روز دوم، دو شنبه بیستم تیرماه
امروز صبح، خیلی زودتر از دیروز به محل برگزاری دوره(دانشگاه تربیت دبیرشهید رجایی) رسیدیم. تقریبا ساعت 7و ده دقیقه ی بود که وارد اتاق استادان شدیم. همراهان برای صبحانه رفتند و من که عادت همیشگی خوردن صبحانه ی مفصل را در خانه دارم. به طرف محوطه ی پر دار و درخت دانشگاه رفتم . به قصد پیاده روی و قدم زدن در میان گل ها و درختان روانه شدم. پس از این که طول و عرض حیاط را پیمودم و باغبانان و گل یاران( کسانی که به گل و چمن رسیدگی می کردند) را دیدم که سرگرم آب یاری و جارو زدن بودند، کنار یکی از آنان که سن و سالی داشت و برف شادی روزگار بر سر و رویش نشسته بود ایستادم و سلام روز به خیری گفتم و خدا قوتی دادم تا بهانه ای شود که سر سخن را باز کنم. پاسخی داد و تشکر کرد. پرسیدم این ساختمان های آجرنما ( اشاره به برخی از ساختمان های دانشکده ها )ظاهرا قدیمی است، مال چه زمانی است؟
گفت : بله، بیشتر این ساختمان کوچک و یکی و دو طبقه مربوط به پیش از انقلاب است که میگویند ایتالیایی ها و امریکایی ها ساخته اند و یکی دو ساختمان که بلندترند و چار پنج طبقه اند جدیدند.
سپاسگزاری کردم و از ان جا گذشتم نوع نگاهم به بناهای قدیمی کمی تغییر کرد، دلم می خواست بیشتر ببینمشان و در باره شان بیشتر بشنوم. با این حال و خیال از باریکه های دیوار ساختمان ها عبور کردم و خودم را سمت دیگری از فضای سبز و زیر درخت تناور چنار شاید بر صندلی آهنی دستی کشیدم و نشستم و چشمانم را به تماشای قامت درخت و بازی برگ ها در نسیم ملایم صبحگاهی نشاندم. محو تماشا بودم که یکی از باغبان شیلنگ به دست و آب پاشان به طرف من مایل شده بود. من به آبی که بر چمن و زیر پای درختان و گل ها می ریخت چشم دوختم و او نگاهی به من کرد و فهمیدم که باید برخیزم و برخاستم و نگاهی به ساعت انداختم 7 و پنجاه دقیقه بود. ده دقیقه به آغاز کلاس مانده بود. به سوی اتاق استادان رفتم. دیگر دوستان و استادان هم آمده بودند، سلام و صبح به خیری گفتیم و شنیدیم و برنامه ی کلاسی را با دوستان بررسی کردیم و هر یک به سوی مشرق کلاس ها روانه شدیم.
روز گذشته به خاطر برگزاری افتتاحیه و پریدن یک زنگ، به سه کلاس رفته بودیم و هر یک از ما یک کلاس و اهل آن را ندیده بودیم. همه مشتاقانه به سوی کلاس و یاران ندیده رفتیم. من به کلاس شماره ی 205 که در طبقه ی دوم بودم. رفتم.
دوستان قدیم و استادان ارجمندی در این جمع به چششم نشتند: آقای دکتر ستودیان از خراسان، اقای دکتر زندی از تهران،آقای کاظمی از خراسان، آقای عاطفی و خانم هاتفی و دیگر عزیزان از جای جای ایران.
برنامه ی ما در این زنگ، بررسی درس دوم ( طبقه بندی موضوع)و درس سوم(خُرد کردن موضوع ) از کتاب آموزش مهارت های نوشتاری پایه ی هفتم بود.
درس توضیح داده شد و از کلاسم خواستم به کمک روش «خوشه سازی» کار را ادامه دهند و عنوان درس را کلید واژه ی محتوایی بینگارند و در هسته ی خوشه قرار دهند. در مرحله ی آفرینش و تولید نوشته، همه ی فکرها و دست ها به کار افتادند. من هم خوشه سازی کردم و سپس نوشتم و در کلاس مانند بقیه با صدای بلند خواندم. نتیجه این شد که می بینید و می خوانید:
طبقه بندی:
نظم ، هماهنگی، قاعده، قانون مندی
شناخت، خوگیری، رازگشایی
بی نظمی، پراکندگی، آشوب
حدود، مرتبه، پایگاه ، اهمیت
ساده سازی، فهمیدن، هویت یابی
نوشته ای که از این خوشه سازی، آفریده شد:
طبقه بندی و نظم
«هر چیزی نظمی و ساختمانی دارد. نوشته هم پدیده ای است که ساختمان منظمی دارد. ایجاد نظم، به ذهن و درک و فهم کمک می کند.
یکی از راه های هماهنگ سازی ذهن و نظم دادن به تولید زبانی و خلق نوشته، طبقه بندی و تعیین حد و حدود و جایگاه موضوع نوشته است.
طبقه بندی ، شناخت موضوع را آسان یاب و درک محتوا را راحت فهم، می سازد».
برای درس سوم هم خوشه سازی شد و متن زیر از دل آن درآمد:
خُردکردن:
لقمه سازی، ذائقه پروری
سبک سازی، تحمل پذیری، قابل هضم کردن
ساده سازی، زایش ، آفرینش ، نوشتن
متناسب سازی، کم کردن ، کوچک کردن
وزنه زدن، وزنه برداری، سبک وزن، سنگین وزن و...
رعایت تناسب
« روزی گذرم به باشگاه ورزشکاران رشته ی وزنه برداری افتاد. وارد جایگاه وزنه برداران و محل تمرین آن ها شدم. کمی تامل کردم. دیدم وزنه برداری هم برای خود عالمی و فوت و فنی دارد.
یک ردیف، مگس وزن ها و وزنه های مناسب بازوان ران ملخ آن ها دیده می شد. یک ردیف هم غول اندام ها و وزنه های ویژه ی سنگین وزن ها به چشم می آمد.
تازه فهمیدم، مقدار هر کس به اندازه ی توان او تعیین می شود. کوچک کردن وزنه ها راهی برای رعایت قدرت و توان هر کس است».