رقص واژگان، نمایش بازیگران
نخست نقشه و نمودار ذهنی خودم را پیش رویتان می نهم و سپس آن را گزارش می کنم:
زبان:
1- در متن نوشتاری
2- در متن دیداری: الف- صحنه ی نمایش تئاتر ب: نگاره یا تصویر
- صحنه ی نمایش- بازیگر، حرکات و نقش ها
- تصویر، نمادهای بصری و سازه های دیداری
خواست من از این نمایه، بررسی کارکرد زبان در دنیای متن نوشتاری و کارکرد زبان در جهان نمایش یا متن دیداری است.
در متن نوشتاری، تنها نمود زبان، در واژگان آشکار میشود. یعنی، تنها نمودگار هویت متن، حس و حال چیره بر سراپردهی واژگان است. به دیگر سخن، واژهها در متن نوشته، اصلیترین وظیفهی رسانایی پیام را بر دوش دارند و همهی پست و بلند دنیای درون و برون شخصیتها و پهنای کلام را باید نشان دهند.
متن نوشته، با واژه زاده میشود و در واژه، گسترش مییابد. گسترهی واژگانی، قلمرو متن را پدیدار میسازد.
از دیدی دیگر میتوان، واژگان را سرزمینیان، جهانِ متن دانست. اگر متن را جهانی بینگاریم، زندگان و باشندگانِ این جهان، واژگان هستند. هرچه واژه های به کارآمده و راه یافته به این سرزمین، سخته، سرزنده، پرمایه، زایا، خورسیما و نیروزا، گوارا و گوش نواز باشند، نشانگر پرمایگی و توانمندی این سرزمین است. از این رو، در کاربست واژگان باید باریکنگر باشیم و نسلی از واژگان پرورده و به اندام و فریبا را به سراچه ی ذهن بپذیریم و آن گاه که از زایچهی ذهن، واژگان، آهنگ سربرآوردن و زاده شدن دارند، به هر واژهی ناشسته رویی نباید فرصت دیدار بدهیم. زبان فارسی، جغرافیایی پرفرّ و فروغ دارد و واژگانش که ساکنانش هستند، تباری نژاده و فرّخ روی دارند. در آوا، خوش آهنگ و در سیما بهرنگ و در پیکر، فریبرز و سیمین تناند.
بنابراین، اگر نوشتهای، جهانی تیره و تار و ناگوار دارد، این تیرهرویی، ریشه در شبستانِ ذهن نویسنده دارد؛ ذهنی که خارزار است نه گل زار. از خارستان، شومی وگجستگی و گزندگی میزاید؛ از شبستان، تاریکی و اهرمن رویی، زاده میشود.
زبان فارسی، این ویژگی و توانایی را دارد که نوبران ِخوش گوارا و نوباوگانِ تازه روی و مهشیدی و خورچهر را به دیدار آورد. من و شما کاربران این زبان باید چنین توانایی را در خود پدیدآوریم که زادگان فرخندهای را به جهان و گویشوران این پهنه، هدیه کنیم.
امّا در متن دیداری: نخست باید بگوییم خواست ما از « متن دیداری» صحنهی نمایش( تئاتر) و تصویر است.
در متن تصویر، به جای واژه، نمادهای بصری(رنگ، انداره، شکل، جهت و...) مینشینند و در صحنهی نمایش، شخصیتها بازیگری و صحنهگردانی میکنند و در حقیقت، جای واژه را میگیرند. پس آن کارکرد و نقشی را که کلمه در نوشتار داشت، در تصویر عناصر بصری و در نمایش، فرد حاضر در صحنه، این وظیفه را به فرجام می برد.
در متن نوشتاری، کلمات بار ذهن را بر دوش داشتند، این جا نمادهای دیداری و حرکات بدن بازیگر، پیام رسانی میکنند. به همین سبب، نگاره و تصویر، بازنماینده ی دنیای ذهن نگارگر و حرکات بدن بازیگر در تئاتر، نشانگر پیام و دورن مایه ی نمایش است.
اگر تدریس را هم گونه ای نمایش، به شمار آوریم؛ یکی از کاراترین کارافزارها، بهره گیری از زبان بدن و عناصرپیرازبانی برای پیوندهای غیر کلامی و تاثیرگذاری حسی- عاطفی در هنگام آموزش است.
«مقوله های گوناگون پیام های غیرکلامی عبارت اند از: ظاهر فیزیکی، اشاره ی حرکتی و حرکت چهره و رفتارچشم، رفتار آوایی، فضا، لمس کردن، محیط و زمان. ....