سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زبان آموزی

نزد ابلیس، مرگ هیچ یک از مؤمنان، ازمرگ فقیه محبوب تر نیست . [امام صادق علیه السلام]

نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

برگی از نوشتار
پنج شنبه 94 بهمن 29  4:10 عصر

 

برگی دیگر از کتاب « پیشینة آموزش زبان فارسی در ایران»

این کتاب، فشرده ای از پویه های پایای علمی و آموزشی در قلمرو زبان فارسی است که از سده های نخست دوره ی اسلامی تا کنون در نظام تعلیم و تربیت مکتب خانه ای و آموزش مَدرسی، کارا و نقشمند بوده اند.

با خوانشِ این اثر، گلگشتی برای خواننده فراهم می آید تا با فضای آموزش خانقاه، دُوَیره، مکتب خانه، نظامیه، حُجره، دارالفنون و مدرسه ها و چگونگی آموزش آن ها آشنا شود؛ رویکردها و روش ها را فرابگیرد.

گرانیگاه محتوایی این کتاب، بر «زبان آموزی» ( آموزش زبان فارسی) استوار است. زبان بازنمایاننده ی هویت و حال های گویشورِ خود است و گذرگاهی است که اهل زبان را به سرزمین پرفروغ یادگیری و دانایی فرا می برد.

آشنایی با رویکردها و روش های آموزش زبان فارسی در ایران، ره آوردِ مطالعه ی این کتاب خواهد بود.

*این کتاب به تازگی از سوی انتشارات مدرسه در تهران به چاپ رسیده است.



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    پیشینه ی آموزش زبان فارسی در ایران
    جمعه 94 بهمن 23  12:21 عصر

     

     

    پیشینه ی آموزش زبان فارسی در ایران

    تازه ترین اثر  این قلم که از سوی انتشارات مدرسه، آذرماه 1394 در تهران منتشر شده است.

    در بخشی از مقدمه‌ی کتاب می‌خوانیم:

     

     

    این نوشته، پژوهشی در قلمرو آموزش زبان فارسی به‌عنوان زبان رسمی و ملّی در نظام آموزش‌وپرورش میهن عزیزمان ایران است که برنامه‌ی آن در قالب کتاب درسی فارسی، پس از طرّاحی، سازمان‌دهی و تولید از پایه‌ی اوّل دبستان اجرا می‌شود. در این تحقیق، مقرّر گردید به‌طور خاص، رویکرد و روش‌های آموزش زبان فارسی در گام نخست زبان‌آموزی (آموزش فارسی به دانش آموزان ایرانی) بررسی شود.

    به این دلیل که نظام آموزشی کشور ما در برنامه‌ریزی‌ها متمرکز عمل می‌کند؛ کتاب فارسی اوّل ابتدایی نیز در سراسر کشور و برای همه‌ی مناطق زبانی، یکسان بوده است؛ یعنی تاکنون برای موضوع دوزبانگی برنامه‌ی جداگانه‌ای در آموزش رسمی تولید نشده است؛ بنابراین ما نیز به اوّلین مرحله‌ی آموزش رسمی و برنامه‌ی آموزش فارسی توجّه نموده و تنها به بررسی کتاب‌های فارسی اوّل دبستان پرداخته‌ایم؛ چون نخستین قدم ورود به دنیای یادگیری رسمی زبان و آشنایی با نمادهای خطّی آن بر پایه‌ی بنیان‌های نظری، ساختار، محتوا، چینش نشانه‌ها (الفبا) و چگونگی روش آموزش آن، سامان می‌یابد. برای این کار، دو زمینه‌ی متفاوت را پیش رو داشتیم:

    الف) آموزش مکتب‌خانه‌ای

    ب) آموزش مَدرَسی... ( ر. ک: مقدمه، ص 7)

      

     

     

     

    * اکبری شلدره، فریدون، 1394، پیشینه ی آموزش زبان فارسی در ایران، انتشارات مدرسه، تهران، چاپ اول.



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    خوانش و فهمش
    دوشنبه 94 دی 21  8:4 صبح

    گام‌های فرایند درک خوانداری از طریق مراحل زیر طی می‌گردد. البته نیازی به آموختن این سطوح به دانش آموزان نیست و این مطالب ویژه ی معلمان است تا آموزش بدین سان، پی گرفته شود .

    §      §         سطح 1: دیده، شنیده و خوانده‌ گویی (درک حسّی)

    §        سطح 2: معنایابی (استنباط اولیه یا درک معنا)

    §        سطح 3: برهم نهی (استدلال و تلفیق)

    §        سطح 4: آفرینش و معنا سازی (آفرینش و خلق).

    یادآوری این نکته، ضروری است که به حسب سطوح ادراکی، چهار گونه خواندن را هم می‌توان سامان داد:

    -         -خواندن سطحی

    -        - خواندن استنباطی

    -        - خواندن تحلیلی

    -        - خواندن اکتشافی.

    به بیان دیگر، سطح ادراکی ما به نوع خوانش بستگی دارد. خوانش شتابان و بی اندیشه، ما را در سطح نخستین درک، نگه می دارد؛ خوانش عمیق و همراه با پویه های فکری، ما را به جهان زرین و لایه های ژرف‌تر متن، می‌برد. این گونه ، خوانش است که ما را به فهمش یا درک درست می رساند و سراچه ی ذهن را فربه و مایه ور می سازد.



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    جهانِ متن
    یکشنبه 94 آذر 15  8:31 عصر

    جمهوری خوانش2(به دنبال جمهوری در جهانِ خواندن )

    سرخطِّ این نوشته، پیوند دو واژه است: «خواندن» و «جهان». هر دو واژه در نگاه واژگان شناسانه و فرهنگ نگارانه، سامانی ویژه دارند و چهار نشانه ی واژگانی زیر را با خود دارند:

    -          آوا/ صدا

    -          سیما/ شکل

    -          آن/ معنا

    -          مکان/ جا.

    این چهار ویژگی، جغرافیا و گستره ی هر واژه را نشان می دهند. اما آن گاه که با هم پیوند بخورند، تکانه هایی در چارچوب پیش گفته، پدید می‌آید و آفرینشی تازه آشکار می‌گردد. دنیای نو و فریبایی که« جهانِ خواندن یا خوانش»نام دارد.

