سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زبان آموزی

ذره ای از تکبّر به درون دل کسی راه نیافت، مگر آنکه به همان اندازه از خردش کم شد؛ اندک باشد یا بسیار . [امام باقر علیه السلام]

نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

تصویرسازی شگردی کارا در آموزش
شنبه 101 مرداد 1  2:6 عصر

در پهنه ی زبان آموزی و آموزش مهارت های زبانی و نیز مهارت های ذهنی، تصویرسازی، شگردی بسیار کارا و اثربخش است.

هم ذهن را مایه ور و سیراب می سازد و هم زبان را توانا و شناور.

تصویر، هم به کمک حس های برونی( ظاهری) ساخته می شود و هم به یاری نیروی وهم و نیروی خیال و ...

به همین سبب، گونه های تصویر می تواند فراوان باشد و شما از همه ی این توانایی های تصویرسازی

در آموزش و یادگیری می توانید بهره بگیرد: تصویر دیداری، تصویر شنیداری، تصویر بویایی، تصویر پساوایی، تصویر چشایی،

تصویر وهمی و تصویر خیالی و ... .

از سوی دیگر، تصویر می تواند برونی باشد یا تصویری درونی باشد.

از تصویر و توانایی تصویرسازی، در پرورش همه ی مهارت های زبانی( مهارت های خوانداری، مهارت های نوشتاری)

و پرورش مهارت های ذهنی، می توان کمک گرفت.



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    گم گوشه های عاطفی در کنش خواندن
    سه شنبه 101 اردیبهشت 27  3:4 عصر

    خواندن با آوا و صدای بلند( آواخوانی)

    چگونگی تولید آوا در کُنشِ خواندن، تلفّظ واژگان، سرعت رفتارِ خوانش، گرمی، سردی،

    نرمی و بسیاری دیگر از ویژگی‌های صوتی در این نوع خواندن، قابل بررسی و ارزشیابی است.

    به همین سبب، در قلمرو آموزشی، این گونه‌ی خواندن، مورد تاکید و توجّه بیشتر قرار می‌گیرد؛

    زیرا حالت و کیفیت صدا،بسیاری از گُم‌گوشه‌های احساسی- عاطفی و زوایای ناپیدای شخصیتیِ خواننده‌ی متن

    را برای شنونده، آشکار می‌سازد. (ر.ک: کتاب « هم آوایی با جهان متن، 1399، ص 30)



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    کُنشِ خواندن
    سه شنبه 100 اسفند 3  9:39 صبح

     در هنگام خواندن، دریچه‌های گیرنده‌های حسّی گشوده می‌شود یا زبان در دهان به کار می‌افتد؛

    امّا راست آن است که این، ظاهر و برونه‌ی کُنش یا عمل خواندن است؛

    باطن و اندرونه‌ی خواندن، در کارایی و بارورسازی ذهن، نمودار می‌شود.

    استوانه و پشتوانه‌ی خواندن، سامانه‌ی ذهن است؛

    به همین سبب، خواندن، کنشی شناختی است؛ زیرا با فرایندهای مغزی در پیوند است. ( ر.ک: « هم آوایی با جهان متن، 1399، ص 26)



    نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    جغرافیای متن
    سه شنبه 100 آذر 16  7:51 عصر

     

    جغرافیای متن

    هر پدیده ای معمولاً، چند و چون، کرانه و سامان، پیدا و نهان، قلمرو و دامان، اندازه و میزان و گستره و کناره‌ای دارد که به آن، جغرافیا می‌گویند.

    متن هم از هر گونه که باشد، همین ویژگی‌ها و سامانه‌ها را دارد. در یک نگاه فراخ دامن و گسترده، متن دو چهره دارد: ساختار و محتوا یا صورت و معنا.

    خواست ما از «جغرافیای متن»، سیما یا ساختار متن است. این سیما و ساخت می‌تواند برونی یا دیداری باشد و یا نمودی درونی و ذهنی داشته باشد.

    برای نمونه، صدایی که می‌شنویم، در سامانه‌ی ذهن ما زیر و بم، ریخت، اندازه، پستی و بلندی و طنین دارد. کتابی که پیش رو داریم، هر برگش نظم و سامانی را نشان می‌دهد.

