سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زبان آموزی

دانشجویی، بر هر مسلمانی واجب است . هان ! خداوند، جویندگان دانش را دوست دارد . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]

نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

کتاب خوانی راهی به فراسو
چهارشنبه 94 شهریور 11  10:14 صبح

 

تلاشی برای فرا رَوی

فراخواندن به کتاب و مطالعه، دعوت به سراپرده ی فرهمند فکری جهان اثر و بردن به اندرونه ی کتاب است. خوانش کتاب، کوششی برای رهایی از ایستایی و رسیدن به فربهی و زایندگی است. خوانش اثربخش، هم فکر را می پرورد و هم کتاب را با نقد و پیشنهاد درست، از کاستی‌ها و ناراستی‌ها  می‌پیراید.

تازه ترین کتاب در زمینه ی« نوشتن» با نام«  صداهایی برای ننوشتن، آواهایی برای نوشتن» به قلم دکتر فریدون اکبری شلدره، و با مقدمه ی استاد«بها الدین خرّمشاهی »از سوی انتشارات روزگار در تهران،منتشر شده است. در بخشی از مقدمه ی این کتاب می خوانیم:

پیش نوشته 

 آن‌چه پیش روی شماست؛ برآمده‌ی درنگ‌‌‌‌‌ها و خوانش‌های ما در زمینه‌ی «نوشتن» با نگرش مهارتی است. در کنار تالیف کتاب درسی «آموزش مهارت‌های نوشتاری» که کاری نوپدید و تازه‌تر از تازه است؛ پیوسته به این پرسش‌‌‌‌‌ها و موضوع‌‌‌‌‌ها می‌اندیشیدم و ساعت‌ها ذهنم را بدان‌‌‌‌‌ها آونگ می‌کرده‌ام که:

-          نوشتن چیست؟

-         نوشتن، چه فرایندی دارد؟

-         خاستگاه نوشتن، کجاست؟

-         نوشتن، مهارت است یا هنر؟

-         رویکرد شناختی به نوشتن؟

-         رویکرد فرهنگی به نوشتن؟

-         پیوند مغز و ذهن با نوشتن؟

-         پیوند نوشتن با مهارت‌های زبانی؟

-         کارکرد حس‌های برونی و حواس درونی در نوشتن؟

و هزار و یک چند و چون دیگر در قلمرو نوشتن و ساز و کارهای آموزش و فرایند یاددهی- یادگیری مهارت نوشتن که همواره دست مایه‌ی فکری و کارمایه‌ی جست و جو و خوانش‌های ما بوده‌اند.

در این نوشته، کوشیده‌ایم به این خیـزش پرسش‌ها، از سرِ درنگ بنگریم و به تماشای جنبش فریبــای آن در دامنه‌ی ذهن بنشینیم. فراورده‌ی آن پویه‌های ذهنی، همین نگاشته‌هاست که اکنون فکر شما را از دریچه‌ی چشمانتان به خوانش خویش فراخوانده است.

نوشته‌ی ما درفشرده‌ی نگاه‌ها و نگرش‌ها و خوانش‌ها و فهمش و دریافت ماست. ما جهانِ نگارینِ پیرامون نوشتن و اندرونه‌ی آن را این گونه دیده‌ایم و نغمه‌ی نوشتنمان را این چنین گزارده‌ایم.

*این کتاب به تازگی از سوی نشر روزگار، در تهران به چاپ رسیده است.

 



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما (6)

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    خوانداری
    پنج شنبه 94 شهریور 5  10:41 صبح

    شست و شوی غبار عادت از رخسار ذهن

    ما  براین باوریم که واژگان هم مانند من و شما برای خود جهانی و آنی و حس ّ و حالی دارند؛ طعم و مزه ی برخی واژه ها به چشم چشایی یکی خوش می آید و دل پسنداست و در ذائقه ی دیگری ناخوش و ناگوار و دلگزا.

    ما پیوسته در رهگذار عادت های زبانی نشسته ایم و غبار عادت، چشم نوزایی و آفرینش ما را بسته است. به همین سبب، اگر فریبایی تازه روی و تازه زاد در برابر ما پدیدار آید؛ به چشم ما بیگانه و بی خانه است.

     هر قلمرو و کار تازه ای زبان و واژگان ویژه ای  دارد که با زایش اثر، همزاد است. به همین سبب، در این سال ها   کتاب های جدید  فارسی مَدرسی، دنیای تازه ای از کاربست  واژگان را در ادبیات آموزش رسمی، گشوده است. حرف تازه و طرح نو، با خود عادت زبانی ویژه ای همراه دارد و البته این حرکت، آگاهانه و بخشی از اهداف زبان آموزشی و زمینه ساز رشد و گسترش دامنه ی واژگانی  زبان فارسی است. برای نمونه، کلمه ی « خوانداری » را می توان نام برد که برآمده از یک فعل پربسامد در پهنه ی زبان آموزی است و از دید ساخت هم، همانندان فراوانی دارد؛ چون این واژه را کم تر شنیده اید در ذهن تکانه ای پرسش خیز، نمایان می شود. چندی که با آن خوگرفته اید؛ معشوقه ی ذهنتان می شود زیرا از نهاد زبان فارسی برآمده است و رنگ و بوی آن بوستان را فرا یاد می آورد.

