شنبه 93 شهریور 4  8:17 عصر

    گزارش لحظه ها و حال ها و بازخوانی نگاه ها و دیده ها و شنیده ها در دوره ی آموزش مدرسان درس« آموزش مهارت های نوشتاری» است که در روزهای 4 تا 7 شهریور 1393 با حضور جمعی از استادان زبان و ادب فارسی کشور در دانشگاه شهید رجایی تهران برگزار می شود.

    آموزش دوره دوم یا گروه ب از صبح امروز سه شنبه، چهارم شهریور 1393 آغاز شد.مکان دوره، همان دانشگاه تربیت دبیر شهید رجایی در لویزان تهران است که هفته ی پیش دوره ی گروه الف هم همین جا سپری شد.

    چونان هر روز به لطف خدا، صبح زود تر از خورشید به فضای دانشگاه رسیدم ساعت نزدیک 45/6 دقیقه بود که وارد محوطه ی پر دار و درخت آن جا شدم . زودتر از خورشید گفتم . درست است تردید نکنید، طلوع آفتاب تهران زودتر از این هاست ولی به دلیل پایین بودن منطقه ی دانشگاه و قرار گرفتن در سراشیبی، هنوز پرتو خورشید به درون شاخ و برگ درختان باغ نرسیده بود که من رسیدم و کنارشان نشستم .

    چشمم را به  بوته های گل و گوش و هوشم را به صدای چهچه ی روح انگیز بلبلکان لای شاخ و برگ درختان سپردم. در تماشای گل بوته ها چیز جالبی را دیدم. شاخه های پرخار و تهی از گل؛ تقریبا همه ی بوته های گل، بی گل بودند. یا ریخته و یا چیده شده بودند، اما تیغ های بلند و نوک تیز در کنار برگ های بی گل، خود نمایی می کردند. کمی اندیشیدم و دیدم در زندگی ما آدم ها هم رسم طبیعت چنین است که فرصت گل چهرگان و گل خویان و گل گویان، اندک است اما خارخویان و گزنده گویان، دیر زی اند و جلوه گری می کنند !

    بلبلکان اما آن چنان نغمه گری و دلبری می‌کردند و از هزارآوای خود نوا بر می آوردند که ناگاه تمام حس و حواسم را به خود کشاندند و مرا به خود خواندند و فکر خار و گل را از سر به در بردند و به نغمه سرایی وا داشتند. آن ها می خواندند و من پس از لحظاتی گوش سپردن، همان لَخت های آوایی را به تقلید بر می آوردم. اگر چه من از بچگی و نوجوانی چنین تجربه های شنیداری داشتم و بارها آوای بلبلان را سردادم اما هرگز مانند امروز ننشسته بودم و با آنان همنوایی نکرده بودم.

    وقتی خوب گوش سپردم ،توانستم لخت های آوایی خوانش بلبلان را  به برش های هجایی و برابرهای واژگانی در آورم . این کار تازه ای برای خودم بود. هنگاهی که همان بافت آوایی  شنیده شده را تکرار می کردم از بلبلان پاسخ می شنیدم. حتی حس کردم به من نزدیک تر شدند.

     تقریبا  سه چهار بلبل بودند که به این شکل می خواندند:

    -        دَم دَم دریم / دَم دَم دریم

    -        دیم دَرَم دریم / دیم دَرَم دریم

    و سرانجام نغمه های یکی از بلبل ها را که ضرباهنگ تکراری شبه کلامی داشت و در لابلای شاخه ی رو به روی من نشسته بود این گونه ترجمه و برگردان واژگانی کردم:

    -        می بینم می بینم می / می بینم می بینم می

    حس و حال من آن لحظه این بود که گویی پرنده آمد در برابر من و از لای شاخه ی درختان، طنز گوی و خندان روی، می گوید: ای که صدای مرا تقلید می کنی و ناشیانه سرِ همنوایی و همسری با من پیش گرفته ای، دارم می بینمت که چه نسخته و بی قانون می نوازی! می بینم می بینم می !

    خلاصه این همزیستی با بلبلان حدود 45 دقیقه طول کشید و خوش بختانه موجودی دیده نشد که این بداهه سرایی بلبلان و ردیف نوازی ناشیانه ی من را از هم بگسلد. صبح بسیار فرخنده دم و تجربه ی شنیداری بسیار خوش گواری بود. مشقِ شنیداری فرح بخشی بود

    به هر روی با نزدیک شدن عقربه ها به ساعت هشت صبح کم کم بلند شدم و با حرکت و برخاستن من، بلبلان هم پر گشودند.

    روز اول و آغاز دوره بود، افتتاحیه و دریافت کارافزارهای آموزشی تا حدود 10 به درازا کشید. کلاس ها و کار بررسی  محتوای آموزشی از 15/10 دقیقه شروع شد.

    -        موضوع ومحتوایآموزش: بررسی و تحلیل کتاب تازه زاد و نوپدید«آموزش مهارتهای نوشتاری» هفتم و هشتم

    -        استادان دوره: دوستان و همکاران عزیزم آقای گودرزی، آقای صدیق پور و خانم سجودی و خودم.

    -        شرکت کنندگان در کلاس های این دوره، مدرسان استان های کشور

    -        زمان این دوره، 32 ساعت

    کلاس ها شروع شد من به کلاس 101و استادان دیگر هم هر یک صاحب کلاسی دیگر. از این ساعت دیگر ما آدم های با کلاسی شده بودیم!

    اولین کلاسم باز هم همان حکایت همیشگی، یعنی نیمی یاران پارو پیرار و نیمی جدید و تازه کار.البته به گمانم این دو دستگی و ناهمگونی شرکت کنندگان برای پویه های فکری و شکار نگاه ها و دیدگاه های تازه بسیار سازنده است چون عادت و خوگیری به فضا و آدم ها، مرگ زایی فکری را در پی خواهد داشت.

