دوره نگاشت 1
خواست من از با هم آوردن واژه ی « دوره + نگاشت = دوره نگاشت» گزارش لحظه ها و حال ها و بازخوانی نگاه ها و دیده ها و شنیده ها در دوره ی آموزش مدرسان درس« آموزش مهارت های نوشتاری» است که در روزهای 19 تا 22 مرداد 1393 با حضور جمعی از استادان زبان و ادب فارسی کشور در دانشگاه شهید رجایی تهران برگزار می شود.
امروز یک شنبه نوزدهم تیرماه نخستین روز دوره ی آموزشی بود. صبح زود بی آن که خروسی خوانده باشد برخاستم و شکرانه روزی نو را دوگانه ای گزاردم. چونان هر روز صبحانه را پر و پیمان خوردم، کامل ترین پیمانه ی خورد و خوراکم صبحانه است؛ ناهار و شامم همیشه اندک و سبک است.
سپس زنگی زدم و تاکسی آمد و به سوی شرق تهران و منطقه لویزان و محل برگزاری دوره (دانشگاه تربیت دبیرشهید رجایی) روانه شدیم . در میانه ی راه فهمیدم راننده مثل من نشانی را درست نمی داند و دارد اشتباه می رود ، یادآوری کردم و دو سه بار با مرکز تماس گرفتم و خلاصه پس از طواف کامل، رسیدیم به آن جا که باید.
همین که به فضای دانشگاه رسیدیم و برخی از دوستان پار و پیرار را دیدم و غبار روزگار را بر سر و روی آنان تماشا کردم تازه فهمیدم که هان چه نشسته ای که عمر عزیز رفت . و این از همان شگفت کاری های زمانه است که ما فرسایش خود را در خودمان درک نمی کنیم و از تماشای رخسار دیگران از خواب گران چشمی می گشایم و البته زود تر از زود دوباره دچار خوابناکی و بی خبری می شویم .
خوب روز نخسن بود و طبق معمول دو ساعت نازنین صبحگاهی کلاس ها پرید ؛چون افتتاحیه و سخنرانی هست که برای دنیا و آخرت دستگیره ی (ببخشید دستگیر )اهل فن خواهد شد ان شاالله!
کلاس ها از ساعت 10 و پانزده دقیقه آغاز شد. استادانی که در این دوره مرا همراهی می کردند آقای دکتر کجانی حصاری، آقای گودرزی و آقای چنگیزی بودند.
اولین کلاسم شماره ی 101 بود . آقای شیخی از سیستان و بلوچستان و آقاس سعادت از اصفهان، اقای عارف از اراک ، آقای ابراهیم سیاحی و آقای خلیفه از آذربایجان، خانم امیر اصلانی از تهران و دیگر استادان از همه جای ایران همیشه رخشان را دیدم که با چشمانی از سوال و عسل به انتظار نشسته بودند.
درودی گفتم و سلام ها شنیدم. موضوع سخن،« مهارت های نوشتاری» بود اما موضوع ناب تر برای روحم دیدار یاران بود که چونان ابری آمد و بر آستان جانم بارید و آن را طربناک و تازه روی ساخت.
دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد؟
ابری که در بیابان بر تشنه ای ببارد!
به هر روی، دوستان به موضوع و کتاب می اندیشیدند و من به جفا پیشگی چرخ که چه سان بر چهر ههای بی خط و غبار، شیار می افکند و گرد و زنگار هیاهوی خود را بر آن می افشاند و البته باز هم عجبا که خود را در میان نمی دیدم!
کلاس بعدی شماره ی 105 بود که از ساعت 11 و نیم تا 13 ادامه یافت. در این کلاس اقای خاتمی از شهرستان های تهران، اقای حامدی کیا از قم و دیگر استادان استان ها حاضر بودند. هر کلاس حدود 25 نفرجمعیت داشت. در این جمع درس یکم از پایه ی هفتم را با هم بررسی کردیم و به ناهار و نماز رفتیم .
بعد از ظهر هم از ساعت 2 و نیم تا 4 آخرین گروه کلاسی امروزمان برگزار شد. کلاس شماره 103 بود که دوستانی از خراسان آقای پارسازاده، آقای احمدی از بوشهر، آقای حسینی از کردستان و دیگر همکاران از ایران عزیز جمع بودند. روش خوشه سازی را برای تولید و آفرینش یک متن نوشتاری با هم کار کردیم و نوشته را خواندیم و شنیدیم.
روز اول این گونه در گرمگاه تابستانی سپری شد. شوق و شکفتگی از سیمای همکاران هنگام رویارویی با کتاب آموزش مهارت های نوشتاری، تماشایی و دیدنی بود و این برق نگاه ها، رزق و روزی و دشتِ روز اوّلمان بود.