در خُنکای پرسش
همهی ما فارسی زبانان و فارسی خوانان و فارسی نویسان، نشانههای خط فارسی (حروف الفبا) را از همان سال اوّل دبستان دیدهایم و کم یا بیش، با سیما، آوا، نام و جایگاهشان در ترکیب سازی، واژه سازی و جمله نویسی آشنا شدهایم و با همین ویژگیهای خط، خوگرفتهایم و اکنون نیز بر همان بنیاد، میگوییم و مینویسیم و میخوانیم.
«غبار عادت، پیوسته در مسیر تماشاست». (سپهری، هشت کتاب، مسافر)
خوگیری و عادت پذیری به یا از چیزی، سبب میشود که پست و بلندِ چیزها را به درستی نتوانیم ببینیم و بشناسیم. یکی از این دلبسته ها، زبان است که با روح و جان هر اهل زبانی، آمیختگی دارد.
اینک اگر پرده را از رخسار زبان و خطِّ فارسی برداریم و در هوای بیرون از عادت، دَمی نفسی تازه کنیم؛ پرسشهایی سر بر میآورد. این پرسشها ما را به بازشناسی و شناخت دقیقتر و عمیقتر، راه مینماید.
پرسش ها، ره آوردِ فرایندِ تامّل و تفکر اند؛ ایستگاه هایی هستند که در مسیر تماشا، پدیدار می شوند.
در سایه سارِ سالها همزیستی با زبان فارسی و در خُنکای هم بودیِ با آن، یا نه، در همحسیِ گرمایِ شورانگیزِ آن، اکنون این پرسشها خارخارِ ذهن من شده است:
- سامان و نظم چینش بر چه منطقی استوار است؟
- سبب نامگذاری نشانهها چیست؟
- دلیل انتخاب نامها چیست؟
- چرا برخی بی نام هستند و نام و نشان آنها یکی است؟ و... .
به امید لطف و زمان و امان و توانِ خدای مهربان، در این باره خواهم نگاشت. تا آن زمان...