سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زبان آموزی

دانش، پرده ای جلوگیر از آفت هاست . [امام علی علیه السلام]

نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

نقش شعر در یادگیری زبان
پنج شنبه 92 شهریور 7  8:9 صبح

تازه ترین اثر در قلمرو نقش شعر در پرورش توانایی های زبانی فراگیران و تقویت مهارت های زبانی با عنوان « زبان آموزی و شعر» از سوی نشر تیرگان در تهران منتشر شد . برای آشنایی بیش تر ،پیش گفتار این اثر را فرا پیش می نهیم:

زبانِ هر سرزمین و آیین و فرهنگی، رنگی از تبار فکری و باورشناختی همان بوم و بر دارد و نمایانگر چهره‌ی فرهنگی و هویت ملی یک سرزمین است.

زبان فارسی یکی از بنیادی‌ترین بنایی است که رخسار پرفروغ و تبارنامه‌ی رخشان ایرانیان را بر پیشانی خود دارد. کشور بزرگ ایران اگرچه گستره‌ی فرهنگی بسیار فراخ‌دامنی دارد و در این جغرافیای فرهنگی، گویش‌ها و لهجه‌ها و گونه‌های زبانی فراوانی را در خود پرورانده است اما فارسی را به‌عنوان زبان معیار و ملی خویش به‌کارگرفته است و ازآن آبشخورها و گنجینه‌های زبانی و واژگانی گویش‌های وطنی، پیوسته، مایه ور شده است. به همین‌روی، زبان ملی ما، فارسی، بنیان اصلی همبستگی و همنوایی مردمِ این کشور است.

تکیه‌گاه آموزش رسمی و مَدرسی ما از آغاز تا فرجام دوره‌های یاددهی- یادگیری نظام عمومی و دانشگاهی، زبان فارسی است. به دیگر سخن، زبان فارسی درگاه آموزش و یادگیری ماست. بزرگ راهی است که ما را به سمت دنیای معارف بشری و سرزمین روشنان، فرامی‌برد.

آموزش اگرچه، بنیانی چندسویه است و گم‌گوشه‌هایی دارد اما کاراترین سوی آن زبان است. البته زبان خود در آموزش، جایگاهی چندپهلو دارد، زمانی هدف آموزش است، گاهی موضوع آموزش است و هنگامی دیگر ابزار و گذرگاه آموزش و یادگیری ماست. بنابراین، بسته به این‌که از کدام دیدگاه بنگریم، سازوکار و آهنگ رفتار ما از گونه‌ای دیگر خواهد بود.

نوع نگاه ما در این اثر به زبان، از گونه‌ی نخست است یعنی از دید ما زبان در آموزش، هدف است. پس زبان‌آموزی با رویکرد پرورش، تقویت و فراگیری مهارت‌های زبانی، فرودگاه و نقطه‌ی هدف ماست.

زبان‌آموزی برپایه‌ی مهارت‌ها، بسیار فراخ‌دامن است. در یک بخش‌بندی فراگیر، زبان را به دو پهنه‌ی مهارت‌های دریافتی و مهارت‌های برون‌دادی تقسیم می‌کنیم.

این دو پهنه را به نام‌های دیگر هم خوانده‌اند، همچون:

1) مهارت‌های ادراکی، شفاهی، خوانداری و واردات زبانی (= دریافتی)

2) مهارت‌های تولیدی، کتبی، نوشتاری و صادرات زبانی (= برون‌دادی)

هریک از این دو قلمرو از مهارت‌ها نیز به اجزا و عناصر سازه‌ای دیگری بخش می‌شوند که از آن ها به پاره مهارت‌ها، خُرده مهارت هاو یا ریزمهارت‌ها نام برده شده است. مثلاً پاره‌مهارت‌های خوانداری زبان که در«سوادخواندن»و رسیدن به توانایی درک و دریافت بسیار نقشمند و اثرگذارهستند،خود به دو دسته، بخش شده‌اند: آوایی، حسی ـ عاطفی. پاره‌مهارت‌های آوایی مانندتکیه، ‌مکث و درنگ، لحن، آهنگ، کشش و گسست آوایی.پاره‌مهارت‌های حسی ـ عاطفی که خواست ما، بهره‌گیری از پنج حس برونی، به هنگام آموزش و کاربست مهارت‌های زبانی است.

در این کتاب، درحقیقت ما دریچه‌ای به سمت دنیای زیبا و فریبای زبان‌آموزی گشوده‌ایم چون مخاطبان آموزش و یادگیری زبان در آموزش مدرسی ما، کودکان هستند. پل بسته‌ایم میان جهان کودکان و دنیای زبان. به همین‌سبب به ناز و نیازهای کودکان و فرایند رشد ذهنی، زبانی، جسمانی و توانایی ادراکی آنان نیز پرداخته‌ایم.

این کتاب با موضوع«زبان‌آموزی و شعر»،دردوپاره،سامان یافته است.

پاره‌ی نخست به مسأله‌ی زبان و جهان خیال‌خیز کودکان و اصول و مبانی رشد و مراحل آموزش و یادگیری اختصاص یافته است. در این قسمت، با بهره‌گیری از منابع گوناگون از منظر روان‌شناسی و شناخت فرایندهای ذهنی به شرح یادگیری کودک و زبان‌آموزی پرداخته ‌ایم و درپی تبیین مهارت‌های زبانی، موضوع خوانش و سواد خوانداری و نقش شعر در آموزش و یادگیری و پیوند آن با پهنه‌ی زبان‌آموزی را بررسی کرده‌ایم.