     به نمودار ساختی واژگان زیر، بنگرید که همه فرایند ساختاری یکسانی دارند:

    مصدر

    بن ماضی

    پساوند اسم مصدر ساز« ار»

    پساوند صفت ساز «ی»

    واژه ی ساخته ده

    (صفت نسبی)

    دیدن

    دید

    ار

    ی

    دیداری

    شنیدن

    شنید

    ار

    ی

    شنیداری

    گفتن

    گفت

    ار

    ی

    گفتاری

    خواندن

    خواند

    ار

    ی

    خوانداری

    نوشتن

    نوشت

    ار

    ی

    نوشتاری

     



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما (2)

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    مهارت خواندن و نوشتن، مهارتی فرابرنامه ای
    دوشنبه 94 مرداد 19  2:12 عصر

    مهارت خواندن و نوشتن، مهارتی بین رشته‌ای

    خواست من از رشته، قلمرو ویژه‌ی یک دانش یا پیشه است. آن چنان که در آموزش رسمی هم شاخه‌های علمی، به نام هایی خوانده شده‌اند و به قلمروهایی بخش شده‌اند. مانند رشته‌ی فیزیک، رشته‌ی فلسفه، رشته‌ی فارسی، رشته‌ی مکانیک، رشته‌ی ریاضی و... هر یک از این رشته ها برای خود دنیایی فریبا و فضایی دلگشا دارند و بدان خوش‌اند(کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ ، سوره ی روم، آ 32) هر گروهی بدان چه پیش آن‌هاست دلخوش شدند 

    جهان صنعتی و ماشینی، به سوی تخصص‌ها و شاخه شاخه شدن، گرایان است. امّا جهان درون انسان به همگرایی، پیوند، وحدت و یکپارچگی گرایش دارد، زیرا همه‌ی پویه‌های فکری انسان برآمده از یک آبشخور است. آبشخور مغز. مغز خود از جویبار دل و دریچه های حواس، سیراب و مایه ور می شود.

    طبیعت و جهان بیرونی هم، نمودی از پیوستگی ها و اتحاد است. همه ی پدیده ها اگرچه از سازه ها و اجزا ساخته شده‌اند امّا نشانی از وحدت و کُل هستند. رگ رگِ وجودی پیکره ی من و شما هم همین گونه است.

    بدان سان که گفتیم؛ این پیکره ی کلّی از جویباران بسیاری مایه می گیرد امّا هرگز تفاوت ها و ناسازی ها و ویژگی های خاص هر کدام را در خود آشکار نمی سازد. رنگ ها را به یک رنگی و بی رنگی در می‌آورد. یک رنگی، بی رنگی است و بی رنگی، یک دلی است.

    به گمانم، رشته های تحصیلی و قلمروهای دانشی همه در پی پروردن انسانی فرهیخته و آراسته به شایستگی‌ها هستند. اگر جز این باشد، جای چند و چون بسیار خواهد بود. تخصصی شدن، بدون تعالی و کمال درون، انسان را یک چشم، تک ساحت و یک بعدی، بار می‌آورد.

    «دراک (1993) درمدل برنامه‌ی درسی تحت عنوان«مدل رویکردمهارت‌های بین رشته‌ای» ( Interdisciplinary-Skills Approach Model ) مهارت‌هایی را پیشنهاد می‌دهدکه ازطریق رشته‌های تحصیلی چندگانه،امکان توسعه و رشد پیداخواهندنمود. این مدل به دنبال تدریس و آموزش شیوه های تفکر،توانایی پژوهش و تحقیق، مهارت‌های ریاضیات به گونه‌های تلفیقی می‌باشد. مدل ادغامی تلفیقی برنامه ی درسی که در بیشتردانشگاه‌های آمریکایی استفاده شده‌است،تمرکزخود رابر این گونه از مدل‌ها قرارداده که دربرگیرنده ی توسعه وگسترش شایستگی‌های انسانی است.این دسته از شایستگی‌ها عموماً دارای چندین بعددرهم تنیده هستند. و ی این شایستگی‌های انسانی را به عنوان توانایی عمومی که دربرگیرنده‌ی مهارت‌ها،نگرش‌ها و مفاهیم و دانش‌های گوناگون است، تعریف می‌کند». ( ....، 1391)

     

    جهان تخصص زده و بیزار از شعبه شعبه شدن ها، اندک اندک در حال بازگشت به خاستگاه خویش و گرایش به اصل همگرایی است. نشانه ی آن هم پیوند میان علوم و پیدایی نگرش های میان رشته ای است. گویی علوم، پس از فراق، فرصتی یافته اند تا به خویشی و پیوند و روزگار وحدت بیندیشند. مثلا به این نام ها توجّه کنید:

    -       روان‌شناسی‌زبان، روان‌شناسی‌تربیتی، روان‌شناسی‌پرورشی، روان‌شناسی‌کودک، روان‌شناسی‌بالینی و...

    -       مهندسی نوشتن، مهندسی پزشکی، مهندسی فرهنگ، مهندسی زبان، مهندسی فضا، مهندسی فکر و...

    -       زبان آموزش، زبان علم، زبان سیاست، زبان رسانه، زبان گفتار، زبان نوشتار، زبان خواندار، زبان کودک، زبان قصه، زبان شعر و...

    این نام‌ها و بی‌شمار از این دست ترکیب‌های نوپدید، از نوعی گرایش به وحدت و باهم آیی حوزه‌های گوناگون علوم، خبر می‌دهند. از دل این گرایش‌ها، گفتمان میان رشته‌ای و گفت وگوی میان علوم، پدیدار گردید. «مطالعه ی سیر علوم و دانش بشری، نشان می دهد که این معرفت در آغاز دارای وحدت بوده است و در عصر جدید تمدن غربی، تجزیه شده و کثرت پیداکرده است. با مشاهده ی پیامدهای منفی این شعبه شعبه شدن، تلاش می‌شود تا وحدت گذشته احیا شود». (.....، 1387)

    یکی از این نمودهای مشترک که در همه ی شاخه‌ها و دانش رشته‌ها، جاری است. زبان است. زبان دو نمودگار اصلی دارد: گفتار و نوشتار.

