نگاهی به بلندترین قصیده ی عاشورایی
قصیده ی «تشنه» (ر.ک: کلیات سوگنامه ی عاشورایی فدایی مازندرانی،«مقتل منظوم»، 1394،،صفحه ی 348) از قصاید بلند در ادب فارسی است، شش بار تجدید مطلع شده است و 314 بیت دارد توان شعری و قدرت آفرینشگری میرزا محمود فدایی( سوگ سرای روزگار قاجار، درگذشت 1280قمری) را در این شعر می توان دید. اکنون به کوتاهی، به بررسی و تحلیل زیبایی شناسانه ی این قصیده می پردازیم :
بررسی و بازخوانی برخی از بیت های قصیده ی «تشنه» :
یکی از ترفندهای هنری و شگردهای زیبایی شناختی در قلمرو شعر، خوش آغازی، شروع به هنجار و نیکو و «حُسنِ مَطلع» است. فدایی با انتخاب واژه ی «تشنه» در جایگاه ردیف، «حُسن مطلع» را با دلیل زیبا و شاعرانه ی «حُسن تعلیل» درآمیخته و دو بیت آغازین را این گونه زیبا و هنری سامان داده است که در حقیقت، بیانگر فضای کلّی سروده و محتوای آن نیز هست که خود نمونه ای نیکو برای «براعت استهلال» تواند بود.
شد چنان از تفِ دل، کامِ سخنور تشنه // که ردیف سخنش آمده یکسر تشنه
خشک گردید هم از دودِ دل و دیده، دوات // خامه با سوز رقم کرد به دفتر تشنه (ص 348)
در پیشانی سروده به دو ترکیب «تفِ دل» و «کام تشنه» برمی خوریم. پیداست که «تشنگی کام سخنور» ،پیآمد تفِ دل و سوز درون اوست امّا این که علّت پیدایی تفِ دل چیست، چیزی بیان نمی شود. این گره افکنی در آغاز سروده ،یکی از نقاط قوّت اثر است که بر حالت انتظار و پی جوییهای ذهنی او و جاذبه و گیرایی اثر میافزاید،سپس در پاره ی دوم شعر، یکی دیگر از پی آمدهای «تشنه کامی و تفِ دل» با تکیه بر مصراع نخست، این است که عطشناکی سخنور بر کلامش هم اثر گذاشته و واژه ی «تشنه» را از کام جانش بر صفحه ی کاغذ و جایگاه ردیف نشانده است تا از این طریق ،تشنه کامی را در سراسر زنجیره ی سخن و ذهن و زبان خواننده ،جاری سازد. البته از مصراع دوم ،دو معنا برمی آید که هر دو نغز و لطیف است :
1. تشنه کامی سخنور سبب شده که واژه ی «تشنه» ،ردیف سخنش قرار بگیرد.
2. شدّت تشنه کامی شاعر، ردیف شعرش را نیز دچار عطش و تشنگی کرده است.
در مصراع دوم بیت دوم، شاعر با بهره گیری از عنصر «تشخیص» به قلم، هویت وشخصیت می بخشد و می گوید چون از شدّت غم دل و اندوه فراوان، دوات خشک شد، قلم به جای مرکّب با سوز و گداز و اشک و آه خود، تشنگی را بر دفترثبت کرده است.
نمونه های جان بخشی یا تشخیص
گشت گلشن ز تفِ ناله ی بلبل گلخن // گل به یک قطره ی آبی است چو اخگر تشنه
بر سر خاک فتاده است گل از باد سَموم // بر لب آب فتاده است صنوبر تشنه
خم شده بید معلّق، مگر او کشته بدید // پسر تازه جوانی به برابر تشنه؟
دست دارد به کمر بهرِ چه این گونه چنار // مگر او دید به خون غرقه برادر تشنه؟ (ص348)
نگاه کلّی و حاکم بر این چند بیت، برآمده از همان رویکرد رثایی و فلسفه ی نگرش فدایی است، از این رو، بلبل ناله سر می دهد، صنوبر تشنه است، بید مجنون هم چون نوجوانی را کشته دید، قامتش خمیده و کمانی است و درخت چنار هم از غم مرگ برادر، دست به کمر خود نهاده است.