    واژه‌ها، عبارت‌ها، جمله‌ها، نشانه‌های نگارشی و بندهای یک نوشته، شهروندانِ جغرافیای متن هستند.

    هر یک از این باشندگان و ساکنانِ سرزمینِ متن، رنگ و بو و نام و نشانی دارند که بدان شناخته می‌شوند و به پاره ای از جغرافیای متن، پیوند می‌خورند...

    ( ر.ک:  هم آوایی با جهان متن، 1399، نشر تیرگان، تهران)



    نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    گفت و گو در کُنش خواندن
    شنبه 100 مهر 3  1:6 عصر

    -    خواندن، نتیجه‌ی رویارویی با هرگونه متن است؛
    نخست باید یادآور شویم که «رویارویی» در این جا جنبه‌ی منفی ندارد و به معنای تقابل و پیکار نیست؛ بلکه هنگامی که خواننده به متن برمی‌خورد یا متن در برابرِ دریچه‌ی حس‌های او قرار می‌گیرد،

    گونه‌ای تعامل، همکاری و هم‌افزایی در ذهن و زبان خواننده و جهان معنایی متن رخ می‌دهد؛ از این رو، کُنشِ خواندن از دیدِ ما، نوعی گفت و گو میان خواننده با متن است.

    متن از هر گونه‌ای که باشد؛ متن دیداری، متن شنیداری متن چشایی و ...
    ما بر این باوریم که خواندن، دعوت و فراخوانی از سوی خواننده است؛ بدان سان که «سارتر» نوشتن را دعوتی از سوی نویسنده می‌دانست.
    «ژان پل سارتر» در کتاب «ادبیات چیست» می‌نویسد: «نوشتن،دعوتی است از خواننده تا چیزی را که من از طریق زبان به آشکار کردنش همّت گماشته‌ام، هستی عینی بخشد». ( هم آوایی با جهان متن، 1399، ص 25)



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    سوته دلان
    جمعه 100 مرداد 15  10:44 صبح

     

    بیا، سوته دلان، گرد هم آییم 

    ( در سوگ دکتر سیدعلی کرامتی مقدّم، استاد زبان و ادب فارسی در استان خراسان رضوی )

    هنوز در تکانه و تب لرزه ی خبرِ دلگزای درگذشتِ همکارم دکتر کرامتی مقدّم هستم؛ با تمام دلم می‌گویم و می‌نویسم: «بیا سوته دلان گرد هم آییم» تا شاید در این همگریی و همگرایی، و همنوایی و همراهی، به همدلی برسیم و بارِ گرانِ مصیبت را با هم به دوش بکشیم که:

    زین درد، خون گریست سپهر و ستاره هم            خون گشت، قلبِ لعل و دل ِ سنگِ خاره هم‌

    ( فدایی مازندرانی)

    من و او که از آغاز جوانی، رخسار گرم و چشمان پُر از سوال و عسل دانش آموزان را بارها در کلاس ها به تماشا نشسته ایم و با نفس های پاک و همزاد با کتاب و کلاس، خو گرفته ایم؛ همین ره توشه ی همزیستی، بَسِمان است تا در دَمدمه‌ها و گردنه های هول خیز زندگی، پشتوانه مان باشد و رَهِ روشنایی را نشانمان دهد.

    دیروز، او بود و صدایش با سیمای کارِ آموزشی و تلاش ِ علمی، توأمان به چشم و گوش می آمد. امروز که رفت، صدایش با خاطره در انباره ی خیال و سیمایِ نکویش در گوشِ هوش و چشمِ دل ما، امتداد دارد.

    لیکن عزیز! رسم و راه و هنجارِ حیات دنیوی، این چنین است.

    همه کارهای جهان را در است           مگر مرگ، کان را در دیگر است

    (فردوسی)

    منطقِ آمدن و بودنِ ما در این ایرمان سرای، با رفتن به کمال و رَستن می‌انجامد.

    زایش و بالش و فرسایش، زنجیره‌های بی گمانِ زیستمان در این کاروانگه هستند که در کمینگهِ گسستن اند..