    موضوع آموزش امروزمن و همکارانم در سه زنگ کلاس ها ،به ترتیب: بررسی مقدمه و مبانی، درس نخست ، درس دوم و سوم ، بود.

    در هر سه کلاس، گفتیم و شنیدم، خواندند و نوشتیم و دگربار خواندند و شنیدم. یعنی همه اش تمرین مهارت های زبانی.

    نگرانی در نگاه ها و گفته ها به چشم و گوش می آمد. برایم طبیعی بود که چنین باشد چون باورم این است که این کار فرّخ روی و خجسته زاد، آب در خوابگاه ذهن بسیار کسان کرده است. همواره دوستان و مدرسان را به خویشتن داری و تامل بیشتر و پرهیز از شتاب در داوری فرامی خوانم. این هم بخشی از طبیعت گنجشک روزی بودن و تنگ حوصلگی و کف خویی ما آدم هاست که فکری ؛ طرحی و نقد و نظری کورسوی در ذهنمان افروخت، نمی توانیم شکیبایی پیش گیریم تا به رسیدگی و پروردگی برسد، چیزی تو گویی از درون، قلقلکمان می دهد و خارخار روانمان می شود و تا نگویم، رها نمی شویم.

    درس طبیعت این است که برای بارگیری و برآوری و خوشه زایی باید نخست خاک شویم و سپس سربرآوریم و دم سردی زمستان و تاب تابستان را بچشیم و روزان و شبان را بگذرانیم تا به آستانه ی پختگی و پروردگی برسیم.

    نخستین پیام این برنامه ی جدید و کتاب ها که به راستی انقلابی در آموزش مهارت نوشتن در تاریخ آموزش رسمی کشوراست، این است که ذهنمان را از پیش دانسته ها بشوییم و ناز تجربه ها را گران نفروشیم. بازاندیشی در نگاه ها و اندوخته ها، گام نخست در همراهی است.

    تا روز دیگر و خلق نگاهی تازه تر، خدای نازنین همراهان باد.



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    آن سوی واژگان
    شنبه 93 شهریور 1  10:32 عصر

    آن چه در نهان خانه ی ذهن پدیدار می شود و هرچه از طرب خانه ی دل سر بر می آورد، در کالبد واژگان نمایان می شوند. بر همین بنیان، گمان ما این است که از راه واژگان می توان به چندو چون نهان خانه ی ذهن و رنگ و آهنگ طربستان دل، پی برد.

    به سخن دیگر اگر کلمات تراویده ی ذهن و نوباوه ی آستان دل هستند، باید نشانی از خاستگاه خود داشته باشند. کلماتی که از ذهنی تبناک و غوغایی برآمده اند، تپندگی و آشوبناکی را فریاد می دارند و واژگانی که از آرامکده ی دل خداخویی برخاسته اند، نسیم رام و آرام و خنکای فرحبخش آن سری را با خود دارند و شنونده را «سوی خُلدستان جان» می برند.

    تا حروفش، جمله عقل و جان شوند    سوی خُلدستان جان، پرّان شوند ( مثنوی)

    اکنون سخن بر سر این است که چگونه می توان از گذرگاه واژگان رست و به فراخنای پسِ پشت و فراسوی واژگان دست یافت؟

    کلمات زبان، پیکره و کالبدی دارند و به سیمایی نمایان می شوند که می بینیم و می شنویم اما گاهی  آتشی در نهان و گاهی یخناکی و فسردگی در جان دارند که این همه را نمی توان به چشم دید و به گوش شنید. بلکه باید به دیگر حواس آن را ادراک کنیم و دریابیم. چیزهایی که واژگان، به تن و توش خود نمی توانند بار آن را به دوش بکشند. نیرویی فراواژه، که سخن خاکی را بر می کشد و  به آن  جوهره ای می بخشد که با شنونده، آن می کند که زبان را یارای بازگفت آن نیست. نمونه های زیر را از این دید، بخوانید و به غوغای آن سوی واژگان بنگرید:

    -        طفل زمان فشرد چو پروانه ام به مشت     جُرم دمی که بر سر گل ها نشسته ایم (فرهاد اشتری)

    *

    -       جای خالی تو

    جای خالی ات در من رخنه می کند

    مثل نخی در سوزنی

    به هر چه دست می زنم

    به رنگ آن آغشته است.( دبلیو .اس.مروین=w.s.merwin ، نوشتن خلاق، ص 180)

    *

    -  قاصدک!
    در دل من ، همه کورند و کرند؛
    دست بردار از این در وطن خویش غریب.( اخوان)


    *

     بهار اومد برفارو نقطه چین کرد
    خنده به دلمردگی زمین کرد
    چقد دلم فصل بهارو دوست داشت
    واشدن پنجره‌ هارو دوست داشت
    بهار اومد پنجره ها رو وا کرد
    من و با حسی دیگه آشنا کرد...(محمدعلی بهمنی)

    *

    حرف وصوت وگفت رابرهم زنم             تاکه بى‏این هرسه باتو دم زنم‏ (مثنوی)

    *

     

     شررخیزی و آتش بیزی این کلمات و ضرباهنگی که در ترکیب ها و واژگان نهفته است، خارخارِ جان می‌شود و شیدادلی و شوریده سری را آشکار می دارد.



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    نوشتن، راهی برای خود درمانی
    سه شنبه 93 مرداد 28  10:12 عصر

    نوشتن، رگه‌ای از چشمه و جویباری است که از دل هزارتوی پر گردنه و گریوه‌ی جهان ذهن و آستان فکر، بر می‌جوشد و روایتگر خُنکای درون، فرخنده رویی و یا اهرمن خویی اندیشه هاست.