    پس، خواندن همانند این جهان دیداری و واقعی، می‌تواند شاخصه های جهان بودن را داشته باشد. موجود است، حس و حال، طول و عرض، زمان و مکان دارد.

    البتّه خواندن با متن، هستی و هویت و معنا می‌یابد. معنای برآمده از متن نوشتاری یا دیداری هم به حس و حال خواننده و موقعیت و محیط پیرامون و به طور کلّی به سازه های درون متنی و فرامتنی باز بسته است. اگرحال خواننده و هوای پیرامونش صاف و آفتابی باشد، جهان متن، روشن و چندصدایی ادراک خواهد شد. اگر هوای روحی خواننده و آسمان محیطی اش، سرد و غبارگرفته باشد، جهان متن، تیره و تک صدایی خواهد بود.

    خوانش تک صدا و بسته بر بنیان متن و جامعه‌ای تک ساحتی سامان می‌گیرد. خوانش چندصدا و باز، بر پیکره‌ای آزاد، رشد و پرورش می یابد. در فضای آموزشی تک صدایی، فقط صدای معلم شنیده می شود و دیگران حق بازگویی درک و دریافت های خود را ندارند و ناگزیرند همان صدا را به حافظه بسپارند و در زمانی دیگر به وقت ارزش یابی، آن را به یاد آورند و تکرار کنند. در حقیقت، توانایی های ادراکی و خلاقیت های فکری خودشان بی کار و تعطیل است. اما در محیط باز و چند صدایی آموزشی، صدای معلم یکی از صداهاست که به گوش می آید و دیگران، با همفکری و مشارکت در فعالیت ها، حق بیان اندیشه ها و بازگویی ادراک های خود را دارند و متن را بر پایه ی درک خویش گزارش می کنند.

    اکنون باید به چگونگی روش های یکسویه ی تدریس از این دریچه بنگریم و به این پرسمان، پاسخ بگوییم که چرا همواره از متن های شعر و نثر فارسی، یک صدا را می‌شنیده‌ایم و همان را بازگو می‌کرده‌ایم و به دیگر کسان، اجازه ی دگر گونه شنیدن، دگر سان اندیشیدن و دیگرگون گفتن را نمی‌داده‌ایم.

    راستی آیا خوانش ما، توانایی درک و دریافت ما، دایره ی واژگانی ما، سبک یادگیری ما و ... با فراگیران، همانند است؟

    اگر پاسخ منفی است؛ پس چرا به خود حق می دهیم که خودمان همه ی کارهای دانش آموزان را انجام دهیم و بعد نمره ی ارزش یابی را به نام آن ها بنویسیم؟

    در این میان، توانایی فردی، تفاوت های یادگیری، سبک های گوناگون، سطوح زبانی و یادگیری و... چه جایگاهی دارد؟

    تا هنگامی و هنگامه ای دیگر.... بدرود.



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    ببار ای دیده، خون از دل، که روز اربعین آمد
    چهارشنبه 94 آذر 11  7:18 صبح

                       ببار ای دیده، خون از دل، که روز اربعین آمد         

     

    چو شاه تشنه لب، یاران، قتیل از تیغ کین آمد         

    همی از دیده خون باران، فلک تا اربعین آمد

    ببار ای دیده، خون از دل، که روز اربعین آمد                      

    پی تسخیر مظلومان، قضا چلّه نشین آمد     

    در آن روز از قضا یک سر، ز شهر شامِ غم گستر        

    به پا بوسِ سیُم سرور، خدیوِ چارمین آمد...  

    سرش چل روز از عدوان، به سانِ گوی بر چوگان     

    سه روز و شب، تنش غلتان، به میدان تا دفین آمد

    بکش ای سینه افغان را، نما یادی غریبان را                                    

    صبا بر گو شهیدان را که زین العابدین آمد

    بغل زد قبر بابش را، شه گردون قبابش را                           

    دل بی صبر و تابش را همی آه و انین آمد

    کشید آن قبر را در بر، همی زد دست غم بر سر                 

    زبان حال آن سرور، نوا خوان این چنین آمد:

    که ای جان ها به قربانت، سران چون گو به چوگانت                      

    ز رتبه، مهد جنبانت همی روح الامین آمد

    نظر کن بر غریبانت، ببین حال اسیرانت                             

    نگر روی یتیمانت که روز آخرین آمد

    چو لاله سر برون بنما ز خاک ای لاله ی حَمرا                 

    نه ای آگه پدر گویا، که زین العابدین آمد

    سکینه نور چشمانت که بوده بهتر از جانت                                    

    شده امروز میهمانت، ببین زار و حزین آمد...

    رسیم از شام محنت زا در این صحرای غم افزا                 

    وداع بی کسان بنما که وقت واپسین آمد...


    به بزم آن سگ کافر، یزید آن فاجرِ ابتر                            

    خبرداری چه ای سرور، به ما از جور و کین آمد

    به پیش چشم طفلانت، ز چوب آن سگ ز عدوانت                       

    همی می زد به دندانت که چون دُرّ و ثمین آمد...

    ز شام ای خسرو عالم، به پا بوس تو می آیم                      

    ز شوقت این دل پُرغم، مگس بر انگبین آمد

    من از روی تو شرمنده، که تو کشته منم زنده                     

    خوشا اکبر که فرخنده، قرین حور عین آمد...

    نبودیم این سفر بی سر، سرت ما را بُده رهبر                                  

    به هر منزل به هر کشور به ما یار و قرین آمد...

    ببین دور سرت گردم، سرت از شام آوردم                                    

    دوای قلبِ پُر دردم، سرت ای شاه دین آمد

    گهی بر نیزه بودت سر، گهی بر روی خاکستر                   

    گهی جایش به طشت زر، گهی کرسی نشین آمد..

    بگو سوی مدینه چون، روَم بی تو از این هامون                   

    که بیت الحزن این محزون همه یثرب زمین آمد...

