کودک و زبان مادری
خاســتگاه زبان هر کس، دامان مادر و سامانه خانواده اوست. مادر، نخســتین مقام و ایستگاه و زیستگاه دانه وجودی هر فرد است.
اقلیم وجود مادر با هر شرایط آب و هوایی که خو بگیرد و رشد بکند بر همان بنیاد، جغرافیای وجودی دانه طفل، نیز با آن انس و الفت میگیرد و بسته و وابسته همان آب و هوا میشود.
زیست جنینی، نخستین مرحله ی همزیستی طفل با مادر است که نُه ماه و اندی، درازا و دوام دارد. این دوران، هنگامة پیریزی و پیافکنی ســاختمان وجودی طفل است.
خمیره ی وجود و آب و گل وجودی او در همین ایام سرشــته میشود و کم کم سر و ســامان مییابد. هم جسم او پرورده میشود و هم جان او.
این بخش از رشــد و پروردگی طفل، طبیعی و مادرزادی است؛ اما چون متولد میشود فراگیری زبان و علوم و تربیت آموزی در او آموختنی و اکتسابی است و به تدریج بروز میکند.
در حکایت زیر، البته با چاشــنی طنز، به همین مسئله اشاره شده است:
«گرانجانی، بی ادبی می کرد. عزیزی او را ملامت نمود. گفت: چه کنم؟ آب و گل مرا چنین سرشته اند!
آن عزیز گفت: آب و گل را نیکو سرشته اند؛ اما لگد کم خورده است». (لطایف الطوایف)
در واقع به او می گوید: ای انسان، هرچه آن سری و لطف حق بود، در شــکل گیری وجود تو، به شایستگی به کار گرفته شد؛
اما تو خود، آنچنان که لازم اســت در تربیت و کســب فضایل انســانی و رشد و تعالی خویش، کوشش نکرده ای و به پروردگی نرسیده ای.
نگاشت کامل این نوشته در نشانی (مجله ی رشد آموزش خانواده، دوره ی چهارم، شماره ی 2، زمستان 1401، ص 16 به بعد )، دست یافتنی است.