    نوشتن، گونه‌ای زایمان است. زایش نوباوگان فکر در ذهن و زبان. نوشتن، فراورده ی توفان ذهن و دنیای درون است. تمثیلی از طبیعت، این معنا را آشکارتر می سازد: آسمان را آنگاه که تیره و تار می شود و رعد و برقی توفنده و پرهیاهو به راه می اندازد، بارها در زندگی طبیعی خود دیده ایم. زمانی این غرش رعد و تازیانه ی برق، فروکش می کند و تیرگی و خشماگینی آسمان به روشنی و آرامش می رسد که ببارد و سبک شود. وقتی که بارید، گویی آسمان را درد زایمانی آزار می‌داد و آن همه به خود پیچیدن و سرگرانی و غرش و تن تکانی‌اش به این سبب بوده است که می خواست نوباوه های قطرات باران را به طبیعت، پیشکش کند.

    نویسنده هم آبستن افکار است. پس از بارگرفتگی ذهنی و فربهی زبانی، دردی در روح و روان خود حس می کند و برای رهایی از این درد و خارخارِ درون، در پی زمان و مکان مناسب می گردد تا کودک درون را بزاید و خود را به سرسبکی برساند. تا زمانی که بار ذهن بر زمین  نهاده نشود، توفان و غرّش دنیای درون ، آسمان اندیشگانی را تیره و تار می دارد. گرفته و به درد خود پیچان است. وقتی نوبرِ فکر، بر صفحه ی کاغذ نشست؛ خود نویسنده را در حالت سبک دوشی و رهایی می انگارد.

    بنابراین، نوشتن، بار از دوش ذهن برداشتن و به آرامگاه رسیدن و سبک شدگی را چشیدن است. هنگامی که خیال و کرانه ی ذهن پالوده و بی زنگار گردد، آرامش بر تار و پود وجود چیره می شود. رهاورد چنین حالی، فرح بخشی و نشاط افشانی و شادان دلی است.

    آنگاه که آهنگ نوشتن می کنیم، به راه جویی می مانیم که در پی رهایی از بند و رستن از تاریکخانه ی ذهن و در اندیشه ی پیوستن به حالتی از «نیروانا» است. پس نوشتن به سامان آوردن، پاشانی ها و سرگرانی های افکار و اندیشه هاست. از این رو است که بسیاری از غوغائیان پهنه ی فکر با نوشتن به رامش و آرامش می رسند و با این کار، خود را درمان می کنند.نوشته و اثر آفریده شده، آرامگاه روان تبناک و برآشفته و فرودگاه هیاهوی فرو نشسته،است. نوشتن، روان نویسنده را به آرامکده فرا می برد.



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    دوره نگاشت 4
    پنج شنبه 93 مرداد 23  6:18 عصر

     روز چهارم دوره، چهار شنبه بیست و دوم مرداد یکهزار و سیصد و نود وسه خورشیدی

     برنامه ی امروز بررسی دو درس پایانی کتاب هشتم و ارزش یابی بود. یعنی سه زنگ صبح تا ظهر و سه موضوع.

    امروز با حسی دگر گونه روانه ی دانشگاه و فضای آموزشی شدم. حس غربت، حس دل برداشتن، رها شدن و تنها شدن . به قول کلیم که گفته بود:

            بد نامی حیات، دو روزی نبود بیش                آن هم کلیم با تو بگویم چه سان گذشت

           یک روز صرف بستن دل شد به این و آن        روز دگر به کندن دل زین و آن گذشت

    اولین زنگ امروز با کلاس 205 آغاز شد. همان کلاسی که در طبقه ی دوم بود. همان کلاسی که آقای دکتر ستودیان از خراسان، آقای دکتر زندی از تهران، آقای کاظمی از سبزوار، آقای هاتفی اهل میکده و خانم عاطفی از اردبیل، آقای هاشمی از فارس، خانم امیری از تهران و دیگر یاران حضور داشتند. البته چون در هیچ کلاسی حضور غیاب نکردم متاسفانه نام همه ی استادان را به خاطر ندارم . این چند بزرگوار را هم از سال های پیش در یاد نشانده ام و برخی هم که جدید بودند به اندازه ی حضور فعالشان در کلاس در ذهنم نشستند. بخشی را هم بگذارید به حساب فرسایش که هر روز یک گام ما را به خط پایان نزدیک تر می سازد.

    خلاصه مختصری از درس هفتم گفتم و فعالیتی از دست ورزی های نوشتاری را نوشتیم و خواندیم و شنیدیم.

     سپس من و دوستان از هم حلالیت خواستیم و از گذر شتاب ناک لحظه ها گفتیم و در پایان برای  همه ی همکاران آرزوی سلامت و توفیق کردیم و یادآور شدیم که از هفته های بعد که شما در استان های خود بر جایگاه مدرسی این درس می نشینید بکوشید کلاس های خود را بهتر از این برگزار کنید و از تجربه های این دوره ی آموزشی به صورت کارگاهی بهره بگیرید.

    پس از سخنان من یکی از جمع مدرسان (آقای علی کاظمی مدرس زبان و ادب فارسی از شهر سبزوار) برخاست و به نمایندگی از تلاش های همه ی خادمان به زبان و ادب فارسی قدردانی کرد و در دو بیت زیر ، حس و حال دل کندن از کلاس و دوستان را که خواست بیان کند، مرا بهانه ی سرودن خود قرار داد و گفت:

               تو از تبار بهاری، ترانه می باری                         کویر حسرت دل را بنفشه می‌کاری

              از آسمان نگاهت که رنگ امید است                « هزارمرتبه خورشید» می شود جاری

     دو کلاس دیگر صبح امروز هم تقریبا به چنین حال و هوایی سپری شد. زنگ دوم ،درس هشت بررسی شد و در زنگ پایانی هم ارزش یابی که انشایی آزاد بود، برگزار گردید. دم دمای ظهر بود هر یک از همکاران آسیمه سر در تردد بودند تا آخرین ناهار را با چاشنی آخرین دیدار دوستان در آمیزند و طعمی خوشگوار بدان ببخشند. کوله باری بر پشت، یادگاری در دل، خاطراتی در سر و ...