    جواب جدّه ام زهرا، چه گویم ای شه والا                         

    چه سان دردت کنم انشا ، که را یارای این آمد ؟

     

    (ر.ک: فدایی، میرزا محمود،1394،کلیات سوگنامه ی عاشورایی فدایی، انتشارات فرتاب، تهران، چاپ سوم، ص 440)

     



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    فریبایی رخساره ی متن
    جمعه 94 آبان 22  1:0 صبح

    لایه های متن ( بحثی در جهان متن)

    زبان آموزی، علمی است که دو پهنه دارد:

    -           پهنای مهارت های شفاهی، گفتاری یا خوانداری زبان.

    -          پهنای مهارت های کتبی یا نوشتاری زبان.

    در پهنای مهارت های خوانداری، به دو موضوع، بسیار باید توجّه و بر آن تاکید شود:

    الف: لحن متن

    ب: درک متن

    خواست ما از لحن، ایجاد فضا در بافت آوایی سخن به هنگام خوانش است. خوانش، رفتار خواننده، در همراهی و همخوانی با پست و بلند متن نوشتاری است. نخستین گام خواننده در رویارویی با متن، گرفتن نبض آن است. نبض گرفتن به قصد کشف لحن و ورود به جهان متن انجام می شود. اگر لحن به درستی کشف و در خوانش به کار گرفته شود؛ متن، حس و حال و جان می گیرد. کلبد بی روح متن با خوانش رهوار اگر همراه شود؛ زنده و زیبا خواهد شد.

    درک، دریافت و فهم درونه ی اثر، از دید مراحل و مراتب در سواد زبانی، پس از خوانش قرار دارد. نتیجه و محصول خوانش به هنجار، ادراک است. اگر رعایت لحن، چاشنی دادن به خواندن باشد؛ درک آن، چشیدن آن چاشنی است.

    سواد ادراکی، لایه ها و سطوحی دارد. این که از متن، چه دریافت کرده ایم به سازه های متنی یا برون متنی و ورزش های ذهنی ما بستگی دارد. پس نگرش چند پهلو و منشوری به متن را بیاموزیم و بورزیم تا خویش را به گم گوشه های جهان متن در اندازیم و فریبایی رخساره ی متن را در هر بار خوانش، تماشا کنیم.



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    پیوند با جانِ جهان
    دوشنبه 94 مهر 27  7:18 عصر

    کعبه و کربلا در نگاه فدایی

    میرزا محمود فدایی(1200تا 1280قمری) را با کلیات سوگ نامه ی عاشورایی اش که افزون بر هفت هزار بیت دارد، می شناسیم. در این نوشته، با رویکرد باورشناختی فدایی نسبت به کربلا بیشتر آشنا می شویم.

    هر چیزی در زاد و بود خویش، برای رشد و بالندگی به سرچشمه‌ها و آبشخورهایی، نیاز دارد و توش و توان خویش را از آن نیروگاه‌ها و ینابیع فیض، برمی‌گیرد تا از این راه، بتواند ارزشی به هویت خویش ببخشد و هستی خویش را معنادار سازد. شناخت سرچشمه‌های لطف و رحمت پروردگار و روی آوردن به آن‌ها و خوگرفتن بدان درگاه، انسان را به سراپرده‌ی نامیرایی و جاودانگی پیوند می‌زند.

    «میرزا محمود فدایی»(عالِم و مقتل سرای عهد قاجار) آن عارف روشن ضمیر و پرورده جان، یکی از ره یافتگان به کوی معرفت حق بود. معرفت فدایی نسبت به قیام امام حسین (ع) برخاسته از محبت و ارادت او به وجود مبارک آن بزرگوار بود؛ زیراکه «محبت بر معرفت، موقوف بُوَد» (توسی، 1356)

    او برای اتّصال به خزانه‌ی کرم الهی و پیوستن به عرصه‌ی ملکوتیان، سر بر آستانِ سرخیلِ عاشقان، سید و سالار شهیدان، حسین بن علی (ع) فرودآورد و خود را به جمع عشّاق سفینه‌ی نجات رساند و از خیزابه‌ها و طوفان‌های زندگی دنیایی و فریب متاع دنیا، به سلامت رَست. در نگاه فدایی، امام حسین(ع) روحی در کالبدِ جهان است. بی او جهان، بی روح است. اگر در این کلام قرآنی « وَ جَعَلنا مِنَ الماءِ کُلَ شَی ءٍ حَی »(انبیا، 30)، آب، مایه‌ی حیات پدیده‌ها و سبب تازگی و تراوت جسم است؛ فدایی، جان‌مایه و مغز جهان را در کربلا جست‌وجو می‌کند. تنِ خاکی جهان، همین گیتی است امّا آن روحِ تپنده و جانِ افلاکی که جهان از آن به جَهش در می‌آید و میل به عالم بالا می‌کند، شور و حماسه‌ای است که در نام و مرام حسین(ع) نهفته است. حسین، جانِ جهان و جهانِ جان است.

     فدایی مازندرانی، در کلیات سوگ نامه‌ی خود، ترکیب «جانِ جهان» را شش بار در معنایی نمادین و استعاره از سرور و سالار شهیدان، حضرت امام حسین (ع)، به کار گرفته است. نخست بار، در مقدمه‌ای که به نثر پرورده و هنری نگاشته شده، می‌خوانیم: «جان جهانیان فدای آن «جان جهان» باد که ذکر اسم سامیش را قلم مشکین رقم، از طریق ادب و از مسلک دانش، مهجور میداند. آری، نامش را قَلَم صُنع از مدادِ نور بر قوایم عرش نوشته، نی نی نامش از عرش گذشته».(فدایی مازندرانی، 1394،ص168)

    در بند هفدهم از نظام اوّل، فرماید:

    زینب چو شاه قافله را در میان ندید // آهى ز دل کشید و کشید از جگر، فغان

    کاى همرهان، سُرورِ دل مرتضى کجاست؟ // کو خسرو زمین و چه شد، سَرور زمان؟...

    جان جهان کجاست که جانم به لب رسید // شد تیره پیش دیده‌ى من، بی‌رُخَش جهان

                                      (فدایی مازندرانی، 1394،ص189و190)

    در بند چهاردهم از نظام دوم، گوید:

    چون تیر کین به پیکر او، کوفیان زدند // از غُصّه چاک، جامه به تن، قُدسیان زدند

    آن تن که برگِ گل به بَرَش خار مى‌نمود // چاکش چو گل به زارى و خوارى، خسان زدند

    از راه ظلم چون خط پرگار، حلقه‌ها // بر مرکز وجود امام زمان زدند

    از هر طرف ز ناوک بیداد و تیغ کین // زخمى به نازنین تن جان جهان زدند.