    على علیه‏السلام مى‏فرماید: خداى متعال، فرشته‏اى دارد که هر روز، بر آدمیان بانگ برمى‏‌آورد که بزایید براى مردن؛ بیندوزید براى نابود شدن؛ و بسازید براى ویران شدن:

    «إنَّ لِلّهِ مَلَکاً یُنادی فی کُلِّ یومٍ: لِدُوا لِلْمَوتِ وَاجْمَعُوا لِلْفَناءِ وَابْنُوا لِلْخَرابِ!».( نهج‏البلاغه، کلمات قصار، شماره 123)

    آری، ای عزیز! من و تو به هر سبک و سانی که چاره گری کنیم؛ همان خواهد شد که در دفترِ تقدیر، رفته است:«العبدُ یُدَبّر واللّهُ‏ یُقَدّر» و «تقدیرى یَضحَکُ بِتَدبیرک».

    گفتم از قیدش به دانایى برون آیم، ولیک      آن چنان، تدبیر کردم، وین چنین، تقدیر بود!

                (خواجوى کرمانى)

    به هر روی، آن چه در این توفانِ روحی و آشوب درون و در این روزگارِ برگ ریزِ انسان ها در کارزارِ کرونا، نسیمِ آسایش و آرامش را به ارمغان می آورَد و مرهمی بر زخم جان می نشانَد؛ پناهیدن به درگاه خدای مهربان است. آرامکده ی دل ها، یاد اوست: «أَلا بِذِکرِ اللَّهِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ» (الرعد، 28).

    این اندازه گفتم و نوشتم تا کمی از سوزِ نهانی ام و شراره های آتشِ درونی ات را بکاهم و به خُنکای یادِ کرامت‌گونِ او، گوارا سازم؛ وگرنه:

    این قدر گر هم نگویم، ای سَند              شیشه ی دل، از ضعیفی بشکند

    شیشه ی دل را چو نازک دیده‌ام            بهرِ تسکین، بس قبا بدریده‌ام 

                                                                                (مولوی، مثنوی، دفتر پنجم)

    به گمانم حدود تابستان سال های 1385 یا 1386 بود که نخستین بار در دوره های تربیت مدرّس کتاب های نوپدید فارسی، دکتر کرامتی را دیدم و با ایشان آشنا شدم. قامتی بلند بالا داشت و به اندام بود. رخساری گندمگون داشت و از قسمتِ پیشانی، موی سرش به عقب نشسته بود. صبور و آرام، کم سخن و متین به چشم می آمد.

    از آن سال به بعد، چندین بار ایشان را در دوره های کشوری دیده بودم؛ معمولاً خاموش و موقّر بود. آخرین تماسِ شنیداری و گفت و گوی تلفنی من با دکتر کرامتی، در دی ماه سال 1399 بود که ایشان دبیر علمی همایش«الزامات آموزش زبان و ادبیات فارسی»بود و برای برنامه های آن، با هم سخن گفتیم.

    « تو گویی دو گوشم پُر آواز اوست». ( فردوسی)

    درگذشت روان شاد دکتر سید علی کرامتی مقدّم را به همه ی استادن و دبیران زبان و ادب فارسی، تسلیت می‌گویم؛ برای شادی روحِ آن برادر بزرگوار، «سلام و صلوات و فاتحه ای نثار باد».

    با نهایت ادب و ارادت و احترام، برای آن مرحوم، طلب رحمت و مغفرت الهی؛ و برای شما و بازماندگان آن شادروان، دلی آرام، تنی بی گزند، خانه ای آباد و فرجامی نیک، آرزو دارم.

    فریدون اکبری شلدره

    تهران

    پانزدهم مرداد یک هزار و چهارصد خورشیدی



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    انواع متن
    جمعه 100 اردیبهشت 10  6:52 عصر

     

    چیستیِ متن

    متن، آن چیزی است که در برابر دیدگان ما یا هر خواننده و بیننده، جای می‌گیرد و دست مایه‌ای برای به کار افتادن چرخه‌های کارخانه‌ی مغز می‌شود؛

    یعنی، هر صفحه، صحنه و رویداد یا آوایی، از دید ما متن است. از این رو، متن می‌تواند:

    - دیداری باشد؛ مانند تصویر، صحنه، فیلم یا رویداد.

    - شنیداری باشد؛ مانند هر صدایی که آگاهانه به آن گوش می‌سپاریم و در پی آن ذهن، معناسازی می‌کند.