     اساسا انسان موجودی خوپذیر است و در اندک زمان همزیستی انس و الفت می‌گیرد و بعد هیچ !

    به هر روی و رای، باور من این است که یکی از مصدایق واقعی تحول در برنامه های درسی امسال با تالیف کتاب « آموزش مهارت های نوشتاری» پدیدار گشت. اما این تحول زمانی به بار خواهد نشست و برآور و خوشه زایی خواهد کرد که شما مدرسان بزرگوار و بعد دبیران ارجمند این درس، روح برنامه را درک کنید و در جهت درست آن آموزش را پیش ببرید.

    چونان همیشه، شما را با دو بیت از مثنوی به خدا می سپارم.

                                         این همه گفتیم لیک اندر بسیچ                بی عنایات خدا هیچیم هیچ

                                         بی عنایات حق و خاصان حق                  گر ملک باشد سیاهستش ورق

      دلتان شاد، جانتان از غم آزاد، لبتان خندان و خانه تان آبادان باد .



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    دوره نگاشت 3
    پنج شنبه 93 مرداد 23  11:39 صبح

    دوره نگاشت 3

    روز سوم دوره، سه شنبه بیست و یکم مرداد یکهزار و سیصد و نود وسه خورشیدی

    برنامه ی امروز هم تقریبا همان برنامه ی آموزشی و تدریس در چهار کلاس روزهای پیش، البته با موضوع و درس های کتاب هشتم بود. یعنی به گونه ای برنامه ریزی کردیم که دو روز اول به کتاب هفتم و دو روز بعد به کتاب هشتم اختصاص یافت.

    اولین کلاس امروز من، کلاس 205 در طبقه ی دوم بود همان کلاسی که آقای دکتر ستودیان از خراسان، آقای دکتر زندی از تهران، آقای کاظمی از سبزوار، آقای هاتفی و خانم عاطفی، آقای هاشمی از فارس، خانم امیری از تهران و دیگر یاران در آن حضور داشتند.

    اتفاق جالبی افتاد. من پله را بالا رفتم. در کلاس باز بود و از دور چشمم به همکاران داخل کلاس افتاد. از شیوه ی نشستن و جهت نگاه و آرامش فضا حس کردم کسی جلوی کلاس باید باشد، چون معماری بنا به گونه ای تو در تو بود که از دور فقط نیمه ای از فضای میانی کلاس دیده می شد و جلو و ته کلاس دیده نمی شد. با خود گفتم شاید یکی از همکاران دارد چیزی به همکلاسی های خود می گوید. مسیرم را ادامه دادم در رسیدم به ورودی در کلاس بعضی از اهل کلاس مرا دیدند . سرن را به سمت چپ یعنی بخش جلویی کلاس گرداندم. دیدم دوست و همکارم آقای احمدی مولف گروه فیزیک و از کارشناسان دفتر تالیف در حال آماده کردن رایانه و پرده نگار ( پاورپوینت) خود است که درس را آغاز کند. همکاران کلاس که متوجه من شده بودند با اشاره ی دست به آن ها فهماندم که واکنشی نشان ندهند و من یواش در نزدیک ترین صندلی دم در، جای گرفتم. فهمیدم که کلاس را اشتباهی آماده و هنوز متوجّه نشده که این جمع، مدرسان گروه فیزیک نیستند.

    خلاصه، چند ثانیه ای گذشت و استاد احمدی از جاگذاری لوح فشرده و آوردن صفحه ی مورد نظر پرده نگار که رها شد؛ سرش را بلند کرد و چشمانش را به طرف کلاس چرخاند، نگاهش به من افتاد. لبخندی زدم به نظرم آمد هنوز متوجه نشده که این جا کلاس فیزیک نیست. با صدای بلند گفتم: استاد احمدی، چه می کنی؟ امروز آمدم بنشینم فیزیکِ ادبیات را بیاموزم!

    کلاس خندان شد، او هم خندید و تازه فهمید که «میکده حمام نیست». آمد نزدیک در کلاس، جایی که من نشسته بودم؛ با هم گفتیم و با کلاس خندیدیم. اهل کلاس هم تازه فهمیدند که ایشان استاد جدید نیست بلکه کلاس را اشتباهی آمده!

    با رفتن آقای احمدی به حاضران گفتم شما چیزی نپرسیدید و با هم سخنی نگفتید ؟ گفتند نه ایشان که وارد شد چیزی نپرسد و یکراست رفت جلوی کلاس و با روشن کردن رایانه خود را با آن سرگرم کرد و ما هم گمان کردیم امروز استاد جدیدی داریم!

    به هر حال برنامه ی آموزشی چهار کلاس امروز طبقه پیش بینی، ادامه یافت و چهار درس نخست پایه ی هشتم در کلاس ها از سوی همکاران به کمک استادان بررسی شد.

    من امروز ترجیح دادم به جای روخوانی و بررسی مطالب نوشته شده در درس ها، پس زمینه های علمی و اندکی از مبانی برنامه ی تالیف و سازماندهی محتوا را تشریح کنم که در هیچ جای کتاب گفته نشده است. به همین سبب تمام بحث من در کلاس های امروز به شرح و تحلیل موضوع های زیر اختصاص یافت:

    -        پیوند علوم مغزی با فرایندهای یاددهی یادگیری در آموزش مهارت های نوشتاری

    -        رابطه ی نیمکره های مغزی با نوع تولید نوشتاری و فعالیت های کتاب

    -        تحلیل محتوا و عناصر سازه ای کتاب بر پایه ی فعالیت های ذهنی

    -        نگاهی به ساختار و محتوای کتاب هشتم از منظر پرورش ذهن

     عصر امروز بر پایه ی هماهنگی ها و اطلاع رسانی قبلی، نشستی فرا برنامه‌ای از ساعت 45/16 تا 30/18 در تالار ساختمان معروف به چهار طبقه که در سمت جنوبی دانشکده‌ی میکانیک(محل برگزاری کلاس ها)بود ، با حضور همه شرکت کنندگان استان ها برگزار شد.