    برنامه ی درسی زبان فارسی را از این دید، می‌توان به دو پاره ی کلّی، بخش کرد:

    -       رشته ای( زبان آموزی)

    -       میان رشته ای( آموزش از راه زبان)

    در بخش رشته‌ای برنامه ی درسی فارسی، به عنوان یک رشته ی علمی و تخصصی، موضوع ها و مفاهیم مربوط به زبان فارسی در سطوح واژگانی، آوایی، معنایی، ساختاری و نحوی، نوشته و سازماندهی می‌شود تا در تالیف محتوای آموزشی و کتاب درسی( زبان آموزی)، مورد توجّه قرار گیرد. این بخش در حقیقت، برپایه‌ی نگاه رشته‌ای و تخصصی به دنبال آموزش زبان فارسی یا فارسی آموزی به فراگیران است و از نخستین سطح آشنایی با نمادهای خطی و الفبایی تا سطوح مهارتی زبان، برنامه‌ریزی می شود. یعنی زبان، در این جا هم موضوع و هم هدف است.

    به هر روی، مهارت خواندن و نوشتن، مهارتی فراتر از یک برنامه است و ماهیتی بین رشته ای دارد؛ رگه ها و شاخه های آن را در پهنه های دیگر برنامه های درسی هم می توان دید. به همین سبب لازم است همه ی برنامه های درسی، برای پروردن این مهارت ها، طرح و برنامه داشته باشند.

     

     



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما (یک)

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    یا علی بر کرمت کام محبان، تشنه
    سه شنبه 94 تیر 16  11:25 عصر

    یا علی 

    شهادت حضرت علی ( ع)، تنها مرد تاریخ بشریت، بر شما تسلیت باد. چند بیتی از مقتل فدایی:

    یا علی، برکرمت کام محبّان، تشنه

    به محیط کف تو، قلزم و عمّان، تشنه

    قوّت دست تو را، رستم دستان، بنده

    زور بازوی تو را، سام نریمان تشنه

    وقت رجعت بوَد، ای سرور مردان بشتاب

    دُلدُل تیز تکت، هست به جولان تشنه

    بگشا دست یدالله و بکش تیغ دو سر

    که شد آن تیغ به خون‌خواری خصمان تشنه

    تو یَلِ صفدری و مانده حسینت تنها

    ساقی کوثری و شاه شهیدان تشنه

    تشنگان را تو کنی جمله ز کوثر، سیراب

    نور چشم تو چرا هست به میدان تشنه؟...

    تشنه ی آب فرات است « فدایی» چندان

    که سکندر به لب چشمه ی حیوان تشنه

    یا رب از قلزم ایمان، بنما سیرابش

    که بسی هست به سرچشمه ی احسان تشنه.

     

    کلیات سوگ نامه ی عاشورایی فدایی، نشر فرتاب، تهران، چاپ سوم،س 1394، ص 347



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما (6)

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    پیوند خوانش با فهمش
    سه شنبه 94 خرداد 26  5:43 عصر

    سواد ادراکی ( مهارت های خوانداری): 

    خواندن یکی از مهم‌ترین مهارت های زبانی است. نخستین لایه یا سطح خواندن، روخوانی است. خواست ما از روخوانی، به چشم سر یا با حسّ پساوایی، نمادهای خطی را خواندن است.

    هر نماد خطی، الفبای نوشتاری یا حرف، چهار ویژگی دارد:

    1-    سیما: همان شکل نوشتاری و برونی حرف است؛ مانند« ن ».

    2-    آوا: همان صدا یا واج یک نشانه است؛ مانند صدای / ن /.( هرچه فاصله میان آوا یعنی تلفظ با سیما یعنی شکل نوشتاری بیشتر باشد، نشان دهنده ی دشواری املا و عمق خط فارسی است).

    3-    جا: خواست ما از جا، همان جایگاه قرار گرفتن یک حرف در بافت کلمه است؛ آغاز، میان یا پایان.

    4-    نام: همان اسمی است که برای نامیدن هر نشانه بر زبان می آوریم؛ مانند نام «نون» برای نشانه ی «ن».

    روخوانی، مراحلی دارد:................................................

    خوانش ما این بود.... تا فهمش شما چون باشد!



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما (بدون)

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    نور حسین رسید، چه حاجت دگر به نار
    جمعه 94 خرداد 1  8:43 صبح

    نور حسین رسید، چه حاجت دگر به نار

    آن شب که گشت از صدف عصمت آشکار                      رخشان دُرى که عرش خدا راست گوشوار

    از برکت ولادت آن شاه تشنه‌لب                                آمد نداى غیب، ز درگاه کردگار

    کاى مالک جحیم، تف نار بر نشان                             نور حسین رسید، چه حاجت دگر به نار

    برگو فروغ نار نشیند فرو ز نور                                   گلخن شود چو گلشن و آتش چو لاله‌زار

    وى  خازن بهشت، خبر دِه به حوریان                           تا پُر شکن کنند، سر زلف تابدار

    اینک حسین به عرصه ى دنیا قدم نهاد                         بر خاطرش مباد، نشیند ز غم غبار

    باید کُنند حور جنان،گوهر سرشک                              یک جا براى مَقدَم نورانیش، نثار

    اى جبرئیل، رو  به رسول امین رسان                            بعد از درود و تهنیت آن بزرگوار

    برگو که گر  به وعده وفا می‌کند حسین                        خُلد و جحیم راست به دست وى اختیار

