نو نو میرسد
پس تو را هر لحظه، مرگ و رجعتی ست مصطفی فرمود، دنیا ساعتی ست
هر نفس نو میشود دنیا و ما بیخبر از نو شدن اندر بقا
عمر همچون جوی، نو نو میرسد مستمری مینماید در جسد
مولوی، مثنوی معنوی، دفتر اوّل
ای عزیز، هر دم و ساعت و روزمان، لطف و بهره و مائدهای است که از آسمان الهی بر ما میبارد. «هر نفس آواز عشق، میرسد از چپ و راست».
این مائدهی الهی را بزرگ و گرامی بداریم؛ یعنی همین دم و نفسی که من هم اکنون میکشم و مینویسم و تو هم اینک با استمرار آن، خواندنِ نوشته را پیش میبری، نعمتی از این سفرهی خدای مهربان است و ما روزی خورِ آن خوانِ بی کران و کنارهایم.
این سخن خود، شرح وگزارشی است از آیهی 114 سورهی مائده، که در آن، یک بار هم واژهی «عید» به کارگرفته شدهاست: «اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنزِلْ عَلَیْنَا مَائِدَةً مِّنَ السَّمَاءِ تَکُونُ لَنَا عِیدًا لِّأَوَّلِنَا وَآخِرِنَا وَآیَةً مِّنکَ وَارْزُقْنَا وَأَنتَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ».
اکنون که همگان، مهمان سفرهی آن خدای صورتگر و بی صورت هستیم، از روی نیاز و با حالت التماسی از سرِ شوق و بهجت درون، درخواست کنیم و حاجت به درگاهش بریم که:
بار خدایا، ما هر سال، خانههای آب و گِلمان را میتکانیم، امّا خانهی دلمان، دیری است که غبار گرفته و تارهای عنکبوت، بر بسته است و به زنگار نشسته است، ما در این روزگار آلوده به فن و فسون و فسانه، به دل تکانی، محتاجیم. الهی، پرتوی از انوار و اشراق جان بخش و زندگی ساز و مانای خویش را بر خانهی دلمان، بتابان و شبستانِ دل را چراغان و نورباران ساز.
ای خدای حال گردان حال ما نیکو بگردان