    این نشست، دو موضوع و گوینده داشت:

    الف: معرفی چگونگی تغییرات ساختاری و محتوایی فارسی هفتم و هشتم، شیوه نامه ی ارزش یابی فارسی و املا- آقای دکتر اکبری شلدره

    ب: معرفی برنامه ی درسی آموزش مهارت های زبانی با تاکید بر نوشتن و انشا در کشور آلمان آقای دکتر قاسم پور مقدم



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    دوره نگاشت 2
    دوشنبه 93 مرداد 20  9:11 عصر

    روز دوم، دو شنبه بیستم تیرماه

    امروز صبح، خیلی زودتر از دیروز به محل برگزاری دوره(دانشگاه تربیت دبیرشهید رجایی) رسیدیم. تقریبا ساعت 7و ده دقیقه ی بود که وارد اتاق استادان شدیم. همراهان برای صبحانه رفتند و من که عادت همیشگی خوردن صبحانه ی مفصل را در خانه دارم. به طرف محوطه ی پر دار و درخت دانشگاه رفتم . به قصد پیاده روی و قدم زدن در میان گل ها و درختان روانه شدم. پس از این که طول و عرض حیاط را پیمودم و باغبانان و گل یاران( کسانی که به گل و چمن رسیدگی می کردند) را دیدم که سرگرم آب یاری و جارو زدن بودند، کنار یکی از آنان که سن و سالی داشت و برف شادی روزگار بر سر و رویش نشسته بود ایستادم و سلام روز به خیری گفتم و خدا قوتی دادم تا بهانه ای شود که سر سخن را باز کنم. پاسخی داد و تشکر کرد. پرسیدم این ساختمان های آجرنما ( اشاره به برخی از ساختمان های دانشکده ها )ظاهرا قدیمی است، مال چه زمانی است؟

    گفت : بله، بیشتر این ساختمان کوچک و یکی و دو طبقه مربوط به پیش از انقلاب است که می‌گویند ایتالیایی ها و امریکایی ها ساخته اند و یکی دو ساختمان که بلندترند و چار پنج طبقه اند جدیدند.

    سپاسگزاری کردم و از ان جا گذشتم نوع نگاهم به بناهای قدیمی کمی تغییر کرد، دلم می خواست بیشتر ببینمشان و در باره شان بیشتر بشنوم. با این حال و خیال از باریکه های دیوار ساختمان ها عبور کردم و خودم را سمت دیگری از فضای سبز و زیر درخت تناور چنار شاید بر صندلی آهنی دستی کشیدم و نشستم و چشمانم را به تماشای قامت درخت و بازی برگ ها در نسیم ملایم صبحگاهی نشاندم. محو تماشا بودم که یکی از باغبان شیلنگ به دست و آب پاشان به طرف من مایل شده بود. من به آبی که بر چمن و زیر پای درختان و گل ها می ریخت چشم دوختم و او نگاهی به من کرد و فهمیدم که باید برخیزم و برخاستم و نگاهی به ساعت انداختم 7 و پنجاه دقیقه بود. ده دقیقه به آغاز کلاس مانده بود. به سوی اتاق استادان رفتم. دیگر دوستان و استادان هم آمده بودند، سلام و صبح به خیری گفتیم و شنیدیم و برنامه ی کلاسی را با دوستان بررسی کردیم و هر یک به سوی مشرق کلاس ها روانه شدیم.

    روز گذشته به خاطر برگزاری افتتاحیه و پریدن یک زنگ، به سه کلاس رفته بودیم و هر یک از ما یک کلاس  و اهل آن را ندیده بودیم. همه مشتاقانه به سوی کلاس و یاران ندیده رفتیم. من به کلاس شماره ی 205 که در طبقه ی دوم بودم. رفتم.

    دوستان قدیم و استادان ارجمندی در این جمع به چششم نشتند: آقای دکتر ستودیان از خراسان، اقای دکتر زندی از تهران،آقای کاظمی از خراسان، آقای عاطفی و خانم هاتفی و دیگر عزیزان از جای جای ایران.

    برنامه ی ما  در این زنگ، بررسی درس دوم ( طبقه بندی موضوع)و درس سوم(خُرد کردن موضوع ) از کتاب آموزش مهارت های نوشتاری پایه ی هفتم بود.

    درس توضیح داده شد و از کلاسم خواستم به کمک روش «خوشه سازی» کار را ادامه دهند و عنوان درس را کلید واژه ی محتوایی بینگارند و در هسته ی خوشه قرار دهند. در مرحله ی آفرینش و تولید نوشته، همه ی فکرها و دست ها به کار افتادند. من هم خوشه سازی کردم و سپس نوشتم و در کلاس مانند بقیه با صدای بلند خواندم. نتیجه این شد که می بینید و می خوانید:

    طبقه بندی:

                                           نظم ، هماهنگی، قاعده، قانون مندی   

                                              شناخت، خوگیری، رازگشایی

                                              بی نظمی، پراکندگی، آشوب                                                                   

                                              حدود، مرتبه، پایگاه ، اهمیت

                                              ساده سازی، فهمیدن، هویت یابی

    نوشته ای که از این خوشه سازی، آفریده شد:

    طبقه بندی و نظم

    «هر چیزی نظمی و ساختمانی دارد. نوشته هم پدیده ای است که ساختمان منظمی دارد. ایجاد نظم، به ذهن و درک و فهم کمک می کند.