    - خوانداری باشد؛ مانند این نوشته یا هر نوشته‌ی دیگر که در آن، کلمات، نماد دیداری هستند؛ به همین سبب، متن‌های خوانداری، متن‌های دیداری هم به شمار می‌روند.

    پس، متن نوشته و متن تصویری هر دو دیداری‏اند؛ تفاوتشان در این است که در متن دیداریِ تصویری، نمادِ خواندن، شکل، نگاره، صحنه یا رویداد است امّا در متن نوشتاری، نمادِ خواندن، واژه‌های سازمان یافته از الفبا هستند.

    هم‌چنان که از این نگاشته، دریافت می‌شود؛ ما بر این باوریـم که متن، جهانی و سازه‌هایی دارد و به گونه‌هایی بخش می‌شود.

                                        (ر.ک: «هم آوایی با جهان متن»، اکبری شلدره، 1399، نشر تیرگان، تهران،چاپ اوّل، ص18)



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    هم آوایی با جهان متن(2)
    چهارشنبه 99 اسفند 13  12:16 عصر

    سطرهایی از کتاب:

    متنِ شنیداری:

     

    هنوز پرتو خورشید به درون شاخ و برگ درختان باغ نرسیده بود که من رسیدم و کنارشان نشستم.

    چشمم را به بوته‌های گل، و گوش و هوشم را به صدای چهچه‌ی روح انگیز بلبلکانِ لای شاخ و برگ درختان سپردم. در تماشای گل بوته‌ها چیز جالبی را دیدم.

    شاخه‌های پرخار و تهی از گل؛ تقریباً همه‌ی بوته‌ها، بی گل بودند. شاید ریخته و یا چیده شده بودند، اما تیغ‌های بلند و نوک تیز در کنار برگ‌های بی گل، خودنمایی می‌کردند.

    کمی اندیشیدم و دیدم در زندگی ما آدم‌ها هم، رسم طبیعت چنین است که فرصتِ گلچهرگان و گل‌خویان و گل‌گویان، اندک است؛ امّا خارخویان و گزنده‌گویان، دیر زی اند و جلوه‌گری می‌کنند!

    در این صبح دل انگیز، بلبلکان امّا آن چنان نغمه‌گری و دلبری می‌کردند و از هزارآوای خود، نوا بر می‌آوردند که ناگاه تمام هوش و حس و حواسم را به خود کشاندند و مرا به خود خواندند و فکر خار و گل را از سر به در بردند و به نغمه‌سرایی وا داشتند.

    آن‌ها می‌خواندند و من پس از لحظاتی گوش سپردن، همان لَخت‌های آوایی را به تقلید برمی‌آوردم... (ر.ک: اکبری شلدره، 1399، هم آوایی با جهان ِ متن، انتشارات تیرگان، تهران، چاپ اوّل، ص 19)



    نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    هم آوایی با جهان متن
    پنج شنبه 99 بهمن 2  7:36 عصر

     

    چیستیِ متن

    هر چیزی که چرخه‌های کارخانه‌ی ذهن را به کار اندازد، «متن» است؛ متن، دست‌مایه‌ی خوانش و سرمایه‌ی کُنشِ مغز است. از این دید، متن چیزی است که خواننده، بر پایه‌ی خوانش خویش، بهره‌ای یا بازتابشی از آن را از برون به درون ذهن، می‌برد؛ مثلاً هنگامی که در برابر دریایی می‌ایستیم و به آن چشم می‌دوزیم، گستره‌ی دریا، همان متن است. زمانی که زیر درختی می‌ایستید، برگی از آن را به کف می‌گیرید، آن برگ، متن پیش روی شماست. لحظه‌ای که بوی خوشی به دریچه‌ی بویایی شما می‌رسد و حسّ لطیف آن، شما را با خود می‌برد؛ آن بو، متن است. یا آن دَمی که آهنگ و نغمه‌ای گوش شما را به خود فرامی‌خواند، همان متن است. مزه‌ای را که می‌چشید و یا چیزی را که لمس می‌کنید، اینان هم متن هستند.

