در بنیادهای باورشناختی و فرهنگی ما بر این ســخن تأکید میشود که خداوند، انسان را از خاک آفرید:
« همانا من آفرینندهی انسانی از گل هستم. (سورهی ص، آیه 71) و «آنگاه، زبــان و بیان را به او آموخت». (قرآن کریم، الرّحمن، آیات 4-1)
«خداوند رحمان، قرآن را آموزش داد؛ انســان را آفرید؛ به او زبان آموخت.
یا در متون عرفانی مانند «مرصادالعباد»میخوانیم: یعنی من گِل آدم را به دست خودم در چهل روز سرشتم. (رازی،1373 ص 65(
پس خمیرهی انسان، دَم و نفخهای از روح رحمان را نیز با خود دارد. این جوهره، در سرشت آدمی، کششی «آن َسری» است
که سبب میشود در نهان و جان او، میل به بالا و آرزوی بازگشت و شــوق رهایی از تنِ خاکی، همواره باشد و پرورده شود و او را به پرواز فرا خوانَد:
«روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
مرغ باغ ملکوتم، نیم از عالم خاک
دو سه روزی قفسی ساختهاند از بدنم
ای خوش آن روز، که پرواز کنم تا برِ دوست
به هوای سر کویش، پر و بالی بزنم».
منسوب به مولانا جلاالدّین محمّد