    یکی از راه های هماهنگ سازی ذهن و نظم دادن به تولید زبانی و خلق نوشته، طبقه بندی و تعیین حد و حدود و جایگاه موضوع نوشته است.

    طبقه بندی ، شناخت موضوع را آسان یاب و درک محتوا را راحت فهم، می سازد».


    برای درس سوم هم خوشه سازی شد و متن زیر از دل آن درآمد:

     خُردکردن:

                   لقمه سازی، ذائقه پروری

                   سبک سازی، تحمل پذیری، قابل هضم کردن

                   ساده سازی، زایش ، آفرینش ، نوشتن

                   متناسب سازی، کم کردن ، کوچک کردن

                   وزنه زدن، وزنه برداری، سبک وزن، سنگین وزن و...

     

    رعایت تناسب

    « روزی گذرم به باشگاه ورزشکاران رشته ی  وزنه برداری افتاد. وارد جایگاه وزنه برداران و محل تمرین آن ها شدم. کمی تامل کردم. دیدم وزنه برداری هم برای خود عالمی و فوت و فنی دارد.

    یک ردیف، مگس وزن ها و وزنه های مناسب بازوان ران ملخ آن ها دیده می شد. یک ردیف هم غول اندام ها و وزنه های ویژه ی سنگین وزن ها به چشم می آمد.

    تازه فهمیدم، مقدار هر کس به اندازه ی توان او تعیین می شود. کوچک کردن وزنه ها راهی برای رعایت قدرت و توان هر کس است».



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    دوره نگاشت 1
    یکشنبه 93 مرداد 19  6:44 عصر

      

    دوره نگاشت 1

    خواست من از با هم آوردن واژه ی « دوره + نگاشت = دوره نگاشت» گزارش لحظه ها و حال ها و بازخوانی نگاه ها و دیده ها و شنیده ها در دوره ی آموزش مدرسان درس« آموزش مهارت های نوشتاری» است که در روزهای 19 تا 22 مرداد 1393 با حضور جمعی از استادان زبان و ادب فارسی کشور در دانشگاه شهید رجایی تهران برگزار می شود.

    امروز یک شنبه نوزدهم تیرماه نخستین روز دوره ی آموزشی بود. صبح زود بی آن که خروسی خوانده باشد برخاستم و شکرانه روزی نو را دوگانه ای گزاردم. چونان هر روز صبحانه را پر و پیمان خوردم، کامل ترین پیمانه ی خورد و خوراکم صبحانه است؛ ناهار و شامم همیشه اندک و سبک است.

    سپس زنگی زدم و تاکسی آمد و به سوی شرق تهران و منطقه لویزان و محل برگزاری دوره (دانشگاه تربیت دبیرشهید رجایی) روانه شدیم . در میانه ی راه فهمیدم راننده مثل من نشانی را درست نمی داند و دارد اشتباه می رود ، یادآوری کردم و دو سه بار با مرکز تماس گرفتم و خلاصه پس از طواف کامل، رسیدیم به آن جا که باید.

    همین که به فضای دانشگاه رسیدیم و برخی از دوستان پار و پیرار را دیدم و غبار روزگار را بر سر و روی آنان تماشا کردم  تازه فهمیدم که هان چه نشسته ای که عمر عزیز رفت . و این از همان شگفت کاری های زمانه است که ما فرسایش خود را در خودمان درک نمی کنیم و از تماشای رخسار دیگران از خواب گران چشمی می گشایم و البته زود تر از زود دوباره دچار خوابناکی و بی خبری می شویم .

    خوب روز نخسن بود و طبق معمول دو ساعت نازنین صبحگاهی کلاس ها پرید ؛چون افتتاحیه و سخنرانی هست که برای دنیا و آخرت دستگیره ی (ببخشید دستگیر )اهل فن خواهد شد ان شاالله!

    کلاس ها از ساعت 10 و پانزده دقیقه آغاز شد. استادانی که در این دوره مرا همراهی می کردند آقای دکتر کجانی حصاری، آقای گودرزی و آقای چنگیزی بودند.

    اولین کلاسم شماره ی 101 بود . آقای شیخی از سیستان و بلوچستان و آقاس سعادت از اصفهان، اقای عارف از اراک ، آقای ابراهیم سیاحی و آقای خلیفه از آذربایجان، خانم امیر اصلانی از تهران و دیگر استادان از همه جای ایران همیشه رخشان را دیدم که با چشمانی از سوال و عسل به انتظار نشسته بودند.

    درودی گفتم و سلام ها شنیدم. موضوع سخن،« مهارت های نوشتاری» بود اما موضوع ناب تر برای روحم دیدار یاران بود که چونان ابری آمد و بر آستان جانم بارید و آن را طربناک و تازه روی ساخت.

    دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد؟

    ابری که در بیابان بر تشنه ای ببارد!

     به هر روی، دوستان به موضوع و کتاب می اندیشیدند و من به جفا پیشگی چرخ که چه سان بر چهر ه‌های بی خط و غبار، شیار می افکند و گرد و زنگار هیاهوی خود را بر آن می افشاند و البته باز هم عجبا که خود را در میان نمی دیدم!

    کلاس بعدی شماره ی 105 بود که از ساعت 11 و نیم تا 13 ادامه یافت. در این کلاس اقای خاتمی از شهرستان های تهران، اقای حامدی کیا از قم و دیگر استادان استان ها حاضر بودند. هر کلاس حدود 25 نفرجمعیت داشت. در این جمع درس یکم از پایه ی هفتم را با هم بررسی کردیم و به ناهار و نماز رفتیم .