    پرّان شد از فراز فلک، سوى سطح خاک                        روح‌الامین و خیل مَلَک همرهش هزار

    شد از قضا،گذار ملایک به عرصه‌اى                              کآنجا  فرشته‌اى ز هوا گشت آشکار

    پَر سوخته ز آتش قهر حکیم عدل                               پروانه وار کز شرر شمع پُرشرار

    بود آن فرشته فطرس و می‌بود سال چند                     آنجا معلّق از مژه ى چشم اشکبار

    گفت او به جبرئیل که اى وحى را سفیر                        امشب براى چیست که اینجا شُدَت گذار؟

    امشب به بام چرخ عجب شور و غلغله ست                   آیا قیامت آمد و محشر شد آشکار؟

    دادش امین وحى از آن مژده آگهى                              بگریست آن فرشته و نالید زار زار

    کاى نامور سروش ز تقصیر خود چنین                           گشتم طَرید و رانده ز قُرب حریم یار

    اکنون مرا ز لطف به همراه خود ببر                              شاید که من ز برکت آن دُرّ شاهوار

    از رحمت اِله برآرم دوباره پر                                       گیرم به آشیانه ى کرّوبیان قرار

    جبریل برد همره خود آن فرشته را                               بنمود عرض حال به پیغمبر کبار

    قنداق شاه تشنه لبان را شه رُسُل                             بر کف گرفت و گفت به مژگان اشکبار

    کاى داور کریم! اگر این حسین من                               دارد به نزد حضرت تو قرب و اعتبار

    بخشا گناه فطرس و بال و پرش بده                              وانگه نمود امر به آن طایر فگار

    کاین دم بمال پیکر خود را به پیکرش                              آماده شو به رحمت غفّار رازدار

    مالید آن فرشته به قنداق شه، تنش                             آورده پر ز پیش، مضاعف هزار بار

    پرّان به بام کنگره ى چرخ رفت و گفت                           کامروز کیست مثل من از جاه و اعتبار؟

    آزادى از حسینم و این فخر بس مرا                               اى آفرین به مفخر و وى نِعْمَ الافتخار

     

    فدایی مازندرانی، میرزامحمود،1394،کلیات سوگ نامه ی عاشورایی فدایی، نشر فرتاب، تهران، ص 185بند دوازدهم از نظام اوّل



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما (بدون)

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    طلوع سوگ نامه در بهار
    سه شنبه 94 اردیبهشت 8  4:30 عصر

    طلوع «کلیات سوگ نامه‌ی عاشورایی فدایی»( مقتل منظوم) در بهار  

     خوش بختانه، به تازگی ویراست جدید( چاپ سوم) مقتل منظوم میرزا محمود فدایی مازندرانی با عنوان« کلیات سوگ نامه ی عاشورایی فدایی» با تصحیح و تحقیق دکتر فریدون اکبری شلدره، در 592صفحه، منتشر شده است.

    تفاوت این چاپ و افزوده های نو، با چاپ های پیشین، به کوتاهی، در پی می‌آید:

    -         ویرایش کلی اثر از آغاز تا انجام و افزدون یافته های تحقیقی در لابه لای مباحث پژوهشی.

    -         مقابله با نسخه ی جدید؛ پس از چاپ نخست مقتل منظوم، نسخه ی خطی جدیدی به دست آمده بود و مححق و مصحح این اثر عاشورایی با مقابله ی نسخ، به نمونه های تازه ای از سروده های عاشورایی فدایی برخورد و پس از تصحیح و اطمینان از صحت انتساب به فدایی، آن ها را با عنوان « نویافته ها»( هشتاد و یک بیت) به این چاپ، افزوده است.

    -         پژوهش و تحلیل تاریخی قصیده‌ی سینیه‌ی فدایی به ردیف «اُرُس» که با عنوان « فدایی و ادب پایداری» تدوین شده است. محقق در تحلیل تاریخی این سروده به این نکته اشاره می کند که فدایی را باید از پیشاهنگان ادبیات پایداری شمرد.

    -         کشف یکی از گرهگاه‌های متنی مربوط به تاریخ نگاری؛ فدایی در بخش دوم کلیات مقتل در میان نوحه‌های عاشورایی در بیتی استادانه، تاریخ همزمان شدن ماه محرم را با فرخنده جشن نوروز را به شیوه‌ی معماگویی و ماده تاریخ نویسی، آورده بود. در چاپ های قبل، این گره ناگشوده مانده بود ولی خوش بختانه در پی جست وجوها و یاری جستن از برخی نسخه پژوهان، گره آن بیت گشوده شد و تاریخ مورد اشاره ی فدایی، به شرح و توضیح، نوشته شد.

    -         مقدمه ی این چاپ با عنوان « سرسخن» در شش صفحه نگاشته شد.

    این کتاب، یکی از آثار مهم ادبیات عاشورایی است و قطعا خوانش آن برای همه ی عاشورا پژوهان و مشتاقان مجالس سوگ و عزاداری های محرم، بایسته است.

    این اثر گرانبها را انتشارات فرتاب در تهران، به چاپ رسانده است.



    نظرات شما (6)

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    دریچه های برای درک معجزه ی آفرینش
    جمعه 93 اسفند 8  8:36 عصر

    دریچه های دانایی

    هلن کلر، نابینایی که ما را به بهره‌گیری از قابلیت‌های مقدّس وجودمان برای درک بهتر معجزه‌ی آفرینش، دعوت می کند و می گوید:

    « از چشم‌هایتان، به گونه‌ای بهره بگیرید که گویی فردا دچار نابینایی خواهیدشد. همین شیوه را می‌توان برای سایر حواس به کار گرفت. صداهای موسیقی، آواز پرنده و نغمه‌های پرشور طبیعت را بشنوید؛ چنان که گویی فردا دچار ناشنوایی خواهیدشد. هر چیزی را که می‌خواهید لمس‌کنید،‌ طوری باشد که گویی فردا حس لامسه‌‌ی خود را از دست خواهید داد. عطر گل‌ها را بو کنید و مزه‌ی غذاها را با هر لقمه بچشید،‌ چنان که گویی فردا هرگز نمی‌توانید بو کنید یا چیزی را بچشید.