                                    (فدایی مازندرانی، 1394،ص260)

    در بند چهلم از نظام دوم، می فرماید:

    اى سینه‌ى سپهر، ز تیر غم تو چاک // وى مِهر زردچهر، ز سوزِ تو سوزناک...

    جانِ جهان تو بودى، جانِ جهان چرا // بیرون نرفت و رفت ز جسمِ تو، جان پاک

                                 (فدایی مازندرانی، 1394،ص285)

    در بخش نوحه ها و مراثی عاشورایی نیز دو جا از ترکیب« جان جهان» سود برده است:

    اى کشته‌ى راه حق به زارى، قربانى کردگار بارى        

    خونابِ دل از غم تو جارى، از دیده‌ى ممکنات بادا

    جان جهان، حسین حسین، فخر زمان، حسین حسین        

    خطِّ امام، حسین حسین، سر به‌ سنان، حسین حسین.

    (فدایی مازندرانی، 1394،ص430)

    چون حنجر تشنه‌ات بریدند، صف بَهرِ نماز، برکشیدند        

    بغض تو به دل، مگر ندیدند، در شرع که مُبطِل صلوت است

    اى جان جهان، حسین مظلوم، سر به سنان، حسین مظلوم        

    وى فخر زمان، حسین مظلوم، وى خطّ امان، حسین مظلوم.

    (فدایی مازندرانی، 1394،ص432)

    بدان سان که در این نمونه ها دیدیم، فدایی شأن و ارج نام امام را آن چنان، بلندجایگاه می‌داند که قلمِ سیاهکار را شایسته، آن است که از راهِ ادب و شیوه‌ی پسندیده‌ی علم، شرط معرفت را به جای آورد و از بیانِ نام آن بزرگ، دوری جوید؛ زیرا که در کارگاه آفرینش الهی، این نام را از جوهره‌ی نور، سرشته و نگاشته‌اند؛ بنابراین، حقیقت وجودی او از پرتو انوار الهی و نشان «نور حَقّه‌ی محمّدیه» است « اللهُ نور السّماوات و الارض»(نور، آیه 35). پس از تبیین و تحلیل دیدگاه فدایی در باره ی ترکیب « جانِ جهان»، به یک نو اندیشی و عادت ستیزی فدایی می‌پردازیم و آن، قیاس کعبه با کربلا و برتری نهادن کربلا بر کعبه است.

    روی تو قبله است، چرا قبله شد حرم ؟ // کوی تو کعبه است، کجا می‌روند حاج ؟

    (فدایی مازندرانی، 1394،ص284)

    در نظام دوم کلّیات سوگ نامه، فدایی شیدایی و شوریدگی خود را نسبت به ساحت مقدّس حضرت اباعبدالله آشکار می‌دارد و بی پروا، دست به سنجشی خردآشوب میان خانه‌ی کعبه و آستان کربلا می‌زند که شاید هرکسی جرأت و جسارت واگویی آن را نداشته باشد. فدایی آن سوخته جان و آشفته نهانی است که غوغای درون را این گونه از سر عشق و محبّت آشکار می‌دارد که « چون سوز محبّت، پدیدار آید؛ دامن فراهم مکش که اگر سوخته دامنت خوانند، بهتر از آن که تَردامن».(سمعانی، 1384)

    این بند را که بیانگر نهایت ارادت فدایی به امام حسین (ع) و رفعت جایگاه آن بزرگوار در چشم بصیرت اوست؛ می‌خوانیم:                         بند چهل‌و سوم از نظام دوم:

    اى خَــم قــدِ سپهر، ز بـارِ عــزاى تو   // سرهاى سروران جهان، زیر پاى تو

    اى تا ابد، طفیل وجودِ تو هر چه هست // وى از ازل، خداى جهان، خون‌بهاى تو...

    بالله، حریم کوى تو بهتر ز کعبه است   //   اى کعبه طایف حرم کربلاى تو

    آن کعبه راست اشتر و گاو و غَنَم فدا    // وین کعبه را فداش تویى، من فداى تو

    از صُفّه‌ى تو، مروه صفا جوید و، صفا      //   دارد همیشه سعى که یابد صفاى تو

    شاها چهل‌چراغ تو خود نخلِ ایمن است //   بر این دهد کلیم، شهادت براى تو

    ظاهر، دَمِ مسیح ز خاک مقدّست          //   باهِر، کفِ کلیم ز خشتِ طلاى تو

    شد مولد مسیح چو در خاکِ درگهت    //    آن روز دَم گرفت ز خاک شفاى تو

    مى‌کُشت چون خلیل به قربانیت پسر    //    مى‌گشت چون ذبیح ذبیح مناى تو

    ترجیح داده بود به ذبح پسر، خلیل      //    اشکى که ریخت از بصر اندر عزاى تو

    پروانه شد به شمع مزار تو جبرئیل        //   زیرا که داشت بال و پرى در هواى تو

    مقراض چون به شمع نهد خادمِ دَرَت     //   ترسم شود بُریده پرش بى‌رضاى تو

    جنبانده است مَهدِ تو را آن امین وحى    //   خوانده‌ست لااِلهَ گهِ لاى لاى تو

    جاروب آستان تو پرّ ملایک است          //   در چشم حور سُرمه، غبارِ سراى تو

    اى آنکه جمله کون و مکانت نه خون‌بهاست // باشد نجات شیعه‌ى تو، خون‌بهاى تو

    هنگام رجعت است بکش تیغ از غلاف         // اى من فداى آن کف معجز نماى تو

    شاها فدائیان تو را من فدائیم                  // اى صدهزار همچو فدایى فداى تو

    دارد امید این که شود در زمان مرگ            // این خاکسار، خاکِ رهِ کربلاى تو

    روى سپید گرچه سیه گشتش از گناه           // موى سیه، سفید شدش در ولاى تو.

