مطالعه و کتاب خوانی یکی دیگر از شگردها و شیوه های مناسب برای فرابردن و برکشیدن اندیشه و افزودن بر توانایی های ذهن و زبان در نوشتن است .
اگر کشاورز با کاشت و داشت و برداشت به برآوری و خوشه زایی کشته ی خود یاری می رساند ؛ نویسنده هم با خواندن ، به یاد سپردن و اندیشیدن ، و نوشتن, به آفرینش و زایش نوباوه ی فکری خود دست می یابد. یعنی نوشتن ، زاده و فرزند خواندن و خوب خواندن است . هرچه بیشتر بخوانیم ؛ توانایی های ذهن ما بیشتر نیرو می گیرد و کار نویسندگی را برای ما آسان تر می کند .
خواندن کتاب های خوب ، مانند آبیاری کردن کشتزار است . کشت اگر آبیاری نشود ؛دچار خشک سالی و بی برگ و باری می شود و از بین می رود . هر کتاب، در حقیقت ،تجربه ای از نوشتن را با خود به همراه دارد . خوب خواندن و مطالعه ی دقیق کتاب های خوب ، می تواند سرمشق درست اندیشی و آسان نویسی باشد.
سخن دیگری که در این جا باید آن را فرایاد بیاوریم ؛آن است که خواست ما از خواندن ،تنها روخوانی یا روان خوانی متن نوشته ها نیست ، خواندن از روی نوشته و به درک ودریافت رسیدن یکی از گونه های خواندن است . از دید ما ، هرچیزی که ذهن را به درنگ وادارد و فکر را به کار اندازد ؛ متن است . تفسیر و بازخوانی ما از این متن ، نتیجه ی اندیشیدن و خوانش ماست .
بنابراین ،وقتی به گلگشتی در نگاره ها و دیدن نمایش فیلم نشسته ایم ، به راستی ،هر یک از رویداد های دیدنی ، متنی هستند که ذهن ما را به خوانش و تفسیر ،فرا می خوانند . هر تصویر و نگاره ی نقاشی و نگارگری ، یک متن است . هنگامی که موضوع نگارش ما یک نقاشی یا یک صحنه از رویدادهای اجتماعی باشد ؛ مانند یک نوشته یا داستان نخست بر مویرگ واژه ها و رنگ ها و آهنگ رفتار آدم ها خیمه می زنیم ؛ سپس در باره ی سازه ها و عناصر آن ،گفت و گو میکنیم و همان چیزها را که به ذهنمان می آید؛ می نویسیم .
خواندن ، بذرافکنی در پهندشت ذهن است و خوانش ، آبیاری آن و نگارش ،نوزاد و نوباوی جَسته از تاریکنای ذهن و زبان و فروافتاده بر دفتر و کلک دستان است. ذهن آدم بی مطالعه ، بی سرمین سترون و شوره زاری می ماند که در آن چیزی به سبزی و خرمی نمی روید .
تا نگرش و نگارشی دیگر ؛ تا چه زاید چرخ ...