    حتّی آن لحظه‌ای که در خلوت و تنهایی نشسته‌اید و به چیزی می‌اندیشید، همان چیز ذهنی، متن شماست. برای نمونه «دود سیگار» در نگاه «دیکنز» نویسنده‌ی «آرزوهای بزرگ»، متن است که وقتی آن را می‌بیند،.... (ر.ک: کتاب: هم آوایی با جهان متن، دکتر اکبری شِلدره، 1399، نشر تیرگان، تهران)

     

    *کتاب « هم آوایی با جهان متن، به قلم دکتر فریدون اکبری شِلدره، از سوی نشر تیرگان در تهران، انشتار یافت.



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    در باغ آفتاب( یادی از استاد ایرج اصغری)
    یکشنبه 99 دی 21  10:40 صبح

    یکی از معلّمان خوب و اثرگذارم در دوره ی دبیرستان، آقای ایرج اصغری(1320 -1399) بود که پانزدهم دی از میان ما خاکیان رفت.

    سال 1360 و 61 شمسی، در دبیرستان طالقانی در شهر ساری، در رشته ی فرهنگ و ادب، کلاس یازدهم و دوازدهم، دانش آموز بودم.

    «آقای ایرج اصغری» دبیر دستور زبان فارسی و آیین نگارش ما بود؛ مردی میانه اندام، گندم گون، متین و آرام و موقّر؛ موهای میانه ی سرش ریخته و از اطراف، وسط سر را پوشش می داد.

    صورتی تقریباً گِرد، صاف و تراشیده با کمان سیاه رنگِ سبیل بر پشت لب. کیف مشکی چرمینِ زیب داری داشت که همواره در زیر بغل می گرفت.

    دستور زبان فارسی را به تمام و کمال، من از کلاس های درس استاد ایرج اصغری آموختم؛ به گونه ای که بعدها در دوره های تحصیلی دانشگاهی، حتّی تا رده ی دکتری زبان و ادب فارسی، چیزی کاراتر و آموزنده تر از آن آموخته ها، ندیدم و نخواندم.

    البتّه کتاب ها و پژوهش های فراوانی در زمینه ی دستور زبان فارسی، پیشینه و تاریخ آن، خواندم و با استادان بزرگواری چون دکتر محسن ابوالقاسمی دستور تاریخی را در دانشگاه تهران گذراندم؛ امّا مقصود از تآثیر آموزنده و کارایِ آموزه‌های دستوری استاد اصغری، روش تجربی و کاربردی ایشان بود که سبب شد، فهم دستوری و شناخت ساختارِ صرفی و نحوی زبان فارسی، در من، بسیار عمیق و اثربخش باشد.

    روش آموزش ایشان این گونه بود که نخست، تعریف ساده و کوتاهی از موضوع دستوری را می گفتند و ما در دفتر ویژه ی دستور زبان، می نوشتیم؛ سپس، بیتی از شعر را، بر روی تخته ی کلاس می نوشتند.

    در مرحله ی سوم، واژگانِ آن بیت را از دیدِ صرفی و تجزیه ی واژگانی بررسی می کردند و یادداشت می کردیم. در مرحله ی چهارم، دو باره به آغاز بیت بر می‌گشتند و روابط واژه های بیت را از نظرِ ترکیبِ دستوری یا نقشِ نحوی بررسی می کردند و چگونگی ارتباط کلمه ها با هم و نقش پذیری آن ها را به روشنی به کمک معنی، توضیح می‌دادند؛ در این هنگام، تازه ما می فهمیدیم که مثلاً گاهی فعل در اوّل جمله، فاعلِ جمله در میانه، مفعولِ آن، در آخرِ بیت هم می تواند جای بگیرد.

    یکی از آن نمونه ها، هنوز در یادم هست که این بیت گلستان سعدی (باب اوّل، حکایت 19) بود: اگر ز باغِ رعیت، مَلِک خورَد سیبی برآورند غلامانِ او، درخت از بیخ این شیوه ی یافتنِ « نوع» و « نقش» دستوری کلمه ها را ایشان به فراخور زمان کلاس، با بیت های فراوان، انجام می دادند؛ یعنی آموزش دستور زبان در عمل و کالبد شکافی ساختارِ دستوری شعر زبان فارسی.

