بمباران حسها، یا بارش خدایان
...سرزمینی دیگر هست که هر دم و آنی، چیزها بر سرش میبارد. این سرزمین در تازشِ بارش است. آن هم نه از یک در و بام، بلکه از پنج روزن آشکار و پنج درگاه نهان، پیوسته چیزها به درون می ریزد. به اقیانوس و دریاها بنگرید؛ زندگی آنها به هزاران جویبار و رودبارکها بازبسته است. دریاها هم از زمین سیراب میشوند و هم از آسمان، مایه میگیرند.
در من و شما هم خدای شگفتی آفرین، اقیانوسی آفریده است که هم از رودهای درونی مایهور میشود و هم از جویهای بیرونی، آبیاری میگردد. امام علی (ع) به همین فراخنای دنیای درون اشاره دارد آن جا که فرموده است:
« أ تَزعَمُ أنَّکَ جِرمُ صغیر وَ فیکَ انطَوَى العالمُ الأکبر؛ آیا می پنداری تو موجود کوچک و ناچیزی هستی در حالی که جهانی فراختر از این عالم در وجود تو، نهاده شدهاست».( پرتوى از اصول کافى،...).
این جهان ناپیداکرانی که در نهاد ما نهاده شده است؛ روزن ها و در و بامی و آسمانی دارد. مغز، سرزمین این جهان است و ذهن شاید آسمان آن باشد. از جهان برون، بسیار چیزها دم به دم به درون میریزد. از پنج روزنِ حواس برونی، بمباران دانش، پیوسته بر سر مغز میبارد.
گیرندههای حسّی، چشم و گوش و بینی و پوست و ذائقه هستند که شکارگران رخدادهای جهان بیروناند. نکتهی شگفت آفرینش پرودگار در این است که برای آستانهی گیرایی این حسها، مرز و حدّی قرار دادهاست و دامنهی حساسیت و طول موج آنها را به توان پذیرایی انسان، گره زده است. دمی درنگ کنید و به این بیندیشید که اگر می توانستیم همه ی پدیده ها، ریز و درشت، خوش بو و بدبو را ببینیم و ببوییم و همه ی صداهای درون طبیعت را با نوسان گوناگون بشنوییم و همه ی چیزها را به تن، لمس کنیم و تمام مزه ها را بچشیم، آیا می توانستیم، لحظهای آرامش داشته باشیم؟
«صدها کانال تلویزیونی هست که از بینشان، انتخاب میکنیم؛ حجم عظیمی از اخبار روی اینترنت، وسایل ارتباط جمعی قابل حمل و این همه برنامه که نمیتوان با همهشان هماهنگ شد. همه چیز اطراف ما از بیلبردهای آزادراه و اتوبوسها تا زوزهی یک نواخت تلویزیون که موسیقی متن زندگی خیلی از انسانهاست؛ ما را بمباران درون داد حسّی میکند... لحظهای به این فکر کنید؛ ما به عنوان انسان، طوری تنظیم شدهایم که دنیای اطرافمان را فیلتر کنیم تا بتوانیم دست به عمل بزنیم. اگر میتوانستیم هرچه را در دسترسمان هست، ببینیم، ببویم، لمس کنیم، بچشیم و بشنویم، فلج میشویم... . به همهی چیزهایی که در یک روز مشخّص مشاهده می کنید، فکر کنید به سبب حملهی حسّی که در زندگی بیشتر ماها اتفاق میافتد، این درون داد را فیلتر میکنیم تا به دردمان بخورد. چه طور تصمیم میگیرید چه چیزی وارد شود و چه چیزی وارد نشود؟».( هرینگ،1391، ...).
اکنون بیاییم بر سر موضوع خودمان، این که چگونه از این بمباران درون دادها و هجوم حواس، بهره برگیریم و از این بارش خدایان بر سر مغز، برای بارورسازی ذهن در نوشتن و خلق و آفرینش، سود بجوییم؟
حسّ بویایی سراچه ی ذهن را بویا می سازد. حسّ شنوایی، روح را به رقص می آورد و یا متاثّر می سازد؛ حسّ چشایی، کام تصویری از مزه ها در ذهن پدید می آورد؛ حسّ بینایی، جمال جو و تماشاگه عالم است؛ حسّ پساوایی، شاهراه تصویر سازی ذهنی و شناخت از راه لمس است. به همین سبب است که گفته اند:«مَن فَقَدَ حسّاً فَقَدْ فَقَدَ علماً»[ اساس الاقتباس، ....] یعنی اگر کسی حسّی از حواسّ ظاهری را از کف داد، علمِ وابسته به آن حس را هم از دست می دهد؛ ...............