                                              (فدایی مازندرانی، 1394،ص288)

    منابع:

    -         قرآن کریم

    -          توسی، خواجه نصیرالدین،1356، اخلاق ناصری، به تصحیح مجتبی مینوی و علیرضا حیدری، شرکت سهامی انتشارات خوارزمی، تهران، چاپ اوّل .

    -         سمعانی، شهاب‌الدّین احمد، 1384، رَوح الارواح فی شرح اسماء الملک الفتّاح، تصحیح نجیب مایل هروی، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، چاپ دوم

    -          فدایی، میرزامحمود،1394،کلیات سوگ نامه ی عاشورایی فدایی، تحقیق و تصحیح فریدون اکبری شلدره، انتشارات فرتاب، تهران، چاپ سوم.



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    بی آبرویی آب
    جمعه 94 مهر 24  7:48 عصر

     

       بند یازدهم از نظام نخست کلیات سوگنامه ی عاشورایی فدایی

    در حیرتم که آب مگر آبرو نداشت                       گر آبروى داشت، چرا رو به او نداشت

    لب تشنه، شاه تشنه‌لبان در لب فرات                       جز جرعه‌اى ز آب، دگر آرزو نداشت

    آب از خجالت بدى خود، نگشت آب                    خاکش به سر که از چه، سرى با نکو نداشت

    نی نى که چون به کام حسن، ناگوار شد                  زان ره، به خاک پاى حسین هیچ رو نداشت

    شاهى که آب رفته ى ما آوَرَد به جو                      جز آب دیده، آب روانى به جو نداشت

    جز آه سرد، کسب هوایى دگر نکرد                       غیر از سرشک، هیچ نَمى در گلو نداشت

    بودش مگر ز فرطِ عطش، آه در جگر                      دندان گذار بر جگر اى دل، بگو نداشت

    آگه نبود ساقىِ کوثر، ز حال او                             آنجا مگر نسیم صبا، جست و جو نداشت

    دلجوییش نکرد سرِ موى کس چو تیر                       دلسوز ، غیر زینب ژولیده مو نداشت

    مهلت ز فتنه ى اجل از شش جهت ندید                     فرصت ز دشمن دغل از چارسو نداشت

    کسب نجات خلق، ز کدّ یمین نمود                          از جبهه خون فشاند، نگویى که خو نداشت

         بود از قدیم، شیوه ى احسان ز عادتش  

                                        فطرس نجات یافت، ز یُمن ولادتش

    (ر.ک: کلیات سوگنامه ی عاشورایی فدایی،نشرفرتاب، تهران، چاپ سوم، 1394،ص 184)



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    ناب ترین قصیده ی عاشورایی
    پنج شنبه 94 مهر 16  8:16 عصر

    نگاهی به بلندترین قصیده ی عاشورایی

    قصیده ی «تشنه» (ر.ک: کلیات سوگنامه ی عاشورایی فدایی مازندرانی،«مقتل منظوم»، 1394،،صفحه ی 348) از قصاید بلند در ادب فارسی است، شش بار تجدید مطلع شده است و 314 بیت دارد توان شعری و قدرت آفرینشگری میرزا محمود فدایی( سوگ سرای روزگار قاجار، درگذشت 1280قمری) را در این شعر می توان دید. اکنون به کوتاهی، به بررسی و تحلیل زیبایی شناسانه ی این قصیده می پردازیم :

    بررسی و بازخوانی برخی از بیت های قصیده ی «تشنه» :

    یکی از ترفندهای هنری و شگردهای زیبایی شناختی در قلمرو شعر، خوش آغازی، شروع به هنجار و نیکو و «حُسنِ مَطلع» است. فدایی با انتخاب واژه ی «تشنه» در جایگاه ردیف، «حُسن مطلع» را با دلیل زیبا و شاعرانه ی «حُسن تعلیل» درآمیخته و دو بیت آغازین را این گونه زیبا و هنری سامان داده است که در حقیقت، بیانگر فضای کلّی سروده و محتوای آن نیز هست که خود نمونه ای نیکو برای «براعت استهلال» تواند بود.

                 شد چنان از تفِ دل، کامِ سخنور تشنه //  که ردیف سخنش آمده یکسر تشنه

               خشک گردید هم از دودِ دل و دیده، دوات // خامه با سوز رقم کرد به دفتر تشنه    (ص 348)

    در پیشانی سروده به دو ترکیب «تفِ دل» و «کام تشنه» برمی خوریم. پیداست که «تشنگی کام سخنور» ،پی‌آمد تفِ دل و سوز درون اوست امّا این که علّت پیدایی تفِ دل چیست، چیزی بیان نمی شود. این گره افکنی در آغاز سروده ،یکی از نقاط قوّت اثر است که بر حالت انتظار و پی جویی‌های ذهنی او و جاذبه و گیرایی اثر می‌افزاید،سپس در پاره ی دوم شعر، یکی دیگر از پی آمدهای «تشنه کامی و تفِ دل» با تکیه بر مصراع نخست، این است که عطشناکی سخنور بر کلامش هم اثر گذاشته و واژه ی «تشنه» را از کام جانش بر صفحه ی کاغذ و جایگاه ردیف نشانده است تا از این طریق ،تشنه کامی را در سراسر زنجیره ی سخن و ذهن و زبان خواننده ،جاری سازد. البته از مصراع دوم ،دو معنا برمی آید که هر دو نغز و لطیف است :

    1. تشنه کامی سخنور سبب شده که واژه ی «تشنه» ،ردیف سخنش قرار بگیرد.

    2. شدّت تشنه کامی شاعر، ردیف شعرش را نیز دچار عطش و تشنگی کرده است.

    در مصراع دوم بیت دوم، شاعر با بهره گیری از عنصر «تشخیص» به قلم، هویت وشخصیت می بخشد و می گوید چون از شدّت غم دل و اندوه فراوان، دوات خشک شد، قلم به جای مرکّب با سوز و گداز و اشک و آه خود، تشنگی را بر دفترثبت کرده است.