    بعد از ظهر هم از ساعت 2 و نیم تا 4 آخرین گروه کلاسی امروزمان برگزار شد. کلاس شماره 103 بود که دوستانی از خراسان آقای پارسازاده، آقای احمدی از بوشهر، آقای حسینی از کردستان و دیگر همکاران از ایران عزیز جمع بودند. روش خوشه سازی را برای تولید و آفرینش یک متن نوشتاری با هم کار کردیم و نوشته را خواندیم و شنیدیم.

    روز اول این گونه در گرمگاه تابستانی سپری شد. شوق و شکفتگی از سیمای همکاران هنگام رویارویی با کتاب آموزش مهارت های نوشتاری، تماشایی و دیدنی بود و این برق نگاه ها، رزق و روزی و دشتِ روز اوّلمان بود.

     



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    نوشتن،مهارتی برای همزیستی اجتماعی
    دوشنبه 93 خرداد 26  4:17 عصر

        یکی از تازه کاری ها و تالیف های نو در کتاب های درسی سال 1393 میهن دلبندمان،تولد فرخنده ی دو قلوهای آموزش مهارت های نوشتاری در پایه ی 7و8  دوره ی متوسطه ی اول است که گمان می کنیم کاری بدیع است و نگاه های نوی به نوشتن دارد و با آمدنش نشاطی به پیکره ی آموزش عمومی دمیده خواهد شد. در پی، برای آشنایی شما، بخشی از  مقدمه ای را که بر پیشانی  کتاب آموزش مهارت های نوشتاری پایه ی هفتم، نوشته ام؛ فرا پیش می نهم:

     «نوشتن یکی از مهارت‌های زبانی است که در پی سه مهارت دیگر(گوش دادن، سخن گفتن و خواندن) جای می‌گیرد. گوش دادن و حرف زدن را از خُردسالی به طور تدریجی و طبیعی فرا می‌گیریم؛ خواندن را پس از حضور در مدرسه و آموزش و تمرین و تکرار، می‌آموزیم؛ امّا نوشتن بعد از آشنایی با الفبا، آغاز می‌شود. به همین سبب، نوشتن و مهارت نویسندگی را نتیجه و محصول خواندن می‌دانیم.

         کتاب‌خوانی یکی از شگردها و شیوه‌های مناسب برای فرابردن و برکشیدن اندیشه و افزودن بر توانایی‌های ذهن و زبان در نوشتن است .

           اگر کشاورز با کاشت و داشت، به برآوری و خوشه زایی کشتِ خود یاری می رساند ؛ نویسنده هم با خواندن، اندیشیدن  و نوشتن، به آفرینش نوباوة فکری خود دست می‌یابد. یعنی نوشتن، فرزندِ خواندن و خوب خواندن است. هرچه بیشتر بخوانیم؛ توانایی‌های ذهن ما بیشتر نیرو می‌گیرد و کارِ نوشتن برای ما آسان‌تر می‌شود.

    خواندن، بذرافکنی در پهندشتِ ذهن است. ذهن آدم بی مطالعه، به سرزمینِ بی‌حاصل می‌ماند که در آن گیاهی سبز و خرّم نمی‌روید.

          خواندن کتاب‌های خوب، برای پرورش فکر و ذهن، مانند رساندنِ آبِ زلال و گوارا به کشتزار است. کشت اگر آبیاری نشود؛ دچار خشک‌سالی و بی برگ‌و‌باری می‌شود و از بین می‌رود. هرکتاب، در حقیقت، تجربه‌ای از نوشتن را با خود به همراه دارد. خواندنِ دقیقِ کتاب‌های مناسب، می‌تواند سرمشق درست اندیشی و آسان نویسی باشد.

            سخن دیگر این که، خواست ما از خواندن، تنها روخوانی متن نوشته‌ها نیست؛ از دید ما، هرچیزی که ذهن را به درنگ وادارد و فکر را به کار اندازد؛ متن است و قابل خواندن و اندیشیدن است. به راستی، هر یک از رویدادها، متنی هستند که ذهن ما را به خوانش و تفسیر، فرا می‌خوانند. هر تصویر و نگاره‌ی نقّاشی و نگارگری، یک متن است. هنگامی که موضوع نگارش ما یک تصویر، نقاشی یا یک صحنه از رویدادهای اجتماعی باشد؛ مانند یک نوشته یا داستان، نخست بر همة اجزا، نقش‌ها و رنگ‌ها و پیکرة آن خیره می‌شویم؛ سپس در بارة نقش عناصر آن،گفت و گو  و تامّل می‌کنیم و آن چه به ذهنمان می‌آید؛ می‌نویسیم».

     

    Email: akbari.sheldare@gmail.com 



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    نوشتن، راهی برای ماندن
    چهارشنبه 93 خرداد 14  7:12 صبح

    پیش از این گفتیم و نوشتیم که می‌نویسیم تا معنایی از بودن خود را فریاد کنیم و به دیگران بگوییم که ما هستیم و که هستیم و چه در سر و اندیشه داریم. در آنجا نوشتن، نمودی از بودِ ما بود و راهی برای اثبات وجود ما.

    اکنون از نگاهی دیگر، به فلسفه‌ی نوشتن می‌نگریم. در این جا، نوشتن بهانه‌ای برای ماندگارسازی خود است. از این دید، در دل هزارتوی نویسنده و نوشته، درد جاودانگی را می‌توان حس کرد. خارخارِ ماندن و چگونه ماندن، او را به سمت قلم و نوشتن می‌کشاند. سوار بر مرکَب قلم به سوی اقلیم روشنی و روشنان می‌تازد و از هرچه تیره دلی و تاریکی است؛ دو اسبه می‌گریزد.

    نویسنده می‌نویسد تا خود را به سرزمینِ نامیرایان و انوشه روانان پیوند بزند. درد نهانخانه‌ی نویسنده، همان تلاشی است که «گیلگمش» به راهنمایی«اوتنا پیشتیم(=نوح)» در جهان اسطوره‌ای سومریان باستان  می‌کند تا به کیمیایی دست یابد که از مرگ برهد؛ کوششی برای رسیدن به جاودانگی و رهایی از مرگ و فراموشی.