    به هر روی، این شیوه ی کالبدشناسی و شکافتنِ پیکره ی شعر، درکِ چگونگیِ جابه جایی کلمه ها را در زبان شعر برای ما آسان کرده بود. از این رو، من معمولاً در فهم متن، پیچش و دشواری چندانی نداشتم.

    دستور را خوب می فهمیدم و در آزمون ها همواره نفر اوّل یا دوم بودم. به همین سبب، پس از مدتی، استاد اصغری، گاهی در میانه ی یک زنگ، از کلاس دیگر، کسی را به سراغ من می فرستاد و من با اجازه ی معلّم می رفتم به آن کلاس، ایشان می گفتند: «اکبری، درس دستور امروز را برای این کلاس بگو». البتّه امروز می فهمم که ایشان این کار را هم برای ایجاد انگیزه ی بیشتر در من و هم برای ترغیب دیگر شاگردان، انجام می دادند؛ تا در بچه ها هم حسّی و خود باوری بیشتری نسبت به خویش و درس، پدید آورند.

    در همین روزها بود که نمره ی خوبی در امتحان، از درس ایشان گرفته بودم و استاد برای تشویق من، یک کتاب به من هدیه دادند، به نام «تأثیر تکنولوژی در زندگی»؛ این کتاب، هنوز در کتابخانه ام هست. درس دیگری که استاد ایرج اصغری به ما آموزش می داد،« آیین نگارش» بود. یک روز این موضوع را برای نوشتن داده بود و شگفتا که هنوز موضوع و آن چه نوشته ام را تقریباً در یاد دارم؛ موضوع این بود: « مردان بزرگ به قله های کوه می مانند که هر چه از دامنه ی آن ها دورتر می شویم، عظمت آن ها در نگاهمان بیش تر می شود».

    و اکنون من پس از گذشت سی و چند سال از آن یادها و لحظه ها و استشمام از آن خاطره های روح نواز و دل‌انگیز، به روشنی و رَخشانی، عظمتِ تأثیرِ نفسِ گرم یک انسان صادق و معلّمِ پاک دَم را احساس می کنم.

    دَمِ گرم و نفسِ گوارای معلّمان متین و راستکار، چونان باغِ آفتاب است که بوته ها و نهال های فراوانی را در پرتوِ جانبخش خویش، به یکسان، می پروراند و طفلِ أبجد خوان را در سایه ی پُر مِهر خود، پیرِ سخندان می گرداند. در شاهنامه ی حکیم ابوالقاسم فردوسی، ایرج، پسر فریدون است و فریدون به سوگِ ایرج نشسته است.

    اکنون هم فریدون به سوگ استادش، ایرج، این سوگ نامه را نگاشته و « قلم را لَختی گریانده» است.

    خروشی برآورد دل سوگوار              یکی زرّ تابوتش اندر کنار

    به تابوت زر اندرون، پرنیان                نهاده {تنِ}ایرج اندر میان

    بر این گونه گردد به ما بر، سپهر       بخواهد ربودن، چو بنمود چهر

    مبَر خود به مِهرِ زمانه، گمان             نه نیکو بوَد، راستی در کمان

    یکی پند گویم تو را من، دُرست        دل از مِهرِ گیتی ببایدت شُست .(شاهنامه، فردوسی)

    روحش شاد و یادش گرامی و مانا باد

     



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    <      1   2   3   4   5   >>   >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    کودک و زبان مادری- 12
    کودک و زبان مادری -11
    کودک و زبان مادری-10
    کودک و زبان مادری-9
    کودک و زبان مادری-8
    کودک و زبان مادری-7
    کودک و زبان مادری-6
    کودک و زبان مادری - 5
    کودک و زبان مادری - 4
    کودک و زبان مادری-3
    کودک و زبان مادری-2
    کودک و زبان مادری -1
    زبان، شاهراه رسیدن به جهان نور و روشنایی و علم
    کالبد شکافی رمان «ملت عشق»
    نمایی از درون
    [همه عناوین(252)][عناوین آرشیوشده]

    سه شنبه 103 آذر 13

    کل:   593300   بازدید

    امروز:   13   بازدید

    دیروز:   102   بازدید

    فهرست

    [خـانه]

    [ RSS ]

    [ Atom ]

    [شناسنامه]

    [پست الکترونیــک]