پاره‌ی دوم کتاب، کالبدشکافی و بازشناسی ساختار و محتوای نمونه‌های خوب شعر کودک است. در این بخش، کار بر هنجاری استوار است و همه‌ی نمونه‌های شعری برپایه‌ی همان هنجار و ساختار تحلیل شده اند. پیشی و پسی و چینش شعرهای این بخش برپایه‌ی نظم و سازمان‌دهی کتاب درسی استوار است.

به‌سبب این‌که، شعر یکی از ناب‌ترین ساخت‌های زبانی است و از چند عنصر احساس، عاطفه، آهنگ و خیال، بهره می‌گیرد؛ با دنیای روحی و روانی وجهان نرم و پرّان زبان کودک، پیوستگی کاملی دارد. از این‌رو، ما بر این باوریم که شعر در زبان‌آموزی و زبان‌گشایی کودکان، بسیار تأثیرگذار است.

این اثر، چون نگاهی تازه به شعر دارد و شعر را از دید زبان‌آموزی، سنجیده است هم برای شاعران و نویسندگان کودک‌نویس و هم برای پژوهندگان پهنه‌ی زبان‌آموزی و نیز استادان ودانشجویان قلمرو آموزش زبان، سخنی دارد و آنان را به خویش فرامی‌خواند.

 منبع :

-          زبان آموزی وشعر، اکبری شلدره، فریدون و منوچهر علیپور، انتشارات تیرگان ، تهران ، چاپ اول ، 1392       

  

 ***

و این هم پاسخ  به  پرسش برخی از دوستان :    

فرهنگستان زبان و ادب فارسی، پیوسته نوشتن واژه ی «  فناوری » را درست می داند تا با واژه ی «فن آوری » به معنای« انتقال تکنولوژی »اشتباه نشود.

واژه فناوری برآمده از چهار پاره است:فن + میاوند الف + پسوند - ور + ی مصدری

این واژه بر بنیاد کلمات دیگر زبان فارسی مانند دلاوری، تناوری و جنگاوری ساخته شده است و معنی آ ن «فَنوَری» است. آوردن تشدید بر روی کلمه ی فن از دید فرهنگستان ،درست است، هر چند در زبان فارسی نوشتاری امروز کمتر به کار می رود.فرهنگستان زبان و ادب فارسی واژه ی فناوری را برابر واژه ی« تکنولوژی »قرار داده و به معنای داشتن و به کار گرفتن فن و روش های علمی و ورزیدگی در آن دانش ، دانسته است و این معانی را با استفاده از پسوند (ور) که معانی دارندگی و ورزندگی را  بیان می کند به واژه ی فناوری منتقل ساخته است.

         



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    او مرد بود پیشتر از کاروان برفت
    یکشنبه 92 تیر 9  6:53 عصر

    انّالله و انا الیه راجعون

    و پدرم (حاج محمد اکبری شلدره) آن که چون خود بود و بزرگ، آخرین روز بهار را دید و چشید و در عصر روز پنج شنبه 30/3/1392 داغی به دل نهاد و از لبه ی پنجره ی چشم ما پرکشید و رفت به سوی او !

    دردی به دل رسید که آرام جان برفت                 وان هر که در جهان به دریغ از جهان برفت

    شاید که چشم چشمه بگرید به های های             بر بوستان ،که سرو بلند از میان برفت

    گیتی برو چو خون سیاووش نوحه کرد              خون سیاوشان ز دو چشمش روان برفت

    هشیار سرزنش نکند دردمند را                       کز دل نشان نمی‌رود و دلنشان برفت

    چشم و چراغ اهل قبایل ز پیش چشم              برق جهنده چون برود؟ همچنان برفت

    لیکن سَموم قهر اجل را علاج نیست                بسیار ازین ورق که به باد خزان برفت

    ما کاروان آخرتیم از دیار عمر                        او مرد بود پیشتر از کاروان برفت

    ای نفس پاک ، منزل خاکت خجسته باد            تنها نه بر تو جور و جفای زمان برفت

    دانند عاقلان به حقیقت که مرغ روح                وقتی خلاص یافت ، کزین آشیان برفت

    زخمی چنان نبود که مرهم توان نهاد               داروی دل چه فایده دارد، چو جان برفت؟

    شرح غمت تمام نگفتیم همچنان                    این صد یکیست کز غم دل بر زبان برفت

                                                   ***

    *رَبِّ ارحَمهُما کَما رَبَّیانی صَغیرا.بخشی از آیه ی 24 سوره اسرا

    پروردگارا، پدر و مادرم  را به پاس آن که مرا در خُردی پرورانده اند ؛ مورد مهر و نواخت خودت قرار بده .

    بر روانش درود ،امید که با کربلائیان همراه و همسفر باد.