     از هر حس، بیشترین استفاده را ببرید. عظمت و شکوه در تمامی جنبه‌های زیبایی که جهان به شما نشان می‌دهد از طریق ابزار ارتباطی متعدد‌ی است که طبیعت فراهم می‌کند. اما در میان تمامی حواس، مطمئنم که حس بینایی باید لذت‌بخش‌ترین حس باشد.

      تنها یک ناشنوا، قدر شنیدن را می‌داند و یک نابینا موهبت‌های متعددی را که در بینایی نهفته است، ‌درک می‌کند. به‌ویژه، این یافته‌ها برای کسانی به‌کار می‌رود که در بزرگسالی بینایی و شنوایی خود را از دست داده‌اند. امّا کسانی که هرگز از کاهش بینایی یا ناشنوایی رنج نبرده‌اند به‌ندرت از این قابلیت‌های مقدّس، کامل‌ترین بهره را می‌برند. چشم‌ها و گوش‌های آن‌ها، همه ی چیزهای دیدنی و شنیدنی را بدون تمرکز و توجّه حس می‌کنند، بی‌آن‌که قدردان آنها باشند و این، همان داستان قدیمی است که قدردان چیزی که داریم نیستیم تا زمانی که آن را از دست بدهیم و از سلامتی‌مان آگاه نیستیم تا وقتی که بیمار شویم.

     من که قدرت بینایی ندارم چیزهای زیادی پیدا می‌کنم که صرفاً از طریق لمس کردن، توجّهم را جلب می‌کنند. لطافت برگ را حس می‌کنم. عاشقانه دست‌هایم را بر روی پوست صاف یا پوسته ی زبر و درهم ‌و برهم درخت می‌کشم. در بهار شاخه‌های درختان را که با امیدواری در جست وجوی جوانه هستند، لمس می‌کنم؛ این یعنی اوّلین نشانه‌ی بیدار شدن طبیعت بعد از خواب زمستانی‌اش. من از شکل مخملی گل و کشف پیچ و خم‌های فوق‌العاده‌ی آن، احساس شادی می‌کنم و چیزی از معجزه‌ی طبیعت برایم آشکار می‌شود. گاهی اوقات دستم را به‌آرامی روی درخت کوچکی قرار می‌دهم و جنب‌وجوش شاد یک پرنده را که در حال آواز خواندن است، حس می‌کنم. وقتی آب‌های خنک جوی، به‌سرعت از بین انگشتانم می‌گذرد، لذّت می‌برم. برای من فرش پرپشت و سرسبز برگ‌های سوزنی درخت کاج یا چمن‌های اسفنجی، خوشایندتر از گران‌ترین فرش ایرانی است. برای من گذر فصل‌ها،‌ و حرکتی که با نوک انگشتانم احساس می‌کنم، نمایش مهیّج و پایان‌ناپذیری است.

     گاهی قلبم با شوق، فریاد می‌زند و می‌خواهد تمام چیزها را ببیند. اکنون که من فقط از طریق لمس کردن می‌توانم به چنین لذّتی برسم، ‌مطمئناً اگر توانایی دیدن داشتم، این لذّت، بسی بیشتر بود.

     ظاهراً کسانی که چشم دارند، کم می‌بینند. بسیار مایه‌ی تأسف است که در جهان روشنایی، نعمت بینایی به‌جای آن که وسیله‌ای برای بالا بردن سطح معرفت و کمال در زندگی باشد، تنها برای راحتی در انجام کارها  استفاده می‌شود.

     اگر من می‌توانستم، درسی اجباری با نام «چگونه از بینایی‌تان استفاده کنید»، ایجاد می‌کردم تا استاد با تلاش فراوان، قابلیت‌های نفهته‌ی شاگردانش را بیدار کند و نشان دهد چطور با دیدن واقعی چیزهایی که بی‌توجّه از کنارشان می‌گذرند، می‌توانند شادی و شناخت را به زندگی‌شان بیفزایند.

     هنرمندان به من می‌گویند؛« برای درک درست و عمیق هنر، شخص باید چشم‌ها را تربیت کند».

     انسان باید یاد بگیرد از طریق تجربه، ویژگی‌های خط، ترکیب، شکل و رنگ پدیده ها را ارزیابی کند. اگر قدرت بینایی داشتم با اشتیاق، این بررسی جذّاب را شروع می‌کردم. به هر حال به من گفتند؛ برای شمایی که چشمی برای دیدن ندارید،‌ دنیای هنر، کشف نشده و مانند شب تاریک است.

    شمایی که چشم دارید هر چیزی را که بخواهید، می‌توانید ببینید. صبح به سپیده‌دم سلام خواهم کرد و برای کشف لذت‌های تازه بی‌قرارم، زیرا مطمئنم برای کسانی که چشم‌هایی برای دیدن دارند، سپیده‌دم هر روز باید به طور دائم مکاشفه‌ی زیبایی‌ها باشد. با سپیده‌دم بر می‌خیزم و معجزه‌ِ‌ی هیجان‌انگیز تبدیل شدن شب به روز را می‌بینم. با احترام، به منظره‌ِ‌ی باشکوهی می‌نگرم که خورشید در آن، زمین خواب‌آلود را بیدار می‌کند.