       نمونه های جان بخشی یا تشخیص

         گشت گلشن ز تفِ ناله ی بلبل گلخن //  گل به یک قطره ی آبی است چو اخگر تشنه

         بر سر خاک فتاده است گل از باد سَموم // بر لب آب فتاده است صنوبر تشنه

         خم شده بید معلّق، مگر او کشته بدید  // پسر تازه جوانی به برابر تشنه؟

         دست دارد به کمر بهرِ چه این گونه چنار // مگر او دید به خون غرقه برادر تشنه؟ (ص348)                                                                                                                    

    نگاه کلّی و حاکم بر این چند بیت، برآمده از همان رویکرد رثایی و فلسفه ی نگرش فدایی است، از این رو، بلبل ناله سر می دهد، صنوبر تشنه است، بید مجنون هم چون نوجوانی را کشته دید، قامتش خمیده و کمانی است و درخت چنار هم از غم مرگ برادر، دست به کمر خود نهاده است.

         زلف سنبل شده افشان و پریشان که چرا // شد پریشان به سنان ،کاکُل اکبر تشنه

       خارِ گلبن خبری می دهد از ناوک تیر //  که فرو رفت بر آن حلق مطهّر تشنه

       ارغوان چهره ز خوناب جگر کرد،خضاب //  که خضاب است ز خون، قاسم صفدر تشنه     (ص 348)

    در همه ی این نگاره ها و تصاویر شعری، جانْمایه ی کلام و عنصر مشترک، رویکرد سوگوارانه است. درد و داغ و مصیبت سال 61 هجری، همه گیر است. شاعر بر هر چه می نگرد نشانی از سوگ واقعه ی کربلا را بر پیشانی آن می بیند و از همین دید به بازخوانی و تفسیر پدیده ها می پردازد. در این فلسفه ی نگاه، زلف آشفتگی سنبل، سرخی غنچه، حضور تیغ و خار بر بوته ی گل و سرخی رنگ گل ارغوان و همه چیز از مرغ هوا و ماهی دریا، نشان و نمادی هستند که هر یک به زبان خویش، اضلاع و گوشه های آن واقعه ی خرد آشوب را تحلیل و تصویر می کنند.

    ناگفته نماند که این رویکرد فدایی ریشه در باورها و آموزه های دینی و روایی ما دارد. «زیارت ناحیه ی مقدّسه» که خونگریه و سوگنامه ی حضرت ولی عصر عجّل الله تعالی فرجه و مرثیه ی بلند آن بزرگوار بر مصیبت های حضرت امام حسین (ع) و اصحابش در روز عاشورا است، بر همین نگرش استوار است. آن جا که می خوانیم :

    «بَکَت السّماءُ وسُکّانُها... آسمان و ساکنان آن، بهشت و خزانه دارانش، کوه ها، ودامنه هایش، دریا و ماهیانش، بهشت و جوانانش و خانه ی خدا و مقام و مشعرالحرام و حِلّ و حرم، همه گریه کردند.»

    فدایی هم به پیروی و متأثّر از همین زیارت ناحیه ی مقدّسه در مقدمه ی مقتل خود می نویسد :

    «گریستند در مصیبت او سماوات و سکّانش، جنّت و رضوانش، جحیم و خُزّانش، جنان و غِلمانش، ایمان و برهانش، ایقان و عرفانش، فُرقان و تبیانش، جبل و بنیانش، بحار و حیتانش و مکّه و ارکانش». (ص 167)

       تشبیهات تشنه

    اینک به بررسی چند تصویر تشبیهی از قصیده ی «تشنه» می پردازیم :

     روی چون سیب، شد آبی ز تفِ بی آبی// همه آبی ز حیات، آل پیمبر تشنه (ص349)                                                                                                       

    تصویر بیت این است که رخسار سرخ و سیبگون و زیبای عاشوراییان (امام و یارانش و اطفال آن بزرگوار) از شدّت عطش و بی آبی، کبود و آبی شده است. چهره ی زیبا به سیب سرخ مانند شده است.

    در این تصویر، چند عنصر حضور دارند: چهره ی زیبا، سیب سرخ، رنگ نیلی و کبود (آبی).گرانیگاه زیبایی بیت افزون بر تشبیه یاد شده، بر واژه ی «آبی» استوار است که سه بار به معانی گوناگون به کار رفته است، نخست به معنای «کبود و نیلگون»، دوم که با پیشوند «بی» به واژه ی «تف» اضافه شده است (بی آبی) به معنای تشنگی و بی آب بودن است. بار سوم که در مصراع دوم به کار رفته است، «ایهام» دارد :

    الف. آب دار، سیراب و با نشاط

    ب. به معنای رویگردان و بیزار، واژه ی عربی از ریشه ی «اِبا» است.

    پ. یک معنای کلمه ی «آبی» میوه ی بِِه یا سَفَرجَل است. در این معنی ایهام تناسب با کلمه ی سیب برقرار می کند و اگر مقصود از آبی، رنگ میوه ی بِه یا سَفَرجَل باشد که زرد است با کلمه ی آبی در مصراع اوّل به معنای یکی از سه رنگ اصلی، ایهام تناسب دیگری پدید می آید.

    فدایی در مطلع دوم همین قصیده، بار دیگر از این واژه و تصویر، بدین سان سود برده است :

          روی گلنار شد آبی ز تفِ بی آبی//  گشت آبی ز قتال، آن گل احمر تشنه (ص352)                                                  

                                                                   ***

    ــ دل جوّاله صفتشان همه بر قطره ی آب // همچو بر آتش سوزنده، سمندر تشنه   (ص 349)

    عناصر تشبیه این بیت عبارت اند از: دلِ بیقرار و پر تب و تاب (مشبّه) سمندر (مشبّه به).

    «سمندر»، در ادبیات شرق و غرب، جانوری پنداشته شده است که زیست آن در آتش است و هنگامی که از آتش بیرون آید، می میرد. ویژگی هایی که به سمندر نسبت داده اند به پرنده ی افسانه ای «قُقنوس» نیز باز خوانده شده است.بنابراین، فدایی با توجّه به این آگاهی ها، دل را به سمندر، مانند کرده است زیرا در ویژگی «حسّ نیاز و عطش و تشنگی» مشترک اند. سمندر، مشتاق و گرایان به پاره ای آتش سوزان است و دلِ تب دار عاشوراییان هم مایل و تشنه ی قطره ی آب است. سمندر به آتش، و دل به آب، زنده است. مرغ آتش خوار در آرزوی آتش سوزان و دلِ عطشناک در جست و جوی آب است.