     



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    زبان در نگاه دانشمندان مسلمان (2)
    پنج شنبه 92 خرداد 23  10:34 عصر

    ابن خلدون

    ابن خلدون نیز زبان را پدیده ای انسانی و اجتماعی می داند و می­گوید :« گفتار و سخن،معانی و مفاهیمی را که در ضمیر انسان نهفته است،تعبیر می­کند... الفاظ و لغات واسطه­ها وپرده­هایی میان ضمایراند و به منزله‌ی پیوندهایی میان معانی و مهره­هایی بر آن ها هستند ».(ابن خلدون،  ص 849 و ص 1153 )

    زبان را باید در جامعه آموخت ، یعنی با زندگی کردن در میان متکلمان به‌یک زبان، زودتر می­شود زبان آن جمع را فراگرفت . ابن خلدون آموختن صرف و نحو و معانی و بیان و جز آن ها را برای آموزش زبان کافی نمی­داند».( ، ابن خلدون، صص 1197 و 1199).

    به باور ابن­خلدون :« زبان­ها هم به وراثت از نسلی به نسل دیگر می­رسد».و در این امر برای او سیاست و سلطه‌ی اقوام غالب، نقش عمده­ای دارد ،چنان که گوید :

    «باید دانست که لغات مردم شهرها عبارت از زبان ملت یا قومی است که بر شهرها غلبه می­یابند یا آن ها را بنیان می­نهند» (ابن خلدون،ص 764).

    ابن خلدون درباره‌ی ستد و داد و تاثیرپذیری ومرگ زبان­ها ، دیدگاه جالب و نظر معتبری را بازگو کرده است : «دوری از یک زبان در نتیجه‌ی آمیزش با بیگانگان است و بنابراین هر قومی بیشتر با بیگانگان درآمیزد لهجه­اش از زبان اصلی دورتر خواهد شد». (ابن خلدون، 1353، ص 1188 ) .

    چکیده‌ی دیدگاه ابن خلدون در باره‌ی فراگیری زبان این است که : زبان را نمی توان از روی قواعد صرف و نحو و معانی و بیان فراگرفت بلکه وی دو شیوه‌ی عملی را یادآور می شود :

    الف زندگی و درآمیختن با یک قوم از راه معاشرت

    ب- فراگرفتن متون و اشعار و خطب و دیگر آثار محاوره‌ی یک ملت .و به عقیده‌ی او قواعد خشک صرف و نحو و بلاغت ،هرگز ممکن نیست وسیله‌ی فراگرفتن زبان بیگانه باشد .( ابن خلدون، ص1194)

    منبع : اکبری شلدره،دکتر فریدون ، 1390 ، بررسی و نقد رویکردها و روش های آموزش زبان فارسی در ایران ، دانشگاه شهید بهشتی ،تهران



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    زبان در نگاه دانشمندان مسلمان ( 1 )
    پنج شنبه 92 فروردین 22  6:22 عصر

     

    برای شناخت دقیق تر دیدگاه­های دانشمندان مسلمان درباره‌ی زبان و گفتار و مهارت های زبانی ،آراء متفکران جهان اسلام را فراپیش می نهیم تا از این طریق، دانسته شود که پیش از به وجود آمدن علم زبانشناسی و رشته­های مربوط به آن ، اندیشمندان ما پیش تر از غربیان به این علم ،پرداخته بودند .

    نخست، افضل الدین کاشانی معروف به "باباافضل " است وی شاعرپارسی­گوی و شیعی مذهب و فیلسوف است  .

    بابا افضل کاشانی

    وی از حکیمان بزرگ ایران است که در قرن ششم و اوائل قرن‏ هفتم هجری می زیسته و افزون بر تألیفات عربی، رسائل فارسی در حکمت و فلسفه از خود به‌یادگار گذاشته است. بابا افضل،انسان را عضوی از پیکره‌ی جامعه و نیازمند به همکاری و مشارکت می داند و می گوید :

    «اشخاص نوع مردم به قیاس با اشخاص انواع دیگر ، به‌یکدیگر نیازمندتر باشند ، و مشارکت و معاونت ایشان در ترتیب اسباب معاش و معاد یکدیگر سودمندتر از مشارکت دیگران ، و هر یک را از دیگری یاوری بود در کارهای ارادی ، و از هنر یکدیگر برخورداری یابند ، از بعضی هنرها که خاصه ،نوع مردم را بود، نه از هر هنری که در آن با انواع دیگر انباز باشند».(کاشانی، 1337، مصنفات) .

    به عقیده‌ی باباافضل، افراد جامعه به سبب داشتن روحیه‌ی معاونت و حس مشارکت پذیری از هنرهای یکدیگر برخوردار می شوند و این امر به صورت زیر تحقق می­یابد:«آموزانیدن و آموختن را دو طریق نهاده­اند:

    یکی گفتن و دیگری کردن...و اما گفتن را خاصیت آن است که آسان­تر و زودتر به وجودآید از آن که مایه‌ی آواز و حروف به آسانی صورت بندد و آن هواست که به قوّت آواز دهنده بجنبد به حسب ارادت جنباننده ، بر شکلی خاص و به آلت شنوایی شنونده افتد ، و نفس شنونده از رسیدن آن جنبش هوا بر آن اشکال و هیأت مختلف ، که هر شکلی را حرفی خوانند، آگاه گردند»( کاشانی، 1337، مصنفات) .

     در نتیجه می­توان گفت:« گفتن به هم آوردن حروف بود بر شکلی خاص که رهبری کند سوی معنی و به هم آوردن حروف بر هیأتی و شکلی خاص ،رهبری را سوی معنی ،سخن خوانند» (کاشانی، 1337، مصنفات ).