زلف سنبل شده افشان و پریشان که چرا // شد پریشان به سنان ،کاکُل اکبر تشنه
خارِ گلبن خبری می دهد از ناوک تیر // که فرو رفت بر آن حلق مطهّر تشنه
ارغوان چهره ز خوناب جگر کرد،خضاب // که خضاب است ز خون، قاسم صفدر تشنه (ص 348)
در همه ی این نگاره ها و تصاویر شعری، جانْمایه ی کلام و عنصر مشترک، رویکرد سوگوارانه است. درد و داغ و مصیبت سال 61 هجری، همه گیر است. شاعر بر هر چه می نگرد نشانی از سوگ واقعه ی کربلا را بر پیشانی آن می بیند و از همین دید به بازخوانی و تفسیر پدیده ها می پردازد. در این فلسفه ی نگاه، زلف آشفتگی سنبل، سرخی غنچه، حضور تیغ و خار بر بوته ی گل و سرخی رنگ گل ارغوان و همه چیز از مرغ هوا و ماهی دریا، نشان و نمادی هستند که هر یک به زبان خویش، اضلاع و گوشه های آن واقعه ی خرد آشوب را تحلیل و تصویر می کنند.
ناگفته نماند که این رویکرد فدایی ریشه در باورها و آموزه های دینی و روایی ما دارد. «زیارت ناحیه ی مقدّسه» که خونگریه و سوگنامه ی حضرت ولی عصر عجّل الله تعالی فرجه و مرثیه ی بلند آن بزرگوار بر مصیبت های حضرت امام حسین (ع) و اصحابش در روز عاشورا است، بر همین نگرش استوار است. آن جا که می خوانیم :
«بَکَت السّماءُ وسُکّانُها... آسمان و ساکنان آن، بهشت و خزانه دارانش، کوه ها، ودامنه هایش، دریا و ماهیانش، بهشت و جوانانش و خانه ی خدا و مقام و مشعرالحرام و حِلّ و حرم، همه گریه کردند.»
فدایی هم به پیروی و متأثّر از همین زیارت ناحیه ی مقدّسه در مقدمه ی مقتل خود می نویسد :
«گریستند در مصیبت او سماوات و سکّانش، جنّت و رضوانش، جحیم و خُزّانش، جنان و غِلمانش، ایمان و برهانش، ایقان و عرفانش، فُرقان و تبیانش، جبل و بنیانش، بحار و حیتانش و مکّه و ارکانش». (ص 167)
تشبیهات تشنه
اینک به بررسی چند تصویر تشبیهی از قصیده ی «تشنه» می پردازیم :
روی چون سیب، شد آبی ز تفِ بی آبی// همه آبی ز حیات، آل پیمبر تشنه (ص349)
تصویر بیت این است که رخسار سرخ و سیبگون و زیبای عاشوراییان (امام و یارانش و اطفال آن بزرگوار) از شدّت عطش و بی آبی، کبود و آبی شده است. چهره ی زیبا به سیب سرخ مانند شده است.
در این تصویر، چند عنصر حضور دارند: چهره ی زیبا، سیب سرخ، رنگ نیلی و کبود (آبی).گرانیگاه زیبایی بیت افزون بر تشبیه یاد شده، بر واژه ی «آبی» استوار است که سه بار به معانی گوناگون به کار رفته است، نخست به معنای «کبود و نیلگون»، دوم که با پیشوند «بی» به واژه ی «تف» اضافه شده است (بی آبی) به معنای تشنگی و بی آب بودن است. بار سوم که در مصراع دوم به کار رفته است، «ایهام» دارد :
الف. آب دار، سیراب و با نشاط
ب. به معنای رویگردان و بیزار، واژه ی عربی از ریشه ی «اِبا» است.
پ. یک معنای کلمه ی «آبی» میوه ی بِِه یا سَفَرجَل است. در این معنی ایهام تناسب با کلمه ی سیب برقرار می کند و اگر مقصود از آبی، رنگ میوه ی بِه یا سَفَرجَل باشد که زرد است با کلمه ی آبی در مصراع اوّل به معنای یکی از سه رنگ اصلی، ایهام تناسب دیگری پدید می آید.
فدایی در مطلع دوم همین قصیده، بار دیگر از این واژه و تصویر، بدین سان سود برده است :
روی گلنار شد آبی ز تفِ بی آبی// گشت آبی ز قتال، آن گل احمر تشنه (ص352)
***
ــ دل جوّاله صفتشان همه بر قطره ی آب // همچو بر آتش سوزنده، سمندر تشنه (ص 349)
عناصر تشبیه این بیت عبارت اند از: دلِ بیقرار و پر تب و تاب (مشبّه) سمندر (مشبّه به).
«سمندر»، در ادبیات شرق و غرب، جانوری پنداشته شده است که زیست آن در آتش است و هنگامی که از آتش بیرون آید، می میرد. ویژگی هایی که به سمندر نسبت داده اند به پرنده ی افسانه ای «قُقنوس» نیز باز خوانده شده است.بنابراین، فدایی با توجّه به این آگاهی ها، دل را به سمندر، مانند کرده است زیرا در ویژگی «حسّ نیاز و عطش و تشنگی» مشترک اند. سمندر، مشتاق و گرایان به پاره ای آتش سوزان است و دلِ تب دار عاشوراییان هم مایل و تشنه ی قطره ی آب است. سمندر به آتش، و دل به آب، زنده است. مرغ آتش خوار در آرزوی آتش سوزان و دلِ عطشناک در جست و جوی آب است.
