آیا نوشتن، فرزند اندیشیدن است یا نوشتن خود اندیشیدن است؟ برخی بر این گمان اند که نوشتن، همان تفکر و اندیشه ورزی است. یعنی هرکس که می نویسد در حال فکرکردن است. از این رو، در نگاه این افراد، نوشتن، فاصله ای با اندیشیدن ندارد که هیچ بلکه خود تفکر است.
اینان نگاه فرایندی به نوشتن ندارند. به این همانی باور دارند. این همانی نوشتن با اندیشیدن. این که اکنون می نویسم دارم فکر می کنم و این که فکر می کنم می نویسم. یعنی این دو، یک چیز هستند. اصلا دویی در میان نمی بینند.
باور من، این نیست. من نگرشی فرایندی به نوشتن دارم. نوشتن را یکی از حلقه های زنجیره ای می دانم که خاستگاه آن دنیای مغز است. از مغز تا به دل و دست و زبان، راهی دراز است. عمل نوشتن را دست به جا می آورد. دست کارگزار فرماندهی به نام مغز و خرد است. آن چه مغز فرمان می دهد، دست و قلم نگارنده، بی کم و کاست می نگارد. دست و زبان، فراشِ دل و کارپذیر خرد اند.
حکیم سنایی در قصیده ی شماره 198 می گوید:
دلا تا کی درین زندان، فریب این و آن بینی یکی زین چاه ظلمانی، برون شو تا جهان بینی...
اگر در باغ عشق آیی، همه فراش دل یابی وگر در راه دین آیی، همه نقاش جان بینی...
درین ره، گرم رو میباش لیک از روی نادانی نگر نندیشیا هرگز که این ره را کران بینی...
زبان از حرف پیمایی، یکی یک چند کوته کن چو از ظاهر خمش گردی همه باطن زبان بینی...
ز یزدان دان نه از ارکان که کوته دیدگی باشد که خطی کز خرد خیزد، تو آن را از بنان بینی
میرزا ابوالقاسم عارف قزوینی،درمورد نقش قلم و قلم به دستان می گوید :
قلم گیر و همچون قلم راست باش نه هرچه خیال کجت خواست باش
کجی گر ز شمشیر جوئی بجاست قلم راست باید، چو کج شد، خطاست
قلــم کز پی زحمت مردم است قلـم نیست، نیش دم کژدم است
قلـم چون گرفتی دو روئی مکن غـرض ورزی و کینـه جوئی مکــن
به کف خاک چشـم فتــوت مپاش گرفتـی قلـــم، بی مـروت مبــــاش
سخن بیشمار است و مطلب هزار مگــو حــرف بی مغــز نـااستـــــوار
یا آن چنان که «مولانا محمد ولی دشت بیاضی» گفته است:
صفحه در کف از مدیح حضرتت، زینت پذیر در بنان کلکی ز فکر مدحتت، معنی نگار.
شاید بتوان مغز را به کارخانه ای مانند کرد. این کارخانه برای رسیدن به تولید باید ابزارها و مواد خامی داشته باشد و چرخه هایی را بگذراند و سپس به فراورده و تولید بینجامد.
نوشتن، جریان آب گوارایی است که در بستر رودخانه، روان است. نوشته همان آب است که گوارا و یا ناخوشگوار خواهد بود.
بنابراین، نوشته، نوبر و ثمر اندیشیدن، و نوشتن نمودی از اندیشیدن است نه خود آن. از دید جایگاه، اول تفکر و اندیشیدن است و در پسِ آن، گفتن یا نوشتن. این که قُدما گفته اند: «اوّل اندیشه، وانگهی گفتار». به همین معناست و تاییدی بر این که:
- از دید پیشی و پسی، نخست اندیشیدن جای دارد و گفتار و نوشتار، پسین و پی آیند آن هستند.
- اندیشه از گفتار و نوشتار جدا و پیش درآمد آن است، سخن از این همانی نیست.
- همواره، فاصله ای از نظر مرتبه و جایگاه، میان تفکر و نوشتن هست، گه دراز و گاه کوتاه.