    و سرانجام این پدیده‌ی اجتماعی به شیوه‌ی زیر عملی می­گردد :« در بی­خبری و طفلی از پدر و مادر و دیگران آموخته گرددشان و این گفتار عام به سه مرتبه حاصل گردد، برای آن که نخست­تر چیزی از آن که طفل آموزد در باب گفتن گفتار آواز نمودن بود و چون بر آن توانا گردد در آواز حرکات گوناگون پدید آوردن تا حروف ،هست شوند، و چون که حروف و حرکات در آواز نمودن بر وی آسان گردد به هم آوردن حروف آموزد تا سخن شود به هر لغت که اتفاق افتد تازی یا دری یا سوری یا غیر آن». (کاشانی، 1341، مصنفات ).

    بابا افضل ،مرحله‌ی "نوشتن "را پس از"گفتن " ­دانسته و به تفاوت زبان­ها و چگونگی«نهاده» شدن آن ها و نیز موضوع نگارش پرداخته و نوشته است :«فایده‌ی گفتار جز شنونده را نرسد   ]   و حاضران را   [   ، و غائب از آن بی­بهره ماند ، نفس را باز راه نمون شد به وضع رقوم نوشتن تا سخن را بدان ثابت و درنگی کنند و غایب از غایب و آینده از گذرنده تمام گردد.و هر دو گفتن و نبشتن دو شخص یا گروهی با هم بتوانند نهاد که آن چه‌یک شخص با خود راست کند و بنهد دیگران را از آن فائده ادراک نبود و از این است که لغت­­های مختلف باشند و همچنین کتابات که هر گروه به حسب بایست خود وضع کنند ، چنان که لغت تازیان دیگر بود و لغت پارسیان دگر...، تواند هر کس به لغتی دیگر گفتن... و نشاید که مردم را یکی مردم داند و یکی نامردم!».( کاشانی،1337، مصنّفات )

    برپایه‌ی آن چه از باباافضل آوردیم ،درمی یابیم که این حکیم عارف و دانشمند نه تنها زبان را پدیده ای انسانی ، اجتماعی ،قراردادی و آموختنی دانسته ، بلکه برتری زبانی و تباری ویک سویه نگری‌های قومی را نیز برنمی تابد.

    منبع: بررسی و نقدرویکردها و روش های آموزش زبان فارسی در ایران،دکتر فریدون اکبری شلدره ،1390،دانشگاه شهید بهشتی،تهران



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    بهار معرفت
    جمعه 92 فروردین 16  7:1 عصر

    ای خدای پاک و رحمان ،حال ما نیکو بگردان

    إذا رأیتُم الرّبیع فاکثروا ذکر النُّشور :این حدیث ،سخنی از  پیامبر اعظم(ص) در مورد بهار و آداب ورود و معرفت نسبت به بهار است. برپایه ی این سخن، هرگاه  بهار می­رسد باید فراوان آخرت را فرایادآوریم. هر گاه بهار را دیدید ،بسیار یاد رستاخیز کنید.رستاخیز طبیعت و گل و گیاه شما را به یاد نشور اصلی و رستاخیز هستی بیاندازد و این یاد را در دل و زبان پیوسته جاری کنید.

     

    سال 91 هم ،نفس های پایانی خود را برآورد وگام های واپسینی خویش را برداشت و به شتاب از خانه و کاشانه ی من و شما گذشت و رفت تا  به گنجینه ی تاریخ و صندوقچه های خاکناک مادربزرگ راه یابد.

    «الفُرصةُ تَمُرُّ مَرَّ السحاب » فرصت چونان ابر در گذر است !!

    سال نودویک خورشیدی هم هرچه بود،با همه ی فریبایی، گذشت و به تاریخ  و عمر ما،برگی افزود و رفت :

           از دی که گذشت هرچه گویی ،خوش نیست       خوش باش و ز دی مگو ،که امروز خوش است(خیام)

    حال و اکنونمان را در یابیم و از خدای بزرگ ،خوش بختی ،تندرستی ، شادان دلی و نیک فرجامی،برای خود و دیگرانسان های پاک نهاد، آرزو کنیم .

               بهاری داری از وی بر خور امروز     که هر فصلی نخواهد بود نوروز                          

                تا توانم چو باد نوروزی              نکنم دعوی کهن دوزی     (حکیم نظامی)

      نوروز از کهن ترین جشن های فرخنده ی ایرانی است که امروزه با فرّ و فروغی آیینی در ایران وجهان برگزار می شود .

    رسم و راهی است که از آفرینش الهی درس می گیرد و  بر این باور است که با نو شدن دنیا در چنین دمی، 

    انسان ها نیز این نوزایی را در تن و جان خود به کار گیرند و همراه با خانه تکانی ، تکانه هایی در دل ها پدید آورند .

    بنیاد نوروز ایرانی بر مهر و نواخت انسانی استوار است بنابراین ،پالایش درون و مهرآیینی،نیکوترین ره آورد نوروزی است .

    به جای بالارفتن از دیوار خانه و گردروبی از شیشه ها ،زنگار از زخسار ِحق بینِ دل ،برداریم  و  از درگاه پروردگار پاک بخواهیم که ما را از لغزش ها و لغزشگاه ها در امان نگاه دارد و دلی بی کینه و زلال و باصفا به ما ارزانی فرمایید .

