کی بوده ای نهفته که پیدا کنم تو را؟!
« دنی دیدرو»(1784-1713) از نویسندگان معتبر فرانسه و پدیدآور« دایرة المعارف»، سخنان لطیفی در « خداپرستی»( نه عیسی پرستی) دارد. از عبارات تامّل برانگیز و عارفانه ی «دیدرو» این کلمات است که در پایان کتابی که «در بیان حقیقت طبیعت» نوشته است، به صورت دعا آورده میگوید:
« بیان خود را از طبیعت آغاز کردم که میگویند صنع توست و به تو انجام میدهم که نامت در روی زمین، خداست. خدایا نمیدانم هستی یا نیستی؛ امّا اندیشهام را بر این میگذارم که تو ضمیر مر ا میبینی و کردار چنان میکنم که در حضور تو باشم.
اگر بدانم که برخلاف عقل خود یا حکم تو، گناهی کردهام، از زندگی گذشتهی خود ناخشنود خواهم بود؛ امّا از آینده آسودهام چون همین که من گناه خود را تصدیق کردم، تو از آن میگذری. در این دنیا از تو چیزی نمیخواهم؛ زیرا آنچه باید بشود، اگر تو نیستی به طبیعت و اگر تو هستی به حکم تو میشود.
اگر عالم دیگری هست، آنجا از تو امید پاداش دارم؛ هرچند در این عالم، آنچه کردهام، برای خود کردهام. اگر از پی نیکی بروم، باری نبردهام و اگر بدی کنم، از تو غافل بودهام. خواه تو را موجود بدانم، خواه ندانم.
حقیقت و فضیلت را دوست میدارم و از دروغ و نا بهکاری بیزارم. چنینم که هستم؛ خواه پارهای از مادهی واجب و جاوید باشم، خواه مخلوق تو باشم؛ امّا اگر نیکوکار و مهربانم ابناء نوعم را چه تفاوت که به تصادف نیکو افتادهام و به اختیار خود نیکی کردهام یا فضل و رحمت تو شامل حالم بوده است». (فروغی،1360، سیرحکمت)