     از خود می‌پرسم، چند نفر از شما زمانی که یک نمایش، یک فیلم یا هر منظره‌ِ تماشایی را می‌بینید، خدا را برای معجزه‌ی بینایی شُکر می‌کنید، این معجزه شما را قادر می‌سازد از رنگ‌های زیبا و حرکت‌ها لذّت ببرید.

    قلب و ذهنم پر از تصاویر افراد و اشیاست. چشمانم چیزهای بی‌اهمّیت را نادیده نمی‌گیرد. تلاش می‌کنم همه چیز را لمس‌کنم. برای دیدنی‌های ناراحت کننده، چشم‌هایم را نمی‌بندم، چون آنها نیز بخشی از زندگی هستند. بستن چشم به روی آنها، بستن قلب و ذهن است.

    با این تصوّر که اگر قدرت بینایی، فقط برای سه روز به من داده شود، دوست دارم چه چیزهایی را ببینم،‌ شاید بهتر بتوانم منظورم را بیان کنم.

    در حالی که من در ذهنم تجسّم می‌کنم، تو هم فکر کن و ذهنت را متمرکز کن که اگر فقط سه روز برای دیدن، فرصت داشته باشی، چطور از بینایی‌ات استفاده خواهی کرد؟ »

     شاید این نوشته‌‌ی کوتاه، شما را وادارد که برنامه‌ای برای بهره‌گیری از توانایی‌های شگرف خود، سامان دهید.

     

     درفشرده ای از کتاب: سه روز برای دیدن، هلن کلر، ترجمه ی مرضیه خوبان فرد، البته با تغییر و پیرایش

     



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما (12)

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    بمباران حس ها
    شنبه 93 دی 27  7:38 عصر

    بمباران حسها، یا بارش خدایان

    ...سرزمینی دیگر هست که هر دم و آنی، چیزها بر سرش می‌بارد. این سرزمین در تازشِ بارش است. آن هم نه از یک در و بام، بلکه از پنج روزن آشکار و پنج درگاه نهان، پیوسته چیزها به درون می ریزد. به اقیانوس و دریاها بنگرید؛ زندگی آن‌ها به هزاران جویبار و رودبارک‌ها بازبسته است. دریاها هم از زمین سیراب می‌شوند و هم از آسمان، مایه می‌گیرند.

    در من و شما هم خدای شگفتی آفرین، اقیانوسی آفریده است که هم از رودهای درونی مایه‌ور می‌شود و هم از جوی‌های بیرونی، آبیاری می‌گردد. امام علی (ع) به همین فراخنای دنیای درون اشاره دارد آن جا که فرموده است:

    « أ تَزعَمُ أنَّکَ جِرمُ صغیر وَ فیکَ انطَوَى العالمُ الأکبر؛ آیا می پنداری تو موجود کوچک و ناچیزی هستی در حالی که جهانی فراخ‌تر از این عالم در وجود تو، نهاده شده‌است».( پرتوى از اصول کافى‏،...).

    این جهان ناپیداکرانی که در نهاد ما نهاده شده است؛ روزن ها و در و بامی و آسمانی دارد. مغز، سرزمین این جهان است و ذهن شاید آسمان آن باشد. از جهان برون، بسیار چیزها دم به دم به درون می‌ریزد. از پنج روزنِ حواس برونی، بمباران دانش، پیوسته بر سر مغز می‌بارد.

    گیرنده‌های حسّی، چشم و گوش و بینی و پوست و ذائقه هستند که شکارگران رخدادهای جهان بیرون‌اند. نکته‌ی شگفت آفرینش پرودگار در این است که برای آستانه‌ی گیرایی این حس‌ها، مرز و حدّی قرار داده‌است و دامنه‌ی حساسیت و طول موج آن‌ها را به توان پذیرایی انسان، گره زده است. دمی درنگ کنید و به این بیندیشید که اگر می توانستیم همه ی پدیده ها، ریز و درشت، خوش بو و بدبو را ببینیم و ببوییم و همه ی صداهای درون طبیعت را با نوسان گوناگون بشنوییم و همه ی چیزها را به تن، لمس کنیم و تمام مزه ها را بچشیم، آیا می توانستیم، لحظه‌ای آرامش داشته باشیم؟

    «صدها کانال تلویزیونی هست که از بین‌شان، انتخاب می‌کنیم؛ حجم عظیمی از اخبار روی اینترنت، وسایل ارتباط جمعی قابل حمل و این همه برنامه که نمی‌توان با همه‌شان هماهنگ شد. همه چیز اطراف ما از بیلبردهای آزادراه و اتوبوس‌ها تا زوزه‌ی یک نواخت تلویزیون که موسیقی متن زندگی خیلی از انسان‌هاست؛ ما را بمباران درون داد حسّی می‌کند... لحظه‌ای به این فکر کنید؛ ما به عنوان انسان، طوری تنظیم شده‌ایم که دنیای اطرافمان را فیلتر کنیم تا بتوانیم دست به عمل بزنیم. اگر می‌توانستیم هرچه را در دسترسمان هست، ببینیم، ببویم، لمس کنیم، بچشیم و بشنویم، فلج می‌شویم... . به همه‌ی چیزهایی که در یک روز مشخّص مشاهده می کنید، فکر کنید به سبب حمله‌ی حسّی که در زندگی بیش‌تر ماها اتفاق می‌افتد، این درون داد را فیلتر می‌کنیم تا به دردمان بخورد. چه طور تصمیم می‌گیرید چه چیزی وارد شود و چه چیزی وارد نشود؟».( هرینگ،1391، ...).