    به سخنی دیگر، نوشتن، امتداد بخشیدن به زندگی در بیکرانه است. گسستن خطِ زمان کوتاه و باریک است و پیوستن به فرا زمانِ نا پیدا کران. می‌نویسیم تا خود را از این تارو پودِ بندیِ زمان و مکان بگسلیم و از تنگنای ظرف مکان و زمان برهانیم.

    دردِ جاودان‌خواهی و انوشگی است که خواهش و کششِ نوشتن را در ما برمی‌انگیزد. پس می‌نویسیم تا در فراسوی ابر زمانه و بی زنگار و غبار تاریخ، بمانیم.



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    <      1   2   3      >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    کودک و زبان مادری-6
    کودک و زبان مادری - 5
    کودک و زبان مادری - 4
    کودک و زبان مادری-3
    کودک و زبان مادری-2
    کودک و زبان مادری -1
    زبان، شاهراه رسیدن به جهان نور و روشنایی و علم
    کالبد شکافی رمان «ملت عشق»
    نمایی از درون
    کارافزارهای خواندن
    واگرایی و جمهوری خوانش
    خواندن، رویاروشدن با جهان متن
    جغرافیای متن
    خواندن، شناخت و ادراک
    تصویرسازی شگردی کارا در آموزش
    [همه عناوین(246)][عناوین آرشیوشده]

    جمعه 103 اردیبهشت 14

    کل:   568175   بازدید

    امروز:   40   بازدید

    دیروز:   142   بازدید

    فهرست

    [خـانه]

    [ RSS ]

    [ Atom ]

    [شناسنامه]

    [پست الکترونیــک]

    [ورود به بخش مدیریت]

    پیوندهای روزانه

    وبلاگ ادبی [263]
    سایت های ادبی [272]
    گروه ادبیات فارسی [689]
    [آرشیو(3)]

    آشنایی با من

    زبان آموزی

    لوگوی خودم

    زبان آموزی

    دسته بندی یادداشتها

    مقتل[2] . مقتل ، فدایی مازندرانی ، ادب عاشورایی . مقتل فدایی مازندرانی . مقتل فدایی مازندرانی ، نوحه ها . نشان اضافه، همزه، خط فارسی . نگرش شبکه ای ، فارسی ششم، رویکردخاص،رویکردعام، برنامه ی درسی ملی . نوروز . واژه های مصوّب . واژه، گزینش، بافت سخن، کاربست . کُنش خواندن، دریافت، فرایندهای مغزی . کودک، زبان، حس ها، واژه ها . کودک، زبان، خانو.اده، محیط، . کودکف زبان آموزی، حافظه ی شنیداری، ایرج میرزا . آبشخور . آداب نوشتن ، هنجارهای درست نویسی . آموزش ، فراشناخت ، هداف ، مراحل . آهنگ، لحن، عاطفه و فضای حسّی متن، ادبیات، علوم و فنون . آوردگاه، علوم، فنون، ادبیات، فارسی، دهم . انشا ،توسعه ی تفکر و پرورش توانایی . ایران . ایستگاه سوم - علوم - فنون . تربیت . تصویرگری، صندوقی، کتاب درسی . جشن . جنیدی . حافظ . خودارزیابی، پاسخ، علوم و فنون، ادبی، پایه ی دهم، کتاب درسی. . دگردیسی،فرارفتن،خاک شدن ،شکفتن،تیمار نفس سرگش . زبان . زبان آموزی،درهای علوم،حواس برونی . زبان فارسی، نشانه ها، نام گذاری و... . زبان، بافت ها و باروها، زمان.دگردیسی. . زبان، تلفّظ، کودکان، . زبان، زایش و فرسایش . زبان، گفتار، نوشتار، واژ، هم آیند و پس آیند. . زبان، کودک، مادرآوَرد بودن. . شعر فاطمی . صلاحی . صور خیال . طنز . علوم ، فنون، ادبیات، کارگاه، کالبدشکافی، فصل، پایه ی دهم . علوم و فنون، ادبی، خودارزیابی، تاریخ ادبیات . علوم، فنون، ادبی، خودارزیابی، دهم، قلمرو ها . علوم، فنون، ادبیات، کالبدشکافی، قلمرو ها، کتاب درسی . علوم، فنون، دهم، خوانش و نگارش . غزلیات شمس ، مولانا جلال الدین . فارس، آباده، سفرنگاشت . فارسی دهم، کالبد شکافی، قلمرو ها . فدایی ، اربعین . فدایی مازندرانی . فدایی مازندرانی ، صور خیال ، شعر عاشورایی . فدایی مازندرانی، مرثیه، هلال غم، محرم . فرهنگ، معلم، گوهر، هنر، پیکره و قلب . فرهنگستان . قرآن . کارگاه، تحلیل، علوم ،فنون، ادبیات، بازآموزی، یادیاری . کلیات، سوگ نامه، عاشورایی ، فدایی، مقتل منظوم . کودک . متن، جهان متن، رابطه، خوانش، چندآوایی . متن، خواننده، معنا . متن، ساختار و پیکره، جغرافیا . متن، گونه های متن، متن شنیداری . متن، مقام، حال و لحن . متن-خوانش پذیری- چندصدایی .

    آرشیو

    زبان آموری
    عاشورایی
    روش های یاد دهی - یادگیری
    بهاریه
    خواندن
    مولوی جلال فرهنگ
    فرهنگستان
    نام ها و یاد ها
    سپاس نامه
    درودی چو نور دل
    مهارت های نوشتاری

    اشتراک

     

    طراح قالب

    www.parsiblog.com