                                                                     ***

    ــ سنگ در زیر سَنابک چو سَبایک گردید// کرد بس باره ی شان، پویه در آن بر تشنه   (ص349)

    ارکان تشبیه: سنگ (مشبّه)، سبایک (مشبّه به).

    «سبایک» جمع سبیکه است به معنی زر و سیم ذوب شده و فلزّ گداخته.

    «سنابک» جمع سُنبک است که قسمت پیشین و جلویی سُم اسب را گویند و مجازآ به معنای سُم اسب به کار می رود. تصویری که فدایی نشان می دهد این است که بر اثر شدّت تازِش اسبان عطشناک، سنگ های بیابانی در زیر سم اسب ها از حرارت نفس و گرمای گام های پیاپی، چونان فلزّی گداخته شده و پاره پاره، ذوب گردیده است.

    البته همین تصویر را فدایی با همین واژگان در مقدمه ی مقتل نیز آورده بود :

    «مِهرِ بی مهر در آن عرصه ی پرشور به نوعی جوّ هوا و جوفِ سما را به آتش تابش، تفتیده کرد که سنگ در زیر سنابک باد پایان آهنین نعل جز سبایک سیم نمی نمود».(ص 157)

    همین جا بایسته است یادآور شویم که فشرده ی صور خیال کلّیات مقتل، در همین مقدّمه ی منثور فدایی که نثری بسیار سَخته و پرورده و هنری و آراسته است، گنجانده شده است. یعنی بُن مایه و رگه های تخیّل و صورت های گوناگون آن که در سروده ها و نوحه ها و مراثی و قصاید گسترش یافته است، در نثر ادبی و استوار مقدّمه ی تراویده از کلک فدایی نیز آمده است. بنابراین، تحلیل و باز شکافی هنری مقدّمه ی مقتل، تقریبآ بیشینه ی نگارگری و صورت های خیال انگیز و تصاویر شعری را پیش چشم خواننده خواهد آورد.

     ***

    ـــ ریخت آب از کف و کف زد به سر خویش چو آب //   آب بر غیرت او گشت چو آذر تشنه (ص 350)

         این بیت توصیف هنگامی است که حضرت ابوالفضل (ع) به طلب آب، سوی فرات رفت و اسب را به آب افکند. مشتی آب برگرفت تا بنوشد به یاد اهل خیمه و یاران تشنه کام افتاد و از این کار روی برگرداند و آب را از کف فرو ریخت.

    ارکان تشبیه در مصراع نخست: حضرت ابوالفضل(ع) (مشبّه محذوف)، آب (مشبّه به)، کف بر سر زدن (وجه شبه، البته با آن معنای ایهامی).

    در مصراع دوم: آب (مشبّه)، آتش (مشبّه به)، مشتاقی و دلبستگی و میل به چیزی (وجه شبه).

    به راستی که فدایی با همین چند واژه ی ساده و حفظ انسجام و توجّه روابط معنایی و شبکه ی ارتباط واژگانی، سحر حلال پدید آورده و جادونگاری کرده است. تشبیه، کنایه، جناس، تشخیص، تضاد و صنعت استخدام را در یک بیت در فشرده است.

    کنایه: «بر چیزی تشنه گشتن»، کنایه از آرزومند و مشتاقِ چیزی شدن، علاقه مند و دلبسته ی چیزی شدن، شیفته و شیدا شدن.

    جناس: «کف» نخست به معنی قسمت درونی پنجه های دست و مشت است. «کف» دوم حباب روی آب و گردی های توخالی آن است.

    تشخیص: آب، تشنه ی غیرت او گشت و کف بر سر خود زد، آذر هم تشنه ی غیرت آن حضرت بود.

    تضاد: آب و آذر (آتش).

    استخدام: کف بر سر زدن در ارتباط با آب، حباب روی آب است. آب حباب بر سر دارد. کف بر سر زد در ارتباط با حضرت ابوالفضل (ع)یعنی دست خود را بر سر کوفت یا دست کف آلود را بر سر خود زد. به نظر می رسد در تشنه شدن آب هم پارادوکسی نهفته است.

    کلیات سوگنامه ی عاشورایی فدایی، با افزوده هایی جدید و مقابله با نسخه ی خطی نویافته، به تازگی در 592 صفحه از سوی نشر فرتاب در تهران، به چاپ رسیده است.



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    نوشته ای انسانی
    پنج شنبه 93 مرداد 2  1:4 عصر

    به نام خدایی که جبار و قهار و قادر و... است

    نوشته ای انسانی

    در روزگاری که بسیاری از حلقوم ها فریاد دهکده ی جهانی و جهانی سازی و آزادی برای بشریت را سر می دهند و در پی ایجاد نظم نوین در جهان هستند، شاهد نمونه ای از رفتار این جهانی اندیشان گرگ تبار هستیم که گهگاهی خوی و منش اهریمنی و درندگی را به نام برقراری حقوق بشر ، آشکار می دارند.

    این یک نوشته ی سیاسی یا مبتنی بر نگرش جریانی خاص نیست، نوشته ای بر آمده از جوهر ه ی انسانی است. آن انسانی که مصداق« احسَنِ خلایق » و « لقَدکرّمنا» و دیگر فضایل است.

    از منظر این انسان، چگونه می توان چنین گستاخی ها و بی رسمی ها را به همنوع خود روا داشت. در کدام کیش ومکتب و آیین و مذهبی این ناهنجاری‌ها به بشریت روا داشته شده است؟

    جهان غرب و شرق به چه سبک و سانی و به کدام مسلک انسانی باورمند است؟ که چنین گستاخ و بی شرم از زمین و آسمان بر همجنس(از دید آفرینش)خود آتش می بارد؟

    گویی در سوی غرب انسانیت؛ معرفت خود شناسی و انسان گونگی غروب کرده و جهان آن سوی به تاریکخانه و وادی ارواح خبیث و شرانگیز دگرگون شده است.

    در سوی شرق هم گویی همه در مستی و خماری بامداد پیش از برآمدن خورشید حقیقت، گرفتارند.