    [ورود به بخش مدیریت]

    پیوندهای روزانه

    وبلاگ ادبی [266]
    سایت های ادبی [275]
    گروه ادبیات فارسی [694]
    [آرشیو(3)]

    آشنایی با من

    زبان آموزی

    لوگوی خودم

    زبان آموزی

    دسته بندی یادداشتها

    مقتل[2] . مقتل ، فدایی مازندرانی ، ادب عاشورایی . مقتل فدایی مازندرانی . مقتل فدایی مازندرانی ، نوحه ها . نشان اضافه، همزه، خط فارسی . نگرش شبکه ای ، فارسی ششم، رویکردخاص،رویکردعام، برنامه ی درسی ملی . نوروز . واژه های مصوّب . واژه، گزینش، بافت سخن، کاربست . کُنش خواندن، دریافت، فرایندهای مغزی . کودک، زبان، حس ها، واژه ها . کودک، زبان، خانو.اده، محیط، . کودک، زبان، سواد دیداری، انباره ی بصری، یادگیری. . کودک، یادگیری، زبان، حس ها، دریچه های دروندادی. . کودکف زبان آموزی، حافظه ی شنیداری، ایرج میرزا . آبشخور . آداب نوشتن ، هنجارهای درست نویسی . آموزش ، فراشناخت ، هداف ، مراحل . آهنگ، لحن، عاطفه و فضای حسّی متن، ادبیات، علوم و فنون . آوردگاه، علوم، فنون، ادبیات، فارسی، دهم . انشا ،توسعه ی تفکر و پرورش توانایی . ایران . ایستگاه سوم - علوم - فنون . تربیت . تصویرگری، صندوقی، کتاب درسی . جشن . جنیدی . حافظ . حس ها، ادراک، آگاهی. . حس ها، رودهای درون ریز، ذهن و یادگیری . خودارزیابی، پاسخ، علوم و فنون، ادبی، پایه ی دهم، کتاب درسی. . دگردیسی،فرارفتن،خاک شدن ،شکفتن،تیمار نفس سرگش . زبان . زبان آموزی،درهای علوم،حواس برونی . زبان فارسی، نشانه ها، نام گذاری و... . زبان، بافت ها و باروها، زمان.دگردیسی. . زبان، تلفّظ، کودکان، . زبان، زایش و فرسایش . زبان، گفتار، نوشتار، واژ، هم آیند و پس آیند. . زبان، کودک، مادرآوَرد بودن. . شعر فاطمی . صلاحی . صور خیال . طنز . علوم ، فنون، ادبیات، کارگاه، کالبدشکافی، فصل، پایه ی دهم . علوم و فنون، ادبی، خودارزیابی، تاریخ ادبیات . علوم، فنون، ادبی، خودارزیابی، دهم، قلمرو ها . علوم، فنون، ادبیات، کالبدشکافی، قلمرو ها، کتاب درسی . علوم، فنون، دهم، خوانش و نگارش . غزلیات شمس ، مولانا جلال الدین . فارس، آباده، سفرنگاشت . فارسی دهم، کالبد شکافی، قلمرو ها . فدایی ، اربعین . فدایی مازندرانی . فدایی مازندرانی ، صور خیال ، شعر عاشورایی . فدایی مازندرانی، مرثیه، هلال غم، محرم . فرهنگ، معلم، گوهر، هنر، پیکره و قلب . فرهنگستان . قرآن . کارگاه، تحلیل، علوم ،فنون، ادبیات، بازآموزی، یادیاری . کلیات، سوگ نامه، عاشورایی ، فدایی، مقتل منظوم . کودک . متن، جهان متن، رابطه، خوانش، چندآوایی . متن، خواننده، معنا . متن، ساختار و پیکره، جغرافیا . متن، گونه های متن، متن شنیداری . متن، مقام، حال و لحن . متن-خوانش پذیری- چندصدایی .

    آرشیو

    زبان آموری
    عاشورایی
    روش های یاد دهی - یادگیری
    بهاریه
    خواندن
    مولوی جلال فرهنگ
    فرهنگستان
    نام ها و یاد ها
    سپاس نامه
    درودی چو نور دل
    مهارت های نوشتاری

    اشتراک

     

    طراح قالب

    www.parsiblog.com