ابن خلدون
ابن خلدون نیز زبان را پدیده ای انسانی و اجتماعی می داند و میگوید :« گفتار و سخن،معانی و مفاهیمی را که در ضمیر انسان نهفته است،تعبیر میکند... الفاظ و لغات واسطهها وپردههایی میان ضمایراند و به منزلهی پیوندهایی میان معانی و مهرههایی بر آن ها هستند ».(ابن خلدون، ص 849 و ص 1153 )
زبان را باید در جامعه آموخت ، یعنی با زندگی کردن در میان متکلمان بهیک زبان، زودتر میشود زبان آن جمع را فراگرفت . ابن خلدون آموختن صرف و نحو و معانی و بیان و جز آن ها را برای آموزش زبان کافی نمیداند».( ، ابن خلدون، صص 1197 و 1199).
به باور ابنخلدون :« زبانها هم به وراثت از نسلی به نسل دیگر میرسد».و در این امر برای او سیاست و سلطهی اقوام غالب، نقش عمدهای دارد ،چنان که گوید :
«باید دانست که لغات مردم شهرها عبارت از زبان ملت یا قومی است که بر شهرها غلبه مییابند یا آن ها را بنیان مینهند» (ابن خلدون،ص 764).
ابن خلدون دربارهی ستد و داد و تاثیرپذیری ومرگ زبانها ، دیدگاه جالب و نظر معتبری را بازگو کرده است : «دوری از یک زبان در نتیجهی آمیزش با بیگانگان است و بنابراین هر قومی بیشتر با بیگانگان درآمیزد لهجهاش از زبان اصلی دورتر خواهد شد». (ابن خلدون، 1353، ص 1188 ) .
چکیدهی دیدگاه ابن خلدون در بارهی فراگیری زبان این است که : زبان را نمی توان از روی قواعد صرف و نحو و معانی و بیان فراگرفت بلکه وی دو شیوهی عملی را یادآور می شود :
الف – زندگی و درآمیختن با یک قوم از راه معاشرت
ب- فراگرفتن متون و اشعار و خطب و دیگر آثار محاورهی یک ملت .و به عقیدهی او قواعد خشک صرف و نحو و بلاغت ،هرگز ممکن نیست وسیلهی فراگرفتن زبان بیگانه باشد .( ابن خلدون، ص1194)
منبع : اکبری شلدره،دکتر فریدون ، 1390 ، بررسی و نقد رویکردها و روش های آموزش زبان فارسی در ایران ، دانشگاه شهید بهشتی ،تهران