    جهان و جهانیان عرب و غرب را چه شده است که این گونه بی خویش و گران گوش، خیره چشم و ناهوش از درد و فغان همتایان، درهم می لولند!؟مگر فریاد (یُنادی یا للمسملین...) تاریخ را نشنیده اند.

    راستی در این غوغاکده ی بی شعوری انسانیت، و شکوفایی گرگ خویی بشر در پاره ای از این جهان(غزّه)، آن ناخدایان حقوق اندیش و آزادیخواه که همواره در عالم، عَلم دفاع از ملل بی دفاع را بربام بی خردی خویش افراشته اند، کجایند؟ 

    اکنون زمان آن است که سینه چاکان آن جهان صنعت رنگ و سراسر نیرنگ امریکایی دور و برما هم از لاک خویش به درآیند و چشم بگشایند و چهره ی واقعی و خون آشام و ضدبشر محبوب خویش را ببینند و بیش از این، جوانان این سرزمین را به دام ددان و اهریمن چهرگان نیفکنند. (فَاعتَبروا یا اولوالابصار)



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    <   <<   11   12   13   14      >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    کودک و زبان مادری- 12
    کودک و زبان مادری -11
    کودک و زبان مادری-10
    کودک و زبان مادری-9
    کودک و زبان مادری-8
    کودک و زبان مادری-7
    کودک و زبان مادری-6
    کودک و زبان مادری - 5
    کودک و زبان مادری - 4
    کودک و زبان مادری-3
    کودک و زبان مادری-2
    کودک و زبان مادری -1
    زبان، شاهراه رسیدن به جهان نور و روشنایی و علم
    کالبد شکافی رمان «ملت عشق»
    نمایی از درون
    [همه عناوین(252)][عناوین آرشیوشده]

    شنبه 103 آبان 26

    کل:   590820   بازدید

    امروز:   91   بازدید

    دیروز:   29   بازدید

    فهرست

    [خـانه]

    [ RSS ]

    [ Atom ]

    [شناسنامه]

    [پست الکترونیــک]

    [ورود به بخش مدیریت]

    پیوندهای روزانه

    وبلاگ ادبی [265]
    سایت های ادبی [273]
    گروه ادبیات فارسی [693]
    [آرشیو(3)]

    آشنایی با من

    زبان آموزی

    لوگوی خودم

    زبان آموزی

    دسته بندی یادداشتها

    مقتل[2] . مقتل ، فدایی مازندرانی ، ادب عاشورایی . مقتل فدایی مازندرانی . مقتل فدایی مازندرانی ، نوحه ها . نشان اضافه، همزه، خط فارسی . نگرش شبکه ای ، فارسی ششم، رویکردخاص،رویکردعام، برنامه ی درسی ملی . نوروز . واژه های مصوّب . واژه، گزینش، بافت سخن، کاربست . کُنش خواندن، دریافت، فرایندهای مغزی . کودک، زبان، حس ها، واژه ها . کودک، زبان، خانو.اده، محیط، . کودک، زبان، سواد دیداری، انباره ی بصری، یادگیری. . کودک، یادگیری، زبان، حس ها، دریچه های دروندادی. . کودکف زبان آموزی، حافظه ی شنیداری، ایرج میرزا . آبشخور . آداب نوشتن ، هنجارهای درست نویسی . آموزش ، فراشناخت ، هداف ، مراحل . آهنگ، لحن، عاطفه و فضای حسّی متن، ادبیات، علوم و فنون . آوردگاه، علوم، فنون، ادبیات، فارسی، دهم . انشا ،توسعه ی تفکر و پرورش توانایی . ایران . ایستگاه سوم - علوم - فنون . تربیت . تصویرگری، صندوقی، کتاب درسی . جشن . جنیدی . حافظ . حس ها، ادراک، آگاهی. . حس ها، رودهای درون ریز، ذهن و یادگیری . خودارزیابی، پاسخ، علوم و فنون، ادبی، پایه ی دهم، کتاب درسی. . دگردیسی،فرارفتن،خاک شدن ،شکفتن،تیمار نفس سرگش . زبان . زبان آموزی،درهای علوم،حواس برونی . زبان فارسی، نشانه ها، نام گذاری و... . زبان، بافت ها و باروها، زمان.دگردیسی. . زبان، تلفّظ، کودکان، . زبان، زایش و فرسایش . زبان، گفتار، نوشتار، واژ، هم آیند و پس آیند. . زبان، کودک، مادرآوَرد بودن. . شعر فاطمی . صلاحی . صور خیال . طنز . علوم ، فنون، ادبیات، کارگاه، کالبدشکافی، فصل، پایه ی دهم . علوم و فنون، ادبی، خودارزیابی، تاریخ ادبیات . علوم، فنون، ادبی، خودارزیابی، دهم، قلمرو ها . علوم، فنون، ادبیات، کالبدشکافی، قلمرو ها، کتاب درسی . علوم، فنون، دهم، خوانش و نگارش . غزلیات شمس ، مولانا جلال الدین . فارس، آباده، سفرنگاشت . فارسی دهم، کالبد شکافی، قلمرو ها . فدایی ، اربعین . فدایی مازندرانی . فدایی مازندرانی ، صور خیال ، شعر عاشورایی . فدایی مازندرانی، مرثیه، هلال غم، محرم . فرهنگ، معلم، گوهر، هنر، پیکره و قلب . فرهنگستان . قرآن . کارگاه، تحلیل، علوم ،فنون، ادبیات، بازآموزی، یادیاری . کلیات، سوگ نامه، عاشورایی ، فدایی، مقتل منظوم . کودک . متن، جهان متن، رابطه، خوانش، چندآوایی . متن، خواننده، معنا . متن، ساختار و پیکره، جغرافیا . متن، گونه های متن، متن شنیداری . متن، مقام، حال و لحن . متن-خوانش پذیری- چندصدایی .

    آرشیو

    زبان آموری
    عاشورایی
    روش های یاد دهی - یادگیری
    بهاریه
    خواندن
    مولوی جلال فرهنگ
    فرهنگستان
    نام ها و یاد ها
    سپاس نامه
    درودی چو نور دل
    مهارت های نوشتاری

    اشتراک

     

    طراح قالب

    www.parsiblog.com