حکمت آموزی یا حافظه پروری
میشل دو مونتنی( از نویسندگان و فیلسوفان مشهور فرانسوی قرن شانزدهم در دوره ی رنسانس) مینویسد:
«شادمانه به مضمون پوچی و بیهودگی تعلیم و تربیت خودمان بازمیگردم: هدف آن نه خوب و حکیم کردن ما، بلکه عالم کردن ما بوده و در این امر موفق شده است. این تعلیم و تربیت به ما یاد نداده است که در پی فضیلت باشیم و حکمت را فراگیریم. این تعلیم و تربیت، مشتقات و ریشه شناسی آنها را به ما آموخته است...
ما به سرعت میپرسیم: آیا او یونانی یا لاتین بلد است؟، آیا میتواند نظم و نثر بنویسد؟
ولی مهمترین سؤال را کمتر از همه مطرح میکنیم؛ آیا بهتر و حکیم تر شده است؟ ما باید به دنبال درک بهترین چیز، و نه دانستن بیشترین چیزها باشیم.
ما صرفاً حافظه را پر میکنیم و فهم و درک امر خوب و بد را خالی میگذاریم..
اگر علومی که در مدرسه فرا میگیریم، ارواحمان را متعالیتر و ما را اندیشمندتر نسازد، بی درنگ حکم میکنم که شاگردان، تمام وقت خود را به بازی تنیس اختصاص دهند». (دوباتن، صص 181 و 182)