مهارت خواندن و نوشتن، مهارتی بین رشتهای
خواست من از رشته، قلمرو ویژهی یک دانش یا پیشه است. آن چنان که در آموزش رسمی هم شاخههای علمی، به نام هایی خوانده شدهاند و به قلمروهایی بخش شدهاند. مانند رشتهی فیزیک، رشتهی فلسفه، رشتهی فارسی، رشتهی مکانیک، رشتهی ریاضی و... هر یک از این رشته ها برای خود دنیایی فریبا و فضایی دلگشا دارند و بدان خوشاند(کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ ، سوره ی روم، آ 32) هر گروهی بدان چه پیش آنهاست دلخوش شدند .
جهان صنعتی و ماشینی، به سوی تخصصها و شاخه شاخه شدن، گرایان است. امّا جهان درون انسان به همگرایی، پیوند، وحدت و یکپارچگی گرایش دارد، زیرا همهی پویههای فکری انسان برآمده از یک آبشخور است. آبشخور مغز. مغز خود از جویبار دل و دریچه های حواس، سیراب و مایه ور می شود.
طبیعت و جهان بیرونی هم، نمودی از پیوستگی ها و اتحاد است. همه ی پدیده ها اگرچه از سازه ها و اجزا ساخته شدهاند امّا نشانی از وحدت و کُل هستند. رگ رگِ وجودی پیکره ی من و شما هم همین گونه است.
بدان سان که گفتیم؛ این پیکره ی کلّی از جویباران بسیاری مایه می گیرد امّا هرگز تفاوت ها و ناسازی ها و ویژگی های خاص هر کدام را در خود آشکار نمی سازد. رنگ ها را به یک رنگی و بی رنگی در میآورد. یک رنگی، بی رنگی است و بی رنگی، یک دلی است.
به گمانم، رشته های تحصیلی و قلمروهای دانشی همه در پی پروردن انسانی فرهیخته و آراسته به شایستگیها هستند. اگر جز این باشد، جای چند و چون بسیار خواهد بود. تخصصی شدن، بدون تعالی و کمال درون، انسان را یک چشم، تک ساحت و یک بعدی، بار میآورد.
«دراک (1993) درمدل برنامهی درسی تحت عنوان«مدل رویکردمهارتهای بین رشتهای» ( Interdisciplinary-Skills Approach Model ) مهارتهایی را پیشنهاد میدهدکه ازطریق رشتههای تحصیلی چندگانه،امکان توسعه و رشد پیداخواهندنمود. این مدل به دنبال تدریس و آموزش شیوه های تفکر،توانایی پژوهش و تحقیق، مهارتهای ریاضیات به گونههای تلفیقی میباشد. مدل ادغامی تلفیقی برنامه ی درسی که در بیشتردانشگاههای آمریکایی استفاده شدهاست،تمرکزخود رابر این گونه از مدلها قرارداده که دربرگیرنده ی توسعه وگسترش شایستگیهای انسانی است.این دسته از شایستگیها عموماً دارای چندین بعددرهم تنیده هستند. و ی این شایستگیهای انسانی را به عنوان توانایی عمومی که دربرگیرندهی مهارتها،نگرشها و مفاهیم و دانشهای گوناگون است، تعریف میکند». ( ....، 1391)
جهان تخصص زده و بیزار از شعبه شعبه شدن ها، اندک اندک در حال بازگشت به خاستگاه خویش و گرایش به اصل همگرایی است. نشانه ی آن هم پیوند میان علوم و پیدایی نگرش های میان رشته ای است. گویی علوم، پس از فراق، فرصتی یافته اند تا به خویشی و پیوند و روزگار وحدت بیندیشند. مثلا به این نام ها توجّه کنید:
- روانشناسیزبان، روانشناسیتربیتی، روانشناسیپرورشی، روانشناسیکودک، روانشناسیبالینی و...
- مهندسی نوشتن، مهندسی پزشکی، مهندسی فرهنگ، مهندسی زبان، مهندسی فضا، مهندسی فکر و...
- زبان آموزش، زبان علم، زبان سیاست، زبان رسانه، زبان گفتار، زبان نوشتار، زبان خواندار، زبان کودک، زبان قصه، زبان شعر و...
این نامها و بیشمار از این دست ترکیبهای نوپدید، از نوعی گرایش به وحدت و باهم آیی حوزههای گوناگون علوم، خبر میدهند. از دل این گرایشها، گفتمان میان رشتهای و گفت وگوی میان علوم، پدیدار گردید. «مطالعه ی سیر علوم و دانش بشری، نشان می دهد که این معرفت در آغاز دارای وحدت بوده است و در عصر جدید تمدن غربی، تجزیه شده و کثرت پیداکرده است. با مشاهده ی پیامدهای منفی این شعبه شعبه شدن، تلاش میشود تا وحدت گذشته احیا شود». (.....، 1387)
یکی از این نمودهای مشترک که در همه ی شاخهها و دانش رشتهها، جاری است. زبان است. زبان دو نمودگار اصلی دارد: گفتار و نوشتار.
برنامه ی درسی زبان فارسی را از این دید، میتوان به دو پاره ی کلّی، بخش کرد:
- رشته ای( زبان آموزی)
- میان رشته ای( آموزش از راه زبان)
در بخش رشتهای برنامه ی درسی فارسی، به عنوان یک رشته ی علمی و تخصصی، موضوع ها و مفاهیم مربوط به زبان فارسی در سطوح واژگانی، آوایی، معنایی، ساختاری و نحوی، نوشته و سازماندهی میشود تا در تالیف محتوای آموزشی و کتاب درسی( زبان آموزی)، مورد توجّه قرار گیرد. این بخش در حقیقت، برپایهی نگاه رشتهای و تخصصی به دنبال آموزش زبان فارسی یا فارسی آموزی به فراگیران است و از نخستین سطح آشنایی با نمادهای خطی و الفبایی تا سطوح مهارتی زبان، برنامهریزی می شود. یعنی زبان، در این جا هم موضوع و هم هدف است.
به هر روی، مهارت خواندن و نوشتن، مهارتی فراتر از یک برنامه است و ماهیتی بین رشته ای دارد؛ رگه ها و شاخه های آن را در پهنه های دیگر برنامه های درسی هم می توان دید. به همین سبب لازم است همه ی برنامه های درسی، برای پروردن این مهارت ها، طرح و برنامه داشته باشند.