    اکنون بیاییم بر سر موضوع خودمان، این که چگونه از این بمباران درون دادها و هجوم حواس، بهره برگیریم و از این بارش خدایان بر سر مغز، برای بارورسازی ذهن در نوشتن و خلق و آفرینش، سود بجوییم؟

    حسّ بویایی سراچه ی ذهن را بویا می سازد. حسّ شنوایی، روح را به رقص می آورد و یا متاثّر می سازد؛ حسّ چشایی، کام تصویری از مزه ها در ذهن پدید می آورد؛ حسّ بینایی، جمال جو و تماشاگه عالم است؛ حسّ پساوایی، شاهراه تصویر سازی ذهنی و شناخت از راه لمس است. به همین سبب است که گفته اند:«مَن فَقَدَ حسّاً فَقَدْ فَقَدَ علماً»[ اساس الاقتباس، ....] یعنی اگر کسی حسّی از حواسّ ظاهری را از کف داد، علمِ وابسته به آن حس را هم از دست می دهد؛ ............... 



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما (4)

    نوشته شده توسط:   ف - اکبری شلدره  

    واژگان متن ، بازیگران نمایش و عناصرپیرازبانی
    جمعه 93 دی 5  11:11 عصر

    رقص واژگان، نمایش بازیگران

    نخست نقشه و نمودار ذهنی خودم را پیش رویتان می نهم و سپس آن را گزارش می کنم: 

    زبان:

    1-  در متن نوشتاری

    2- در متن دیداری: الف- صحنه ی نمایش تئاتر   ب: نگاره یا تصویر

    - صحنه ی نمایش- بازیگر، حرکات و نقش ها

    - تصویر، نمادهای بصری و سازه های دیداری

    خواست من از این نمایه، بررسی کارکرد زبان در دنیای متن نوشتاری و کارکرد زبان در جهان نمایش یا متن دیداری است.

    در متن نوشتاری، تنها نمود زبان، در واژگان آشکار می‌شود. یعنی، تنها نمودگار هویت متن، حس و حال چیره بر سراپرده‌ی واژگان است. به دیگر سخن، واژه‌ها در متن نوشته، اصلی‌ترین وظیفه‌ی رسانایی پیام را بر دوش دارند و همه‌ی پست و بلند دنیای درون و برون شخصیت‌ها و پهنای کلام را باید نشان دهند.

    متن نوشته، با واژه زاده می‌شود و در واژه، گسترش می‌یابد. گستره‌ی واژگانی، قلمرو متن را پدیدار می‌سازد.

    از دیدی دیگر می‌توان، واژگان را سرزمینیان، جهانِ متن دانست. اگر متن را جهانی بینگاریم، زندگان و  باشندگانِ این جهان، واژگان هستند. هرچه واژه های به کارآمده و راه یافته به این سرزمین، سخته، سرزنده، پرمایه، زایا، خورسیما و نیروزا، گوارا و گوش نواز باشند، نشانگر پرمایگی و توانمندی این سرزمین است. از این رو، در کاربست واژگان باید باریک‌نگر باشیم و نسلی از واژگان پرورده و به اندام و فریبا را به سراچه ی ذهن بپذیریم و آن گاه که از زایچه‌ی ذهن، واژگان، آهنگ سربرآوردن و زاده شدن دارند، به هر واژه‌ی ناشسته رویی نباید فرصت دیدار بدهیم. زبان فارسی، جغرافیایی پرفرّ و فروغ دارد و واژگانش که ساکنانش هستند، تباری نژاده و فرّخ روی دارند. در آوا، خوش آهنگ و در سیما بهرنگ و در پیکر، فریبرز و سیمین تن‌اند.

    بنابراین، اگر نوشته‌ای، جهانی تیره و تار و ناگوار دارد، این تیره‌رویی، ریشه در شبستانِ ذهن نویسنده دارد؛ ذهنی که خارزار است نه گل زار. از خارستان، شومی وگجستگی و گزندگی می‌زاید؛ از شبستان، تاریکی و اهرمن رویی، زاده می‌شود.  

     زبان فارسی، این ویژگی و توانایی را دارد که نوبران ِخوش گوارا و نوباوگانِ تازه روی و مه‌شیدی و خورچهر را به دیدار آورد. من و شما کاربران این زبان باید چنین توانایی را در خود پدیدآوریم که زادگان فرخنده‌ای را به جهان و گویشوران این پهنه، هدیه کنیم.

    امّا در متن دیداری: نخست باید بگوییم خواست ما از « متن دیداری» صحنه‌ی نمایش( تئاتر) و تصویر است.

    در متن تصویر، به جای واژه، نمادهای بصری(رنگ، انداره، شکل، جهت و...) می‌نشینند و در صحنه‌ی نمایش، شخصیت‌ها بازیگری و صحنه‌گردانی می‌کنند و در حقیقت، جای واژه را می‌گیرند. پس آن کارکرد و نقشی را که کلمه در نوشتار داشت، در تصویر عناصر بصری و در نمایش، فرد حاضر در صحنه، این وظیفه را به فرجام می برد.

    در متن نوشتاری، کلمات بار ذهن را بر دوش داشتند، این جا نمادهای دیداری و حرکات بدن بازیگر، پیام رسانی می‌کنند. به همین سبب، نگاره و تصویر، بازنماینده ی دنیای ذهن نگارگر و حرکات بدن بازیگر در تئاتر، نشانگر پیام و دورن مایه ی نمایش است.

