ببار ای دیده، خون از دل، که روز اربعین آمد
چو شاه تشنه لب، یاران، قتیل از تیغ کین آمد
همی از دیده خون باران، فلک تا اربعین آمد
ببار ای دیده، خون از دل، که روز اربعین آمد
پی تسخیر مظلومان، قضا چلّه نشین آمد
در آن روز از قضا یک سر، ز شهر شامِ غم گستر
به پا بوسِ سیُم سرور، خدیوِ چارمین آمد...
سرش چل روز از عدوان، به سانِ گوی بر چوگان
سه روز و شب، تنش غلتان، به میدان تا دفین آمد
بکش ای سینه افغان را، نما یادی غریبان را
صبا بر گو شهیدان را که زین العابدین آمد
بغل زد قبر بابش را، شه گردون قبابش را
دل بی صبر و تابش را همی آه و انین آمد
کشید آن قبر را در بر، همی زد دست غم بر سر
زبان حال آن سرور، نوا خوان این چنین آمد:
که ای جان ها به قربانت، سران چون گو به چوگانت
ز رتبه، مهد جنبانت همی روح الامین آمد
نظر کن بر غریبانت، ببین حال اسیرانت
نگر روی یتیمانت که روز آخرین آمد
چو لاله سر برون بنما ز خاک ای لاله ی حَمرا
نه ای آگه پدر گویا، که زین العابدین آمد
سکینه نور چشمانت که بوده بهتر از جانت
شده امروز میهمانت، ببین زار و حزین آمد...
رسیم از شام محنت زا در این صحرای غم افزا
وداع بی کسان بنما که وقت واپسین آمد...
به بزم آن سگ کافر، یزید آن فاجرِ ابتر
خبرداری چه ای سرور، به ما از جور و کین آمد
به پیش چشم طفلانت، ز چوب آن سگ ز عدوانت
همی می زد به دندانت که چون دُرّ و ثمین آمد...
ز شام ای خسرو عالم، به پا بوس تو می آیم
ز شوقت این دل پُرغم، مگس بر انگبین آمد
من از روی تو شرمنده، که تو کشته منم زنده
خوشا اکبر که فرخنده، قرین حور عین آمد...
نبودیم این سفر بی سر، سرت ما را بُده رهبر
به هر منزل به هر کشور به ما یار و قرین آمد...
ببین دور سرت گردم، سرت از شام آوردم
دوای قلبِ پُر دردم، سرت ای شاه دین آمد
گهی بر نیزه بودت سر، گهی بر روی خاکستر
گهی جایش به طشت زر، گهی کرسی نشین آمد..
بگو سوی مدینه چون، روَم بی تو از این هامون
که بیت الحزن این محزون همه یثرب زمین آمد...
جواب جدّه ام زهرا، چه گویم ای شه والا
چه سان دردت کنم انشا ، که را یارای این آمد ؟
(ر.ک: فدایی، میرزا محمود،1394،کلیات سوگنامه ی عاشورایی فدایی، انتشارات فرتاب، تهران، چاپ سوم، ص 440)