             ای خدای پاک و بی انباز و یار        دست گیر و جرم ما را درگذار  (جلال الدین محمد)

             ز یاران ،کینه هرگز در دل یاران نمی ماند          به روی آب، جای قطره ی باران نمی ماند

                                                                                                                      (وحید قزوینی،دوره ی صفوی)

      نوروز بر همه ی ایرانیان گرم دل و مهربان ،فرّخ تر از پار و پیرار و اکنون باد .

      انشاالله سال نو ،برای ایران و ایرانیان سالی نیکو و پر خیر و برکت باشد تا در آن ،ارزش وجودی انسان بودن خویش را درک کنیم.

     روانشاد «آیت الله بهجت» فرمود:ما آمده ایم تا قیمت پیدا کنیم؛نه این که به هر قیمتی زندگی کنیم!

    خدای رحمان ،به ما لطف کند و بصیرت بخشد تا زندگی ما معنا و معنویتی پیدا کند.

    و هرگز مباد که زندگی ما حکایت آن یخ فروشی ،گردد که از او پرسیدند: یخ ها را فروختی؟ 

    با حسرت و آه ،گفت :نه ،ولی تمام شد!

    *

       سال ،می گردد که شاید چون تویی پیدا کند!

                                                                                  *

                همه ساله ،بخت تو پیروز باد     (حکیم فردوسی)

    حضرت آیت الله جوادی آملی در آخرین جلسه درس اخلاق سال 91  گفته در روایات ما آمده است که وقتی بهار را دیدید به یاد معاد باشید.چون در قرآن کریم یکی از نمونه‌های معاد را جریان بهار ذکر می‌کند.

    نتیجه ی بحث این که بهار انسان را به یاد قیامت می‌اندازد و در قیامت این کارها جزء خطرناک‌ترین کارهایی است که دامنگیر تبهکاران می‌شود و آن «تَقلیب قلوب و تَقلیب ابصار» است. در تحویل سال که بهار است به خدا عرض می‌کنیم :

    ای خدایی که دل‌ها را زیر و رو می‌کنی! ای خدایی که چشم‌ها را زیر و رو می‌کنی! ای خدایی که شب و روز را مدیریت می‌کنی !ای خدایی که سال را به سال دیگر،حال را به حال دیگر تبدیل می‌کنی، حال ما را به بهترین وجه تبدیل کن تا ما گرفتار تقلیب قلوب نشویم ،گرفتار تقلیب ابصار نشویم بلکه از احسن الأحوال بهره بگیریم.

    این عصاره  ی دعاست بر اساس تناسبی که بین بهار هست (یک) و معاد است (دو) و حوادث تلخ معاد است (سه) این ها کاملاً یادآور جریان معاد است. پس اگر در روایات دارد :وقتی بهار آمد به یاد معاد باشید یکی از راه‌های تذکره معاد همین است که ما از تقلیب قلوب نجات پیدا کنیم ؛از تقلیب ابصار نجات پیدا کنیم.

    جریان «مُقلّب القلوب و الأبصار» در قرآن دو جا ذکر شده و هر دو جا مربوط به مسئله معاد و قیامت است یکی اینکه فرمود :افراد کافری که دل هایشان را تطهیر نکردند ما در قیامت دل های این ها را زیر و رو می‌کنیم " وَنُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَأَبْصَارَهُمْ کَمَا لَمْ یُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ ".

    در آیه ی نود سوره ی مبارکه ی نور که از رجال الهی سخن به میان می‌آید ؛می‌فرماید: رجال الهی کسانی‌اند که "لاَّ تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ " این ها کسانی‌اند که "یَخَافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ " این ها از روزی می‌ترسند که دل‌ها زیر و رو می‌شود ؛چشم‌ها برگردانده می‌شود و زیر و رو می‌شود که این هم باز مربوط به مسئله ی قیامت است.

                                                                                                ***

            برآمد باد صبح و بوی نوروز            به کام دوستان و بخت پیروز

     

           مبارک بادت این سال و همه سال     همایون بادت این روز و همه روز  ( سعدی )
                                                                                           نوروز تان فرخنده  و دلتان شاد و خانه تان آباد.


  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    شگفتی های نهج البلاغه
    پنج شنبه 91 بهمن 26  12:33 عصر

    به نام پاک پروردگار زیبایی

    امام علی (ع ) سالار ِمردی و اسطوره ی انسانیت به کاتب خویش «عبید اللّه بن ابى رافع» می فرمایند :

    - ألق دَواتَک : در دواتت لیقه بینداز ؛

    - أطِل جِلفَةَ قَلَمِکَ : نوک خامه‏ات را بلندگیر ؛

    - وَ فَرِّج بَینَ السّطور:  میان سطرها را گشاده دار (فاصله بگذار)؛

    - وَ قَرمِط بَینَ الحُروفِ: حرف ها را نزدیک به هم بنویس ؛

    - فَإنّ ذلکَ أجدَرُ بِصَباحَةَ الخَطِّ :   که چنین کارها،برای زیبایى خط بهتر است [نهج البلاغه، حکمت 315]

     

    شگفتا ، که در اوج است اما به چه ریزه کاری ها و نازک دستی ها ،توجه دارد!!



    نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    سبب سازی و سبب سوزی
    دوشنبه 91 خرداد 29  6:56 عصر

    پیر مردی تیره روز و تنگ دست، باناداری و بی چیزی زندگی را  می گذراند و به  سختی  و دشواری بسیار ،برای زن و فرزندانش ،خوردنی  ناچیزی فراهم می کرد. از قضا ،یک روز دهقانی ، برای کمک مقداری گندم در دامنش ریخت و پیرمرد گوشه های دامن را به هم گره زد تا گندم را به خانه برساند . در همان حالی که به خانه بر می گشت با پروردگارراز و نیاز می کرد و آهی از نهاد برمی آورد و از مشکلات خود سخن می گفت و برای گشایش آن ها فرجی می جست و با خود تکرار می کرد: ای گشاینده ی گره های ناگشوده ،عنایتی فرما و گرهی از گره های ناگشوده ی زندگی ما بگشای. پیر مرد این دعا را زیر لب زمزمه می کرد و می رفت. 

                رفت سوی آسیا هنگام شام                         گندمش بخشید دهقان ،یک دو جام

                 زد گره در دامن آن گندم ،فقیر                         شد روان و گفت کای حی قدیر

                   گر تو پیش آری به فضل خویش دست                  برگشایی هر گره کایام بست

                   چون کنم یا رب در این فصل شتا                     من علیل و کودکانم ناشتا

                   می خرید این گندم ار یکجای کس                      هم عسل زان می خریدم هم عدس

                   آن عدس در شور با می ریختم                        وان عسل با آب می آمیختم

                    بس گره بگشوده ای از هر قبیل                      این گره را نیز بگشای ای جلیل

     ناگهان، یک گره از گره های دامنش از هم گشوده شد و گندم ها بر زمین ریخت . پیرمرد به شدت ناراحت شد وآه و حسرتی از دل برآورد و  رو به خدا کرد و گفت:                      

                                     من تو را کی گفتم ای یار عزیز           کاین کره بگشای و گندم را بریز

                                     آن گره را چون نیارستی گشود           این گره بگشوندنت دیگر چه بود

    دقایقی سپری شد . پیرمرد گرهی محکم به دامنش زد و خسته و نالان نشست تا گندم های به زمین ریخته را جمع کند ولی در کمال ناباوری ،چشمش به چیزی دیگر برخورد. دانه های گندم روی ... .     

                                                    چون برای جستجو خم کرد سر                 دید افتاده یکی همیان زر

                                                    سجده کرد و گفت ای رب ودود                  من چه دانستم ترا حکمت چه بود 

                                                   هر بلایی کز تو آید ،رحمتی است             هر که را فقری دهی آن دولتی است

                                                    هر که مسکین و پریشان تو بود              خود نمی دانست و مهمان تو بود         

                                                     گندمم را ریختی تا زر دهی                   رشته ام بردی که تا گوهر دهی 

                                                     در تو پروین نیست فکرو عقل و هوش              ورنه دیگ حق نمی افتد ز جوش

                                                                                                                      پروین اعتصامی

    ***

                                               از سبب سازیش من سودائیم                    از سبب سوزیش سوفسطائیم

                                                         در سبب سازیش سرگردان شدم                 وز سبب سوزیش من حیران شدم                    مثنوی معنوی

     



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    دلوی در چاه
    چهارشنبه 91 خرداد 17  7:38 عصر

    «آب انبار » ،تازه ترین اثر هوشنگ مرادی کرمانی است . آن چه در پی می خوانید ، نمی از خنکای روح انگیز نسیم فضای هزار توی آب انبار است .روزی بر سر آب انبار مرادی کرمانی حاضر شدم و دلوی در آن درانداختم و این همان چیزی است که از چاه و دلو برآمده است ،پس بنوشید :

    در چشم من این داستان ،یک پوسته دارد و یک هسته .پوسته، همان است که زنجیره ی حوادث را در مکتب خانه و شهر ،نشان می دهد .از این دید می توان گفت داستان آب انبار گونه ای باز آفرینی سال های پار و پیرار نویسنده و آمیختن آن با حکایتی از ادبیات کهن است . این نگاه ،داستان را در سطح ، نگه می دارد و همه ی پویه ها و گفته های اشخاص در معنای برونی واژه ها و کلام دریافت خواهد شد و خواننده به نهان خانه ی شخصیت ها و لایه های دنیای متن، گام نخواهد گذاشت .

     در این نوع نگرش ، همه چیز به این جا می انجامد که کودکانی در مکتب خانه دور از چشم مکتب دار با هم بازی می‌کردند. یکی برای دست یابی به حلوا صدای سگ در می‌آورد و آن دیگری به او حلوا می‌داد تا این کار را تکرار کند . معلم مکتب در این میان سر می رسد و سرزنش و عتاب آغاز می شود.و دیگر ماجرا.

     شاید بر پایه ی «قصه های مجید » ، « داستان آن خمره » و دنیای حاکم بر فضای ذهن و زبان نویسنده و آثارش ،این گونه گفته شود که قصه های مرادی کرمانی، ژرفا و عمق ندارند و شخصیت ها نیز چند سویه و چندلایه نیستند و برهمین بنیاد آب انبار را هم از بیرون ببینند و ساختمان برونی آن را به یاد بسپارند.