    اگر تدریس را هم گونه ای نمایش، به شمار آوریم؛ یکی از کاراترین کارافزارها، بهره گیری از زبان بدن و عناصرپیرازبانی برای پیوندهای غیر کلامی و تاثیرگذاری حسی- عاطفی در هنگام آموزش است.

    «مقوله های گوناگون پیام های غیرکلامی عبارت اند از: ظاهر فیزیکی، اشاره ی حرکتی و حرکت چهره و رفتارچشم، رفتار آوایی، فضا، لمس کردن، محیط و زمان. ....          



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما (10)

    <   <<   11   12   13   14   15   >>   >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    کودک و زبان مادری-17
    کودک و زبان مادری -16
    کودک و زبان مادری-15
    کودک و زبان مادری-14
    کودک و زبان مادری-13
    کودک و زبان مادری- 12
    کودک و زبان مادری -11
    کودک و زبان مادری-10
    کودک و زبان مادری-9
    کودک و زبان مادری-8
    کودک و زبان مادری-7
    کودک و زبان مادری-6
    کودک و زبان مادری - 5
    کودک و زبان مادری - 4
    کودک و زبان مادری-3
    [همه عناوین(257)][عناوین آرشیوشده]

    چهارشنبه 04 اردیبهشت 10

    کل:   600874   بازدید

    امروز:   7   بازدید

    دیروز:   17   بازدید

    فهرست

    [خـانه]

    [ RSS ]

    [ Atom ]

    [شناسنامه]

    [پست الکترونیــک]

    [ورود به بخش مدیریت]

    پیوندهای روزانه

    وبلاگ ادبی [266]
    سایت های ادبی [275]
    گروه ادبیات فارسی [695]
    [آرشیو(3)]

    آشنایی با من

    زبان آموزی

    لوگوی خودم

    دسته بندی یادداشتها

    مقتل[2] . مقتل ، فدایی مازندرانی ، ادب عاشورایی . مقتل فدایی مازندرانی . مقتل فدایی مازندرانی ، نوحه ها . نشان اضافه، همزه، خط فارسی . نگرش شبکه ای ، فارسی ششم، رویکردخاص،رویکردعام، برنامه ی درسی ملی . نوروز . واژه های مصوّب . واژه، گزینش، بافت سخن، کاربست . کُنش خواندن، دریافت، فرایندهای مغزی . کودک، زبان، حس ها، واژه ها . کودک، زبان، خانو.اده، محیط، . کودک، زبان، سواد دیداری، انباره ی بصری، یادگیری. . کودک، یادگیری، زبان، حس ها، دریچه های دروندادی. . کودکف زبان آموزی، حافظه ی شنیداری، ایرج میرزا . آبشخور . آداب نوشتن ، هنجارهای درست نویسی . آموزش ، فراشناخت ، هداف ، مراحل . آهنگ، لحن، عاطفه و فضای حسّی متن، ادبیات، علوم و فنون . آوردگاه، علوم، فنون، ادبیات، فارسی، دهم . انشا ،توسعه ی تفکر و پرورش توانایی . ایران . ایستگاه سوم - علوم - فنون . تربیت . تصویرگری، صندوقی، کتاب درسی . جشن . جنیدی . حافظ . حس ها، ادراک، آگاهی. . حس ها، رودهای درون ریز، ذهن و یادگیری . خانواده، لهجه ، گویش، زبان مادری . خودارزیابی، پاسخ، علوم و فنون، ادبی، پایه ی دهم، کتاب درسی. . دگردیسی،فرارفتن،خاک شدن ،شکفتن،تیمار نفس سرگش . زبان . زبان آموزی،درهای علوم،حواس برونی . زبان فارسی، نشانه ها، نام گذاری و... . زبان، بافت ها و باروها، زمان.دگردیسی. . زبان، تلفّظ، کودکان، . زبان، زایش و فرسایش . زبان، گفتار، نوشتار، واژ، هم آیند و پس آیند. . زبان، کودک، مادرآوَرد بودن. . شعر فاطمی . صلاحی . صور خیال . طنز . علوم ، فنون، ادبیات، کارگاه، کالبدشکافی، فصل، پایه ی دهم . علوم و فنون، ادبی، خودارزیابی، تاریخ ادبیات . علوم، فنون، ادبی، خودارزیابی، دهم، قلمرو ها . علوم، فنون، ادبیات، کالبدشکافی، قلمرو ها، کتاب درسی . علوم، فنون، دهم، خوانش و نگارش . غزلیات شمس ، مولانا جلال الدین . فارس، آباده، سفرنگاشت . فارسی دهم، کالبد شکافی، قلمرو ها . فدایی ، اربعین . فدایی مازندرانی . فدایی مازندرانی ، صور خیال ، شعر عاشورایی . فدایی مازندرانی، مرثیه، هلال غم، محرم . فرهنگ، معلم، گوهر، هنر، پیکره و قلب . فرهنگستان . قرآن . کارگاه، تحلیل، علوم ،فنون، ادبیات، بازآموزی، یادیاری . کلیات، سوگ نامه، عاشورایی ، فدایی، مقتل منظوم . کودک . متن، جهان متن، رابطه، خوانش، چندآوایی . متن، خواننده، معنا . متن، ساختار و پیکره، جغرافیا . متن، گونه های متن، متن شنیداری . متن، مقام، حال و لحن . متن-خوانش پذیری- چندصدایی .

    آرشیو

    زبان آموری
    عاشورایی
    روش های یاد دهی - یادگیری
    بهاریه
    خواندن
    مولوی جلال فرهنگ
    فرهنگستان
    نام ها و یاد ها
    سپاس نامه
    درودی چو نور دل
    مهارت های نوشتاری

    اشتراک

     

    طراح قالب

    www.parsiblog.com