بند یازدهم از نظام نخست کلیات سوگنامه ی عاشورایی فدایی
در حیرتم که آب مگر آبرو نداشت گر آبروى داشت، چرا رو به او نداشت
لب تشنه، شاه تشنهلبان در لب فرات جز جرعهاى ز آب، دگر آرزو نداشت
آب از خجالت بدى خود، نگشت آب خاکش به سر که از چه، سرى با نکو نداشت
نی نى که چون به کام حسن، ناگوار شد زان ره، به خاک پاى حسین هیچ رو نداشت
شاهى که آب رفته ى ما آوَرَد به جو جز آب دیده، آب روانى به جو نداشت
جز آه سرد، کسب هوایى دگر نکرد غیر از سرشک، هیچ نَمى در گلو نداشت
بودش مگر ز فرطِ عطش، آه در جگر دندان گذار بر جگر اى دل، بگو نداشت
آگه نبود ساقىِ کوثر، ز حال او آنجا مگر نسیم صبا، جست و جو نداشت
دلجوییش نکرد سرِ موى کس چو تیر دلسوز ، غیر زینب ژولیده مو نداشت
مهلت ز فتنه ى اجل از شش جهت ندید فرصت ز دشمن دغل از چارسو نداشت
کسب نجات خلق، ز کدّ یمین نمود از جبهه خون فشاند، نگویى که خو نداشت
بود از قدیم، شیوه ى احسان ز عادتش
فطرس نجات یافت، ز یُمن ولادتش
(ر.ک: کلیات سوگنامه ی عاشورایی فدایی،نشرفرتاب، تهران، چاپ سوم، 1394،ص 184)