    اما گمان من این است که برای پی بردن به پیام اصلی داستان آب انبار باید از پلکان آن به زیر رفت تا لایه ی زیرین و خنکای نسیم چهره نواز آن را پس از بر آمدن و چشم به دنیای بیرون گشودن ، به دیده ی دل درک کرد.از این رو به نظر می رسد مرادی کرمانی از خاطره پردازی و روایتگری آمیخته به شوخی و طنز در قصه های پیشین ،عبور کرده است .به فراخور سن و سالش ،ژرفای نگاه وپختگی محتوایی نوشته اش فزونی گرفت و اکنون او همان شیخی است که پس از آموختن ادبِ درس، به تادیب و تیمار داشتِ نفسِ چَموش درون خود و دیگران به رسم جوانمردان و فتیان ، رو می آورد.

    از دید نمادشناسی به زیر رفتن از پلکان آب انبار می تواند تفسیری از رفتن به ژرفا و اعماق وجود و ورود به تاریک خانه ی نهاد نهان آدمی باشد و برآمدن از پستوی آن ، نماد رسیدن به روشنا و درک معارف و فضایل اندرونی و کنارزدن پرده های عادت و غبار تیره دلی . و ...

    گوارایتان باد!

    یادآوری : آن چه خواندید بخشی از نقد و تحلیل من از کتاب : آب انبار ،مرادی کرمانی ،هوشنگ، انتشارات معین ،چاپ اول ،تهران ،1391، است، کامل این نوشته به زودی منتشر می شود .



    نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    ،نیکوترین ره آورد نوروزی
    جمعه 90 اسفند 26  10:53 صبح

    ای خدای پاک و رحمان ،حال ما نیکو بگردان

    سال 90 هم گام های واپسینی خود را برمی دارد  و از خانه و کاشانه ی من و شما دور می شودو به گنجینه ی تاریخ و صندوقچه های مادربزرگ راه می یابد.

    هرچه بود گذشت :

    از دی که گذشت هرچه گویی خوش نیست            خوش باش و ز دی مگو که امروز خوش است

    حال و اکنونمان را در یابیم و از خدای بزرگ ،خوش بختی ،تندرستی ، شادان دلی و نیک فرجامی، آرزوی کنیم .

    نوروز از کهن ترین جشن های ایرانی است که با امروزه با فرّ و فروغی آیینی در ایران وجهان برگزار می شود .رسم و راهی است که از آفرینش الهی درس می گیرد و

     بر این باور است که با نو شدن دنیا در چنین دمی، انسان ها نیز این نوزایی را در تن و جان خود به کار گیرندوهمراه با خانه تکانی ، تکانه هایی در دل ها پدید آورند و

    بنیاد نوروز ایرانی بر مهر و نواخت انسانی استوار است بنابراین ،پالایش درون ،نیکوترین ره آورد نوروزی است .به جای بالارفتن از دیوار خانه و گردروبی از شیشه ها ،

    زنگار از زخسار حق بین دل برداریم  و از درگاه پروردگار پاک بخواهیم که ما را از لغزش ها و لغزشگاه ها در امان نگاه دارد و دلی بی کینه و زلال به ما ارزانی فرمایید .

    ای خدای پاک و بی انباز و یار             دست گیر و جرم ما را درگذار

    نوروز بر همه ی ایرانیان گرم دل و مهربان ،فرّخ تر از پار و پیرار و اکنون باد .



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    کهن ترین نیروگاه ایرانی
    پنج شنبه 90 اسفند 4  7:10 عصر

    یکی از نیروگاه های بنیانی در ایران ،زبان پرتوان فارسی است . هسته ی این نیروگاه شگرف زبان، واژگان آن زبان است

    که ما آن را قلب هر زبان می دانیم . بنابراین ،حفظ و نکوداشت و کاربری درست کلمات زبان ملی،کمک به سرزندگی و

    پویا سازی قدرت و عظمت زبان است . در این میان، نقش برخی نهادهای رسمی فرهنگی آموزشی و علمی، بسیار پر اهمیت است .

    غنی سازی و زایایی زبان فارسی امروز به غیرت و خودباوری و بازگشت به خویشتن ایرانیان ، به ویژه دانش آموختگان ،

    بازبسته است زیرا بسیار دیده ایم و شنیده ایم که برخی دانشگاه دیدگان در سخن و نوشته ی خود ،

    تلاش دارند تا خود را با به کارگیری واژه های بیگانه اثبات کنند، تو گویی اگر همان معنا را با الفاظ شیرین و همه کس فهم فارسی بیان کنند ،

    شأن خود ساخته ی علمی شان را از کف می دهند ،اما راست آن است که اینان در پس واژگان زبان بیگانه به ویژه زبان انگلیسی

    که امروزه چونان انگلی به جان زبان های دنیا افتاده ،

    سنگر گرفته اند و اگر آن سنگر و پرده برافتد، چیزی برای نمایاندن و گفتن ندارند .

    حال آن که اگر به هسته ی نیروگاه عظیم زبان فارسی رو بیاورند ،زیبایی و شکوه و فریبایی آن را درخواهند یافت و

    آن چه را در جاهای دیگر جست و جو می کردند ،نزد زبان مادری وملی خویش خواهند دید.

    سال ها ، دل طلب جام جم از ما می کرد          آن چه خود داشت ،ز بیگانه تمنا می کرد



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    <   <<   11   12   13   14      >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    کودک و زبان مادری- 12
    کودک و زبان مادری -11
    کودک و زبان مادری-10
    کودک و زبان مادری-9
    کودک و زبان مادری-8
    کودک و زبان مادری-7
    کودک و زبان مادری-6
    کودک و زبان مادری - 5
    کودک و زبان مادری - 4
    کودک و زبان مادری-3
    کودک و زبان مادری-2
    کودک و زبان مادری -1
    زبان، شاهراه رسیدن به جهان نور و روشنایی و علم
    کالبد شکافی رمان «ملت عشق»
    نمایی از درون
    [همه عناوین(252)][عناوین آرشیوشده]

    سه شنبه 103 آذر 13

    کل:   593333   بازدید

    امروز:   46   بازدید

    دیروز:   102   بازدید

    فهرست

    [خـانه]

    [ RSS ]

    [ Atom ]

    [شناسنامه]

    [پست الکترونیــک]

    [ورود به بخش مدیریت]

    پیوندهای روزانه

    وبلاگ ادبی [266]
    سایت های ادبی [275]
    گروه ادبیات فارسی [694]
    [آرشیو(3)]

    آشنایی با من

    زبان آموزی

    لوگوی خودم

    زبان آموزی

    دسته بندی یادداشتها

    مقتل[2] . مقتل ، فدایی مازندرانی ، ادب عاشورایی . مقتل فدایی مازندرانی . مقتل فدایی مازندرانی ، نوحه ها . نشان اضافه، همزه، خط فارسی . نگرش شبکه ای ، فارسی ششم، رویکردخاص،رویکردعام، برنامه ی درسی ملی . نوروز . واژه های مصوّب . واژه، گزینش، بافت سخن، کاربست . کُنش خواندن، دریافت، فرایندهای مغزی . کودک، زبان، حس ها، واژه ها . کودک، زبان، خانو.اده، محیط، . کودک، زبان، سواد دیداری، انباره ی بصری، یادگیری. . کودک، یادگیری، زبان، حس ها، دریچه های دروندادی. . کودکف زبان آموزی، حافظه ی شنیداری، ایرج میرزا . آبشخور . آداب نوشتن ، هنجارهای درست نویسی . آموزش ، فراشناخت ، هداف ، مراحل . آهنگ، لحن، عاطفه و فضای حسّی متن، ادبیات، علوم و فنون . آوردگاه، علوم، فنون، ادبیات، فارسی، دهم . انشا ،توسعه ی تفکر و پرورش توانایی . ایران . ایستگاه سوم - علوم - فنون . تربیت . تصویرگری، صندوقی، کتاب درسی . جشن . جنیدی . حافظ . حس ها، ادراک، آگاهی. . حس ها، رودهای درون ریز، ذهن و یادگیری . خودارزیابی، پاسخ، علوم و فنون، ادبی، پایه ی دهم، کتاب درسی. . دگردیسی،فرارفتن،خاک شدن ،شکفتن،تیمار نفس سرگش . زبان . زبان آموزی،درهای علوم،حواس برونی . زبان فارسی، نشانه ها، نام گذاری و... . زبان، بافت ها و باروها، زمان.دگردیسی. . زبان، تلفّظ، کودکان، . زبان، زایش و فرسایش . زبان، گفتار، نوشتار، واژ، هم آیند و پس آیند. . زبان، کودک، مادرآوَرد بودن. . شعر فاطمی . صلاحی . صور خیال . طنز . علوم ، فنون، ادبیات، کارگاه، کالبدشکافی، فصل، پایه ی دهم . علوم و فنون، ادبی، خودارزیابی، تاریخ ادبیات . علوم، فنون، ادبی، خودارزیابی، دهم، قلمرو ها . علوم، فنون، ادبیات، کالبدشکافی، قلمرو ها، کتاب درسی . علوم، فنون، دهم، خوانش و نگارش . غزلیات شمس ، مولانا جلال الدین . فارس، آباده، سفرنگاشت . فارسی دهم، کالبد شکافی، قلمرو ها . فدایی ، اربعین . فدایی مازندرانی . فدایی مازندرانی ، صور خیال ، شعر عاشورایی . فدایی مازندرانی، مرثیه، هلال غم، محرم . فرهنگ، معلم، گوهر، هنر، پیکره و قلب . فرهنگستان . قرآن . کارگاه، تحلیل، علوم ،فنون، ادبیات، بازآموزی، یادیاری . کلیات، سوگ نامه، عاشورایی ، فدایی، مقتل منظوم . کودک . متن، جهان متن، رابطه، خوانش، چندآوایی . متن، خواننده، معنا . متن، ساختار و پیکره، جغرافیا . متن، گونه های متن، متن شنیداری . متن، مقام، حال و لحن . متن-خوانش پذیری- چندصدایی .

    آرشیو

    زبان آموری
    عاشورایی
    روش های یاد دهی - یادگیری
    بهاریه
    خواندن
    مولوی جلال فرهنگ
    فرهنگستان
    نام ها و یاد ها
    سپاس نامه
    درودی چو نور دل
    مهارت های نوشتاری

    اشتراک

     

    طراح قالب

    www.parsiblog.com