***
ــ سنگ در زیر سَنابک چو سَبایک گردید// کرد بس باره ی شان، پویه در آن بر تشنه (ص349)
ارکان تشبیه: سنگ (مشبّه)، سبایک (مشبّه به).
«سبایک» جمع سبیکه است به معنی زر و سیم ذوب شده و فلزّ گداخته.
«سنابک» جمع سُنبک است که قسمت پیشین و جلویی سُم اسب را گویند و مجازآ به معنای سُم اسب به کار می رود. تصویری که فدایی نشان می دهد این است که بر اثر شدّت تازِش اسبان عطشناک، سنگ های بیابانی در زیر سم اسب ها از حرارت نفس و گرمای گام های پیاپی، چونان فلزّی گداخته شده و پاره پاره، ذوب گردیده است.
البته همین تصویر را فدایی با همین واژگان در مقدمه ی مقتل نیز آورده بود :
«مِهرِ بی مهر در آن عرصه ی پرشور به نوعی جوّ هوا و جوفِ سما را به آتش تابش، تفتیده کرد که سنگ در زیر سنابک باد پایان آهنین نعل جز سبایک سیم نمی نمود».(ص 157)
همین جا بایسته است یادآور شویم که فشرده ی صور خیال کلّیات مقتل، در همین مقدّمه ی منثور فدایی که نثری بسیار سَخته و پرورده و هنری و آراسته است، گنجانده شده است. یعنی بُن مایه و رگه های تخیّل و صورت های گوناگون آن که در سروده ها و نوحه ها و مراثی و قصاید گسترش یافته است، در نثر ادبی و استوار مقدّمه ی تراویده از کلک فدایی نیز آمده است. بنابراین، تحلیل و باز شکافی هنری مقدّمه ی مقتل، تقریبآ بیشینه ی نگارگری و صورت های خیال انگیز و تصاویر شعری را پیش چشم خواننده خواهد آورد.
***
ـــ ریخت آب از کف و کف زد به سر خویش چو آب // آب بر غیرت او گشت چو آذر تشنه (ص 350)
این بیت توصیف هنگامی است که حضرت ابوالفضل (ع) به طلب آب، سوی فرات رفت و اسب را به آب افکند. مشتی آب برگرفت تا بنوشد به یاد اهل خیمه و یاران تشنه کام افتاد و از این کار روی برگرداند و آب را از کف فرو ریخت.
ارکان تشبیه در مصراع نخست: حضرت ابوالفضل(ع) (مشبّه محذوف)، آب (مشبّه به)، کف بر سر زدن (وجه شبه، البته با آن معنای ایهامی).
در مصراع دوم: آب (مشبّه)، آتش (مشبّه به)، مشتاقی و دلبستگی و میل به چیزی (وجه شبه).
به راستی که فدایی با همین چند واژه ی ساده و حفظ انسجام و توجّه روابط معنایی و شبکه ی ارتباط واژگانی، سحر حلال پدید آورده و جادونگاری کرده است. تشبیه، کنایه، جناس، تشخیص، تضاد و صنعت استخدام را در یک بیت در فشرده است.
کنایه: «بر چیزی تشنه گشتن»، کنایه از آرزومند و مشتاقِ چیزی شدن، علاقه مند و دلبسته ی چیزی شدن، شیفته و شیدا شدن.
جناس: «کف» نخست به معنی قسمت درونی پنجه های دست و مشت است. «کف» دوم حباب روی آب و گردی های توخالی آن است.
تشخیص: آب، تشنه ی غیرت او گشت و کف بر سر خود زد، آذر هم تشنه ی غیرت آن حضرت بود.
تضاد: آب و آذر (آتش).
استخدام: کف بر سر زدن در ارتباط با آب، حباب روی آب است. آب حباب بر سر دارد. کف بر سر زد در ارتباط با حضرت ابوالفضل (ع)یعنی دست خود را بر سر کوفت یا دست کف آلود را بر سر خود زد. به نظر می رسد در تشنه شدن آب هم پارادوکسی نهفته است.
کلیات سوگنامه ی عاشورایی فدایی، با افزوده هایی جدید و مقابله با نسخه ی خطی نویافته، به تازگی در 592 صفحه از سوی نشر فرتاب در تهران، به چاپ رسیده است.