زین غم ، همی نه دیده ی اهل جهان گریست
|
|
یک اربعین به ماتم او آسمان گریست
|
هر دل که بود از غم او ناله کرد سر
|
|
هر کس که بود در همه کون و مکان گریست
|
پشت کمان، ز بار غم او گرفت، خم
|
|
نوک سنان به سوز دلش بی گمان گریست
|
هر نوک نیزه ای که بر او خورد، ناله کرد
|
|
هر تیر کینه ای که گذشت از کمان گریست
|
تیر ستم نشست چو بر غنچه ی لبش
|
|
تنها همین نه غنچه ، گل و گلستان گریست
|
سوز دلش به زخم سرش شعله ور بسوخت
|
|
زخم سرش به سوز دلش، خون فشان گریست
|
گردون ز درد ِ آن سر ِ بر نیزه، بر تپید
|
|
هامون ز زخم آن تن در خون تپان گریست
|
جانِ جهان چو رفت به تن ، زین جهان برون
|
|
تنها نه جنّ و انس ، تمام جهان گریست
|
چون شد گذارِ قافله ی غم به قتلگاه
|
|
جمّازه از نظاره ی آن کشتگان گریست
|
طاسِ فلک ز بانگ درا از نوا فتاد
|
|
چشم مَلَک به ناله بر آن کاروان گریست
|
می کرد تا سکینه ز بهرِ پدر، سراغ
|
|
در صحن باغ ، فاخته کوکو زنان گریست
|
از آبِ دیده خاکِ زمین را نمود، گِل
|
|
بی دل ، به برکشید تنش را به سانِ دل
|
|
|
(کلیات سوگ نامه ی عاشورایی فدایی، 1394، تهران، نشر فرتاب، ص278)
نشانی تلگرام:htts://t.me/DrAkbariSheldare
|