او
«یا أَیهَا الْإِنسَانُ إِنَّک کادِحٌ إِلَی رَبِّک کدْحًا فَمُلَاقِیهِ »( انشقاق/6)
این سوگ نوشت و عبرت نگاشت را با سروده ای از شاعر احساس و عاطفهی انقلاب «روانشاد قیصر امین پور» میآغازم:
«افتاد
آنسان که برگ،
- آن اتفاق زرد-
میافتد.
افتاد
آنسان که مرگ،
- آن اتفاق سرد-
میافتد؛
اما
او سبز بود و گرم که
افتاد».
اکبر هاشمی رفسنجانی بخشی عظیم از تاریخ حیات انقلاب اسلامی و زندگی همنسلان من را با نام خود پیوند زده است. او برای ما همزاد با انقلاب بود. اگرچه خیزابه ها و امواج سهمگین خارجی و داخلی را زیسته بود و برخی از وابستگانش لغزشگاهایی پدید آورده بودند، اما او جایگاه خویش را حفظ کرد.
مردی چندلایه، خویشتندار، کاردیده و گرم و سرد چشیده بود.
هاشمی رفسنجانی کتابی با عنوان «امیرکبیر قهرمان مبارز با استعمار» در سال 1346نوشت؛ از شگفت کاریهای روزگار همین است که درست در شب فرارسیدن شهادت میرزا تقیخان امیرکبیر (نوزدهم دی ماه 1230 خورشیدی)، او هم بر اثر ایست قلبی، انقلاب و ایران را بدرود گفت.
روحش در ملکوت اعلی با کرّوبیان و عرش نشینان، همبر و همنشین باد.
امیدوارم خداوند مهربان، سرانجام امور این جهانی و آن جهانی ما را نیز به خیر و سعادت، رقم زند.
خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار